Thursday 21 August 2008

چرا سکولاریسم اهمیت دارد؟

رضا وشاحی

2008-07-13

اخیرا، عده ای از چپ های اهوازی مرا به تلبیغ دین و مذهب متهم کرده اند، که حرفی بسیار اشتباه می باشد. دروغ بزرگی است. من حتی زمانی که در ایران هم که بودم، نظرم بر جدا بودن دین از سیاست بود چه برسد در اینجا. معلوم نیست که این آقایان بر چه اساسی به من این برچسب تازه را می زنند. کدام نوشته من می گوید که باید حکومت دینی ایجاد کرد؟ البته از چپ ها من بیشتر از این توقعی ندارم. چپ ها به تاریخ ما عرب ها دروغ، ریا و تناقض را از روسیه سوغات آوردند. بهرحال این اتهامات نتیجه مبارکی شد که مقاله حاضر تهیه گردد.

دو تجربه مهم و شکست خورده

تجربه اول. دولت دینی مسیحی در اروپا

این دوران را قرون وسطی، قرون تاریک و عصر ظلمات هم خوانده اند. در تاریخ نگاری اروپایی این دوران حدودا از قرن پنجم تا شانزدهم میلادی گفته می شود
[1]. فلاویو بلاندو دانشمند ایتالیایی در قرن پانزدهم برای اولین بار این اصطلاح قرون وسطی را بکار برد[2].

در این دوران دین مسیحیت بر اروپا حکمرانی می کرد. واتیکان نقطه مرکز جهان بود. کلیسای مسیحی البته ثروتمند بود. ثروتش از برده داری، استعمار و مصادره اموال بدست می آمد.

ملیونها نفر در این دوران قربانی قدرت طلبی کلیسا شدند. در نتیجه مخالفت کلیسا با علم، دانش بشری هم پایه خرافات شد. در نتیجه بیماری های کوچک جان ملیونها نفر را گرفت. شکنجه، قتل و سوزاندن زنده مخالفین به شکل سنت در آمد.

کلیسا با اعلام جهاد بر علیه مسلمانان جنگ های صلیبی
[3] را راه انداخت که موجب بزرگترین تمام جنگهای مذهبی در تمام دوران ها شد. و بسیاری اعمال غیر انسانی دیگر صورت گرفت.

تجربه شکست خورده دوم

جمهوری اسلامی، از براندازی حکومت پهلوی، که آنهم درنتیجه همکاری نیروهای چپ و نیروهای اسلامی بود، بوجود آمد. بعدها البته چپ ها آمریکا را متهم به ایجاد انقلاب در ایران کردند!!! ملاها از همان روز اول غارت و شکنجه و اعدام پهلوی ها را با سرعتی صدها برابر بیشتر ادامه دادند. باقی را خودتان بهتر می دانید.

نتیجه گیری


هر دوی این تجربه ها به ما می آموزند که دین می بایست از میدان سیاست دور باشد. این اصل، هم اسلام، مسیحیت، یهودیت و بوداییسم هم نمی شناسد. دین را باید از سیاست جدا کرد.

دین یک مساله شخصی است. ایمان یک مساله شخصی است. دین داشتن که هیچ، دین نداشتن هم آزاد است. من اگر وهابیت و یا سلفی گری را انتقاد می کنم فقط بخاطر جوانب افراطی آنها می باشد. یک آقایی به اسم آزادی دین می خواست از تبلیغ وهابیت و سلفی گری دفاع کند. من همانجا هم گفتم که سنی شدن هیچ اشکالی ندارد ولی چرا انسان یک سنی عادی نشود؟ مشکل ما مگر کمبود افراط در شیعه است؟ مشکل ما خود افراط است.

فقط در یک حالت می شود جامعه ای داشت که در آن حقوق به شکل نسبی رعایت شود و آن حالت سکولاریسم است. ادیان در ذات خود با ادیان دیگر رقابت های خشونت آمیز دارند. اگر میدان به هر دین خاصی داده شودف نتیجه تکرار دوران قرون وسطی و ملاهای ایران خواهد بود.

بحثی در مورد ترجمه کلمه سکولاریسم

نه در زبان فارسی و نه در هیچ زبان غیر لاتین دیگری کلمه درستی برای بیان معنی سکولاریسم تاکنون پیدا نشده است. سکولاریسم کلمه ای لاتین است، از ریشه سکولوم که به معنی اینجا و اکنون است.
[4]

سکولاریست یعنی دنیوی شدن. به معنای مستقیم علمی شدن نیست. همانطور که دکتر سروش اشاره کرده است، واژه العلمانية در عربی اگر بر اساس ریشه علم باشد، نارساست. به نظر می رسد که بهترین واژه در زبان عربی و ادبیان اسلامی کلمه "الدنيوي و الدهري" باشد.
[5]

این واژه درست شد تا روند دنیوی شدن دین مسیحیت را توضیح کند. دین مسیحیت را از آسمان به زمین بیاورد. در حالی که اسلام از ابتدا دنیوی هم بود. بنابراین عده ای که فکر می کنند اسلام را می خواهند سکولار بکنند، نه اسلام را فهمیده اند و نه معنای سکولاریسم را.

در معنای سیاسی البته این مطلب به مسلمانان کمک خواهد کرد. و در این معنا به شکل خاص که مورد بحث ما هم هست. در سکولاریسم سیاسی، سکولاریسم یعنی جدایی دین از سیاست. در سکولاریسم سیاسی شما بر ضد دین نیستید، فقط خواهان جدایی دین از سیاست هستنید.

