Monday 26 December 2011

چهره رژیم منفور ملاها هر روز بیشتر آشکار می شود



رضا وشاحی
 
26/11/2011


از ابتدای انقلاب اسلامی هر روز عده بسیاری از رژیم جمهوری اسلامی  جدا شده اند. ابتدا حکومت موقت بازرگان بود که جدا شد. بعد حکومت بنی صدر و هوادارانش، سازمانهای مختلف مثل مجاهدین( که در ابتدا به خمینی امام گفتند) و حزب توده ( که رهبری خمینی را قبول کرده بود) و این ها یک به یک جدا شدند. تا بسیاری از پاسداران سابق مثل گنجی، باقی و دیگران، در بین ما اهوازی ها هم این ریزش و فاصله گرفتن در رژیم کم وبیش به همین شکل بوده است. تا آخرین نمونه بایکوت انتخابات  آینده توسط سازمان هایی که خود عامل استقرار و نظام و سرکوب ملت بوده اند. مانند مجاهدین انقلاب اسلامی.

بسیاری از جوانهای عرب اهوازی ما که وارد گروههای مبارز مسلمان شده بودند سر از سپاه و بسیج درآوردند و اینها که برای آزادی به خیابانها ریخته بودند یکدفعه تا چشم بازکردند دیدند که خود در اتاق های بازجویی کابل بدست دارند و خون بیگناهان بر دستشان ریخته است. بسیاری البته بعدها که آگاه شدند از وزارت اطلاعات و سپاه جدا شدند و در گوشه و کنار جهان زندگی می کنند، البته پر از احساس شرمساری و ندامت از جنایاتی که به ملت خود کرده اند. من دو نفر را می شناسم که در سالهای اخیر خودکشی کردند.

این ریزش نیرو و فاصله گرفتن از قطار خامنه ای که با سرعت به سوی دره عمیق جهنم در حرکت است البته همچنان ادامه دارد. واقعیت این است که چهره منفور رژیم خامنه ای روز به روز بیشتر نمایان می شود. هر روز عده بیشتری از جوانان احوازی ما واقعیت رژیم خمینی را می فهمند و از نقشه های شوم فارس ها و تاریخ اشغال احواز آگاه می شوند. و نقطه مهم همه این آگاهی ها البته خواند تاریخ است.

آگاهی و تاریخ

خود من با تاریخ عربستان آشنایی نداشتم. خب سانسور رژیم این فرصت را به بسیاری همچون من نمی داد که با تاریخ خود آشنا بشویم. نسخه حکومتی تاریخ برای اهواز این بود که ما اصولا عرب در ایران نداریم و شیخ خزعل را انگلیسی ها تحریک کردند و  بعد صدام این مسایل را دوباره مطرح کرد وغیره. وقتی به غرب آمدم چشمان باز شد و با خواندن تاریخ خود فهمیدم که تمام این تاریخی که حکومت ایران در به ما در مورد عربستان می گفته است همه دروغ و مزخرف است. نه قضیه احواز ساخته و پرداخته انگلستان بوده است و نه صدام. تاریخ بسیار غنی اهواز شامل چند صد سال حکومت مستقل مشعشیان می شود. تاره این متاخر است باقی را هم فعلا نمی گوییم. و عربستان در سال 1925 توسط رضا شاه اشغال نظامی می شود. و مردم عربستان از همان هفته و ماههای اولیه تاکنون بارها قیام های کوچک و بزرگی کرده ان تا مخالفت خود را با اشغل فارس ها اعلام کنند.

جالب این است که حکومت ایران در طی دهه ها از هر حقه ای استفاده کرد تا عرب ها را فارس کند ولی شکست فضیحت باری خوردند. حتی آن عده از ما عرب ها که به شدت فارس زده هستند، در محیط فارس ها بزرگ شده اند، مغز شویی مذهبی شیعه شده اند، و حتی برای عرب ها جک می گویند وقتی که به کمترین آگاهی از تاریخ خود می رسند، بیدار می شوند و می گویند عرب هستند! این نشان دهنده این است که ما عرب های عربستان ریشه بسیار عمیق تاریخی داریم.

و تمام این دیکتاتورها از خمینی و صدام گرفته تا غذافی و کیم ایل سانگ همه بر این نکته متفق بودند که تاریخ نویسان مستقل را سرکوب و ممنوع القلم نموده و آنان را با انبوهی تاریخ نویس حکومتی جایگزین کنند. در انگلستان که من زندگی می کنم تاریخ نویسی کاملا برعکس است. کار تاریخ نویسان این است که خطاهای حکومت را بازگو کنند و با جزییات تمام شرح دهند. نگاه انتقاذی به تاریخ داشتن تاریخ نویسان بریتانیایی را بسیار متمایز کرده است. و اصولا خود حکومت بریتانیا در این راه پیشگام است. وزارت خارجه بریتانیا برای مثال می خواهد تمام اسناد زمان دوران استعمار بریتانیا را بیکباره منتشر کند. شما ببینید با اینکه بسیاری از این اسناد بالقوه می توانند مسایل منفی زیادی را مطرح سازند ولی با علم به همه اینها دولت بریتانیا اسناد را می خواهد منشتر بکند. این احترام به تاریخ است. قبول کردن اشتباهات گدشته است. این یعنی ترقی کردن و جلو رفتن.

البته با انتشار کامل این اسناد است که ما می توانیم به برخی زوایای تاریخ احواز هم بپردازیم. متاسفانه تاریخ نویسی در مورد اهواز بسیار غیر علمی بوده است. کمتر کار دقیق آکادمیک و علمی انجام گرفته است.

ما نیاز داریم که یک کتابخانه ملی عربستان راه اندازی کنیم و تمامی اسناد مربوط به عربستان را در یکجا جمع آوری کنیم. این پروژه ای است البته بسیار بزرگ ولی نشدنی نیست.