Saturday 21 August 2010

چرا بعضی از ما اهوازی ها از صدام همچنان طرفداری می کنیم؟


چرا بعضی از ما اهوازی ها از صدام همچنان طرفداری می کنیم؟

رضا وشاحی


2010-08-21



ای آقا جوابش معلوم است دیگر. صدام قهرمان عرب بود و لشگر می کشید. دوم سبیل داشت. وقتی آمد هویزه مهم نیست حالا چند صد نفر از اهوازی ها ناپدید شدند. اصلا فدای سرشان مهم نیست که اینهمه اهوازی ها را با آن وضعیت تو عراق نگاه می داشتند و چقدر زندان فرستادند و شکنجه کردند و کشتند اصلا مهم نیست. مهم این است که با تانک آمدند محمره. بله جانم این مهم است.

اصلا ملت عرب اهواز فدای پای صدام و حزب بعث شود. فقط خمینی و جمهوری اسلامی بد بود. رژیم عراق گل و بلبل بود.

صدام آمد تا نفت ما را از فارس ها بگیرد و به دست عرب های فقیر احواز بدهد. بله جانم. خب چرا اول جنگ به جاده محور شمالی نرفت و ارتش عراق یکدفعه ایستاد؟ خب حتما می خواست بشینن چایی بخورن و یک حال و احوالی بپرسن.

صدام دستور داد تا برای اهواز بیمارستان بسازن و حتی یک خودکار از خونه های محمره کم نشه. بعد شروع کرد زمین های اهوای را به اهوازی ها پس دادن.

بعد اهوازی ها رفتن به صدام گفتن به ما پاسپورت عراقی بده. صدام گفته نه. شما چرا پاسپورت اهوازی درست نمی کنید؟ دولت تشکیل بدین و مستقل باشین. ولم کنید برین مستقل باشید. ولی اهوای ها گفتن نه. صدام چند بار آروم باهاشون صحبت کرد. اهوازی ها هی گفتن ما می خواهیم با عراق بمونیم. صدام یک کم عصبانی شد و بعد چند نفری ناپدید شدن. اینهم فقط بخاطر این بود که هوا تاریک بود جاده رو گم کردند و پیدا نشدند.

بعد ما از صدام خوشمون می یاد چون به غرب فحش می داد. ما اصولا فحش دادن به غرب رو دوست داریم. نه اصلا نفت عراق هم مال فرانسه نبود. و صدام نه قصر داشت نه چیزی.

حزب بعث چقدر به قضیه اهواز خدمت کرد. حزب بعث دسته دسته این جوانهای عرب اهواز ما رو می بردند می فرستادن تو بهترین دانشگاه های انگلستان و آمریکا درس بخوانن. خب حالا کجا هستن؟ معلوم نیست. من هم نمی دونم.

اولا دموکراسی تو عراق بود و خیلی هم خوب بود. حزب اول حزب بعث بود بعد حزب دوم حزب بعث بود و بعد حزب سوم هم حزب بعث بود. بعد هم در عراق انتخابات می شد بهتر از همه اروپا. مردم عراق هم آزادانه صدام رو دوست داشتن بهش رای می دادن و همیشه رای می آورد. حزب اول رای میداد که همون حزب بعث بود بعد حزب دوم رای می داد که باز همون حزب بعث بود بعد حزب سوم رای می داد که باز همون حزب بعث بود.   

اینها فقط شیعه های خائن بودند که خمینی پول می داد. بعد صدام هم کردها را نکشت. این ترکیه و ایران و افغانستان اینکارا رو کردن.

صدام هیچ وقت به کویت حمله نکرد. تمام این روزنامه های دنیا بر علیه صدام دروغ می گن صدام به کویت حمله کرد. اینها چون می دیدند عراق کشور منظمی است و مخابرات عراق پرونده ها رو منظم نگه می داره به عراق حمله کردند. نمی خواستن نظم پرونده ها رو تو مخابرات عراق تحمل کنند. بعد صدام همه رو شکست داد تو الام المعارک.

وقتی نحس خمینی اومد بعد اهوازی ها رفتن نشستن با صدام حرف زدند گفتند به ما اسلحه بده مهمات بده دارن ما رو می کشن. صدام گریه کرد و بهشون گفت نه. گفت خشونت اشتباه است. گفت من تمام عمرم با خشونت مخالف بودم ولی خشونت موافق من بود. و دستور داد هر چی کتاب تو عراق بود بردند دادند به بچه های احواز تا تاریخ و فرهنگ عربی خودشون رو یاد بگیرند.