میان انتقاد دین و آوردن فکر دینی فرق تا بی نهایت است

آقایان کمونیست مدافع اسلام ، که من نمی دانم چطور کسی می تواند چپ باشد ولی اسلامی دو آتشه هم باشد این هم البته از تناقض های ماست، به این نکته توجه ندارند که نقد از اسلام حلال است. و رواست.

در داخل جمهوری اسلامی با همه بگیر و ببندها، تاکنون از اسلام انتقادات فراوانی شده است. بحث اسلام فقاهتی مطرح شده است. بحث اسلام متکلمین مطرح شده است. برای مثال به کتاب های دکتر سروش مراجعه کنید. ولی شما آقایان مدعی چپ و لاییسم و سکولاریسم در اروپای آزاد حتی اجازه نمی دهید که یک نقد بر اسلام وارد شود.

اگر ما نقد نکنیم جلو نمی رویم. این فرهنگ سنت دوستی را کنار بگذارید. مشکل منطقه ما فقط جمهوری اسلامی، حکومت سعودی و سوریه و غیره نیست. واقعیت این است که ما از بطن فرهنگ دینی مان مشکلات اساسی داریم. این نقد کجایش به معنای آوردن حکومت دینی است؟ این نقد دین است. این تازه به خود دین کمک می کند که تازه بشود. دموکراتیک بشود. این نفی دین نیست. شما چپ ها نقد دین را با نفی دین همیشه اشتباه گرفتید.

و اصولا چرا نباید اسلام را نقد کرد؟ آیا می خواهید واقعه جهاد و المنیور دوباره تکرار شود؟ آیا می خواهید واقعه اول انقلاب دوباره تکرار شود؟ تازه خود شما چپ ها از اولین قربانی ها بوده اید!!! کی می خواهید درس بگیرید؟ از عجایب کمونیست های ما یکی هم این است که اسلامی دو آتشه هم هستند. اینهمه تناقض را فقط در دنیای چپ های ما می توان پیدا کرد.

من تعجب می کنم کسانی که ادعای مطالعه دارند، چطور فرق میان انتقاد از دین و آوردن حکومت دینی را نمی فهمند؟ یا شاید هم می دانند و سیاسی کاری می کنند. بهر حال دلیل هر چه باشد تلاشی است نابجا برای جلوگیری از انتقاد از دین.

همانطور که یک دیندار حق دارد از سکولاریسم انتقاد کند، یک سکولار هم حق دارد از دین انتقاد کند. این نکته مهم را از یاد نبرید.

واقعیت این است که سوال های بزرگی در مقابل مسلمانان قرار دارد. من بعضی از این سوال ها را اینجا مطرح می کنم: آیا دین اسلام با دموکراسی سازگاری دارد؟ به این عبارت که آیا مسلمانان می توانند در جامعه ای زندگی کنند که نیروی سکولار در آن موجود باشد و به نظام جامعه دست نزنند؟ آیا جهاد در اسلام چنین اجازه ای را به مسلمانان می دهد؟ چرا مسلمانان روی به خشونت می آورند؟ چرا دموکراسی فقط در غرب مسیحی شروع شد؟ چرا هنوز که هنوز است یک نمونه دموکراسی در کشورهای اسلامی مطابق با استانداردهای بین الملی نداریم؟ آیا اسلام و حقوق بشر با هم سازگاری دارند؟ چرا مسلمانان حقوق بشر اسلامی را تدوین کردند، مگر قوانین حقوق بشر چه اشکالی داشت؟ خب این سوالات و دیگر سوالات، سوالات بسیار جدی و مهمی هستند. متفکرین مسلمان در گوشه و کنار جهان روی این سوالها کار می کنند.

عنوان کردن این سوالها به عنوان نقد بسیار مهم است. و به هیچ عنوان به معنای آوردن حکومت دینی نیست. کسانی که از طرح این سوالها جلوگیری می کنند، عامل و خواهان عقب ماندگی مسلمانان و عرب ها هستند.

مشکل چپ ها نا آشنایی با نقد دینی است

چپ های ایران در کل مشکل اصلی شان این است که با نقد دین اصولا آشنایی ندارند. با تاریخ مصلحین دینی آشنایی ندارند. اینقدر دین را عقب مانده نگاه کردند که در نتیجه واکنش انفعالی دینداران مسلمان را در بر داشت.

چپ ها به دین می گفتند ارتجاعی و عقب مانده. هنوز هم که هنوز است فکر می کنند بی دین بودن یک پیشرفت است و دیندار بودن عامل عقب ماندگی و پسرفت است.

دلیل اینکه وقتی بحث دین مطرح میشود چپ ها از هول حلیم در دیگ می افتند این است که فکر می کنند نقد دین مثل همان فحش هایی است که قبلا به مسلمانان می دادند و جریحه دار کردن احساساتشان همان واکنش ها را دوباره در پی خواهد داشت. در صورتیکه اینگونه نیست. نقد دین راه و روش دارد و با فحش ها و دشنام های چپ ها فرق زیادی دارد.

واقعیت این است که چپ ها در خاورمیانه با نفی دین، فقط به ایجاد تندروهای دینی کمک کردند.






[1] http://en.wikipedia.org/wiki/Middle_Ages

[2] http://en.wikipedia.org/wiki/Flavio_Biondo

[3] http://www.crusades-encyclopedia.com/index.html

[4] http://www.drsoroush.com/Persian/By_DrSoroush/P-NWS-Secularism-setizegar.html

[5] http://ar.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%84%D9%85%D8%A7%D9%86%D9%8A%D8%A9

1 comment:

Anonymous said...

اقای وشاحی شما جه جیزی رو دنبال میکنی؟تجزیه خورستان؟تشکیل یه کشور عربی؟لطفا توضیح بدید