اینکه حکومت عراق از اهوزی ها استفاده نطامی می کردند اصلا واقعیت نداره. فقط دانشگاه  می فرستادن. اینقدر عرب های اهوازی رو به دانشگاه های غرب فرستاد که فرانسه گفت بابا بسه دیگه نفرستین! بله جانم این فقط رژیم جمهوری اسلامی است که عرب های اهواز رو مجبور می کنه برای اطلاعات برون مرزی کار کنن. بله جانم.

ارتش عراق اصلا هیچ اهوازی رو اعدام نکرد. نه به زندان انداخت و نه هیچ چیز دیگر. این فقط پاسدارهای خمینی بودند تو اهواز می کشتند.

بعد جریان سفارت ایران توی لندن هم که اصلا کار عراق نبود. چون فقط اینها رو می فرستادن دانشگاه تو غرب. تو باورت می شه که صدام به قضیه اهواز فقط به شکل یک برگ برنده نگاه کنه؟ امکان نداره. صدامی که هر شب رو زمین بدون لحاف می خوابید به یاد بچه های آفریقا، فلسطین و اهواز، این کارها رو بکنه؟ امکان نداره این هم کار حکومت ایران است که فقط بر علیه حزب بعث تبلیغات می کنه.

 یک چیز دیگه هم هست که ما از صدام خوشمان میاد صدام همیشه کلت به کمرش می بست.

Saturday 7 August 2010

فرهنگ ازدواج با باکره فرهنگی قبیله ای است


رضا وشاحی

2010-08-07


فرهنگ باکره گرایی نقطه مهمی در فرهنگ قبیله ای و مردسالاری اهوازی است که متاسفانه به شکل تابویی موجود بوده و در مورد آن سخن نمی رود. فرهنگ ازدواج با بکره فرهنگی قبیله ای بوده و در جهان مدرن جایی ندارد. کسانی که منتقد فرهنگ قبیله ای هستند وقتی به این نکته می رسند چراغ خاموش رد می شوند و در مورد آن چیزی نمی گویند. معلوم نیست که چگونه می شود از فرهنگ قبیله ای انتقاد کرد ولی از یکی از مهمترین مسایل ایجاد شده توسط فرهنگ قبیله اشاره ای نکرد.

نتیجه ترویج ازدواج با باکره چیزی جز ترویج تعصب های کور، قتل های ناموسی، ناموس پرستی و زنان را به شکل شی، نگاه کردن، مردهای که جنون وار به همسرانشان مشکوک می باشند و عدم احترام و برابری زن و مرد و ازدواج های ناپایدار و خالی از عشق نیست.

به این فهرست اضافه کنید که این فرهنگ ازدواج با بکره مانع بزرگ و اصلی ترویج فرهنگ دوستی پسر و دختر می باشد که این خود موجب سرکوب جنسی جوانان دختر و پسر ما شده است و سرکوب جنسی در موارد بسیاری جوانان ارضا نشده ما جلوی تحصیل، کار و یک زندگی متوازن را از ایشان سلب کرده است.

یعنی اگر به دنبال راه حلی برای لیست طولانی مشکلات بالا هستیم، با مبارزه با فرهنگ باکره پرستی می توانیم به این نتیجه برسیم. فرهنگ ازدواج با باکره گره اصلی بسیاری از مشکلات است.

تنها راه حل طبیعی برای حل معضلات جنسی همانا دوستی دختر و پسر می باشد. بحث فساد اخلاقی چیز بسیار بی معنی است. مگر اخلاق میوه و خیار شور است که فاسد شود؟ این بحث به شکل مستقیم از ملاهای شیعه تولید شد تا جلوی هرگونه تغییر اجتماعی را بگیرد. فساد اخلاقی اگر هم موجود باشد همانا سرکوب جنسی جوانان است.

ما متاسفانه در فرهنگ عربی اهواز ما مجال نمی دهیم که دختران و پسران جوانمان با یکدیگر در ارتباط باشند، دوستی کنند، عشق بورزند و باهم به مسافرت بروند و تفریح کنند. این یک ضعف بسیار مهم فرهنگ عربی احوازی ما می باشد.

این مساله سرکوب جنسی جوانان عرب اهوازی را نباید دستکم گرفت. باور کنید اهمیتش دست کمی از نجات زمین های عربی اهواز از دست فارس های اشغالگر نیست. دلیل اش هم این است که ما تا وقتی نتوانیم خود را از دست مشکلات طبیعی اشغال کرده خود رها سازیم، نمی توانیم آزادی بخش باشیم.

ما نیاز داریم که روشنفکران احوازی با شجاعت در برابر این مشکلات بایستند و در مورد آن بنویسند و اجازه دهند که دختران و پسران آزادانه با هم در ارتباط باشند.

باکره پرستی نتیجه اش به اینجا رسیده است که بازاری برای کلینیک های ترمیم پرده بکارت ایجاد شده است که بسیار زننده و زشت است. این ترویج فرهنگ ریاکاری می باشد. بازاری برای ترویج صیغه شیعه ایجاد شده است.

چرا بجای ترویج این فرهنگ ریا کاری فرهنگ مردن و راست گویی و صراحت و عشق ورزی دختران و پسران را به یکدیگر ترویج ندهیم؟ دیگر در برابر این فرهنگ زشت باکره پرستی سکوت نباید کرد.

آیا منزلت مرد و زن به بکارت آنان است؟ آیا اگر دختری بکارت خود را از دست داد دیگر ارزش انسانی ندارد؟ واضح است که منزلت انسان به باکره گی ربطی ندارد. این نکته ای است که هر مرد احوازی می باید در مورد آن فکر کند.

این که فرهنگ باکره دوستی فقط مربوط به شرقیان بوده است درست نمی باشد. این فرهنگ باکره پرستی که اصولا اساسی خرافاتی دارد مثل هر خرافات دیگری در هر گوشه جهان رواج داشت. در غرب هم به همین شکل بود. ولی روشنفکران، نویسندگان و فعالان اجتماعی در غرب با زحمت بسیار موفق شدند این فرهنگ باکره پرستی را شکست داده و فرهنگ نوین دوستی دختر و پسر را جایگزین کنند.

عده ای با طرح این مساله به این شکل که شرقی ها همواره فرهنگ باکره دوستی داشته اند و غربی ها همواره فرهنگ دوستی دختر و پسر داشته اند، سعی بر این دارند که وضعیت عقب مانده اجتماعی موجود را توجیه تاریخی کنند و آن را ادامه دهند.

من متوجه شدم که در جامعه ما رادیکال ترین کسانی که در سیاست از راه کارهای بسیار رادیکال استقبال می کنند وقتی صحبت از مسایل اجتماعی مانند فرهنگ بکارت می شود محافطه کارترین افراد می شوند.

این مقاله را تقدیم می کنم به تمام جوانان عرب اهوازی که با فرهنگ ازدواج باکره مخالف بوده و شجاعانه این سد اجتماعی را می شکنند.

توصیه من این است که همواره از کاندوم استفاده کنید.

Monday 2 August 2010

خشونت راه حلی برای اهواز نیست


رضا وشاحی

2010-08-02

ما از جامعه ای می آییم که پایه های بسیار قوی قبیله ای دارد، و یکی از خصوصیات چنین جامعه ای رواج خشونت می باشد. بماند که حکومت های سرکوب گر خود عامل ترویج خشونت بوده اند و نمکی بر روی زخم. بهرحال نمی توانیم این نکته را نادیده بگیریم که جامعه ما پر از خشونت است. خشونت خانوادگی برای نمونه پدران با فرزندان و برادران به خواهران. خشونت اجتماعی مانند قتل های ناموسی و دعواهای حمعی خانوادگی. از طرف دیگر متاسفانه در جامعه سیاسی ما هم این خشونت به شکل طبیعی انعکاس پیدا کرده است که بسیار زیان بار است.

ریشه دیگر خشونت البته جهل است. از جهل چیزی جز فقر و خشونت تولید نمی شود. فقر فرهنگی البته بسیار خطرناک تر است. سالها سرکوب زبانی که موجب عقب ماندگی شدید بسیاری از مردم با استعداد اهواز شده است، موجب شده است سطح کتاب خوانی و روزنامه خوانی به شدت پایین بیاید. حالا به این اضافه کنید که این کتاب ها و روزنامه ها با وضعیت سانسور موجود اصولا چیز چندانی هم برای گفتن ندارند.

بسیاری از احزاب احوازی را می توان دید که به یک شکلی خشونت را مثبت دیده، رواج خشم، عصبیت را راه حلی برای مساله احواز می دانند. در صورتی که خشونت و عصبیت عامل کشنده سیاست است. سیاست یعنی خردورزی سیاست یعنی پیدا کردن بهترین راه حل برای اداره مشکلات. خردورزی با خشونت و عصبیت تضاد دارد. در یک محیط آرام، دوستانه و صلح آمیز است که می توان از سیاست، برنامه ریزی، مدیریت و اداره کردن صحبت کرد.

این طرز فکر موجب شده است که ما فرهنگ گفتگو، گفتمان، مباحثه و مجادله نداشته باشیم. در مباحثه ها فکر می کنیم اگر صدایمان بلندتر باشد منطقمان قوی تر است! تنها راه حل برای فرهنگ سازی در این امر هم همانا نشستن و گفتگو های رو در رو می باشد. و ایجاد این فرهنگ راه طولانی است که هر هر چه زودتر ایجاد شود بهتر است.

اساس گفتگو هم این است که فکر مخالف را قبول کرد و لزوما هم نیازی نیست در پایان یک گفتگو هر دو طرف به یک نتیجه برسند. نفس گفتگو اینجا بسیار مهمتر از محتوای آن است.

چه بسیار نیک می بود اگر بزرگان اهوازی نشست های سالانه در بین احزاب اهوازی برگزار می کردند و از این طریق فرهنگ گفتگو، همبستگی و اراده ملی را تقویت می کردند.

احزاب سیاسی احوازی می بایست خشونت را طرد کنند

این ایده که اهواز را می توان با اسلحه آزاد کرد بسیار ایده آلستی( بخوانید خیال بافانه) می باشد. احواز را فقط می توان با قلم آزاد کرد. با نوشتن، انتشار افکار جدید و آشنا کردن مردم اهواز با حقوق خود و ایجاد حرکت ملی اهوازی که با ایجاد سازمان های مدنی و سیاسی و راه پیمایی های آرام، اعتصابات متناوب پایه های حکومت را بلرزانند و سرکوب غلبه کنند و موجب تغییر شوند.

حکومت ایران البته از خشونت استقبال می کند. امروزه بر اساس مستنداتی مشخص شده است که بسیاری از انفجارات و درگیری های مشکوکانه در اهواز که بلافاصله وزارت خارجه ایران آنها را به کشورهای غربی نسبت می دهد، در واقع صحنه سازی های وزارت اطلاعات بوده که با ترفندهای مختلف این درگیری های مسلحانه را بوجود آورده است.

احزاب اهوازی می بایست خشونت را در سطح سیاسی نفی کنند. البته استفاده سیاسی عده ای از این امر که هر کس هم با فکر ایشان مخالف است را تروریست بنامند هم کاری مذموم است. راه حل این کلاف سر درگم این است که خشونت را در سطح اجتماعی و سیاسی نفی کنیم، باب گفتگوی داخلی را باز کنیم.

اینکه احزاب اهوازی هر چند وقت یکبار جلساتی را با دیگر احزاب و ملتها تشکیل بدهند بسیار مفید می باشد. اما این کافی نیست که با احزاب دیگر و ملت های دیگر بنشینیم و گفتگو کنیم. ما نیاز به گفتگوی ملی داریم. نیاز است که ما اهوازی ها با خودمان، با برادرانمان از احزاب دیگر بنشینیم و گفتگو کنیم. از نشستن با مخالف فکری خود نباید پرهیز کنیم.

اگر حکومت ایران مانع تجمعات و تاسیس احزاب در داخل می شد و می شود، دیگر بهانه ای برای اینکه احزاب اهوازی موجود در خارج در کمال آزادی کنار هم بنشینند و گفتگو کنند وجود ندارد. این تابو را باید شکست.

اگر من و توی اهوازی نشسته در غرب نتوانیم با هم بنشینیم و گفتگو کنیم و با هم موافقت و مخالفت کنیم، پس چگونه توقع خواهیم داشت که مردمی که در غل و زنجیر هستند بتوانند حرکتی بکنند؟ این بهانه ها را می باید کنار گذاشت و   همنشینی را شروع کرد.

همچنین ایجاد گردهمایی های هنری و اجتماعی و علمی در بین اهوازی های خارج از وطن بسیار ضروری می باشد. اینها موجب خواهد شد که فرهنگ اجتماعی و سیاسی ما رشد پیدا کند.