Monday 30 June 2008

مبانی داشتن یعنی چه


1جواب به نامه آقای رحیمی

2008-06-26

دوست عزیز قبل از هر چیز من متشکرم که زحمت کشیدید و مقاله من را در مورد فدرالیسم خواندید. من لازم دیدم که در مورد چند نکته از نامه شما بیشتر توضیح بدهم، چرا که فتح باب مسایل مهمی می باشند. این مسایل به شکل مرتب در مورد افراد مختلف ذکر شده است. من هم می دانستم که دیر یا زود در مورد من هم اتفاق خواهند افتاد.

مساله مبانی و مبانی داشتن

شما در نامه خود نوشته اید که چون من قبلا با کنگره ملیت های فدرال همکاری کرده ام و اکنون بنای مخالفت دارم، پس این نشانه بی مبانی بودن و بی پایه بودن من می باشد. شما گفته اید که انسان وقتی حرفی را پذیرفت باید یک شبه تغییر نکند.

توضیح من این است که اول باید برای مبانی یک تعریفی ایجاد کنیم و بعد ببینیم آیا من انسان بی مبانی هستم و یا نه. مبانی می بایست یک چیز مهم باشد و از جمله ثوابت باشد. مثل خاک و ملت احواز. اینها مسایل اساسی و ثوابت ما هستند، که می بایست مبانی ما باشند.

اگر کسی بیاید بگوید که مردم اهواز عرب نیستند و عرب زبان هستند، آن وقت است که من می گویم مبانی ندارد. اگر کسی بیاید و مثلا بگوید ما نباید بنویسیم احواز یا اهواز و یا عربستان و باید بنویسیم خوزستان، آن وقت است که باید گفت مبانی ندارد.

مسایل نحوه حکومت و غیره مسایل مبانی حساب نمی شوند. مسایل نحوه حکومت از متغیرات هستند که تابع شرایط دیگری هستند. شما متغیرات را با ثوابت اشتباه گرفته اید. ثوابت ارزشهای بنیادینی هستند که قابل تغییر نیستند.

من دو مثال می زنم کسانی که فدرالیسم را انتخاب و مطرح کردند، قبلا به افکار و ایدئولوژی های دیگر معتقد بودند. و هیچکس هم حق ندارد آنان را به دلیل اینکه اصول و فکر جدیدی را انتخاب کردند و به افکار قدیم پشت کردند، متهم به نداشتن مبانی بکند.

مثال دیگر، فرض کنید یکی از احزاب و سازمان هایی که از آغاز تاکنون طرفدار استقلال بوده، از فردا اعلام کند که طرفدار فدرالیسم شده است. آیا گناهی مرتکب شده است؟ آیا می شود گفت چون حالا فدرال طلب شده پس مبانی ندارد؟ طبعا هر سازمانی حق دارد فکر خود را تغییر بدهد. به همین ترتیب افراد می توانند تغییر افکار بدهند.

به همچنین هم اینجانب خود را مبانی دار و صاحب مبانی می دانم. این درست است که قبلا با کنگره ملیت های ایران فدرال کار کردم، مقاله نوشتم، ترجمه کردم و سخنرانی کردم و غیره، بعد از مدتی افکارم عوض شد. آیا این گناه است؟ آیا ما که داعیه این را داریم که حکومت ایران خود دموکراتیک نیست و حق انتخاب را سلب کرده است، این درست است که تغییر افکار را نپذیریم؟ این فرهنگ برچسب زدن است که بسیار کار سیاسی را سخت کرده است. از مبانی به عنوان فحش سیاسی استفاده کردن، نارفیقانه است.

شما وقتی نوع سیستم حکومت را مبانی در نظر می گیرید مساله به این شکل می شود که تغییر افکار را نفی می کنید و این نتیجه اش این است که شما حق انتخاب را سلب می کنید. انتخاب هم که اساس آزادی است. وقتی ما می گوییم آزادی اندیشه یعنی اینکه تغییر اندیشه هم محترم است، چرا که افراد که از بطن مادر با یک فکر بوجود نمی آیند و با همان فکر هم از دنیا نمی روند.
انسان مدام در حال تغییر است. چون دانش ما بیشتر می شود.

اگر حرف شما را قبول کنیم

تازه اگر حرف شما را قبول کنیم که مبانی یعنی نوع سیستم حکومتی، به این معنا می شود که من مبانی نداشتم، ولی تازه صاحب مبانی شده ام!! برای اینکه از کی تا حالا استقلال خواستن یعنی نداشتن مبانی؟ استقلال خواهی یعنی تازه مبانی دار شدن. تازه بر عکس می شود. این تازه به خود شما بر می گردد.

مقدس کردن

ما یکی از مشکلاتی که داریم این است که همه چیز در جامعه اهوازی ما مقدس است. فلان شخص فوت می کند، شما نمی توانید دو کلمه نقد در مورد وی بنویسید. چون مقدس شده است. فدرالیسم هم که گویا مقدس شده است و برگشت از آن مستوجب تکفیر است.

این دگماتیسم و جزمی نگاه کردن متاسفانه یکی از خصوصیات ما می باشد. کافی است که یک مطلبی در ذهن ما بنشیند، دیگر نقد ناپذیر می شود. اینها همه خصوصیات سنت هستند.

در صورتیکه در دنیای مدرن، یک فرد مدرن مدام در پی نقد افکارش است. جامعه تقدس زادیی شده است و جایی برای بت سازی باقی نمانده است.

افکار کمونیستی را در نظر بگیرید. بعد از فروپاشی اتحاد شوروی و ثابت شدن اشتباه بودن این افکار، هنوز عده ای همچنان بر همان طبل پوسیده سابق می کوبند. چرا؟ چون برای ما مقدس شده است. حالا دنیا هر چه می خواهد بگوید.

در واقع نه اندیشه لیبرال مقدس است و نه هیچ اندیشه دیگری. اندیشه حیاتش قائم به دلیل قوی است و بس. دلیل که ضعیف شد، دیگر دعوا بر سر لحاف ملا می شود.

احترام به تجربه کردن

مشکل دیگری که در فرهنگ ما می باشد بجای انتشار دلایل و وارد شدن به یک گفتگوی جدی و منطقی به شکل کتبی، شروع به تخریب شخصیت می کنیم.

من بارها شنیده ام که می گویند فلان شخص قبلا فلان فکر را داشت و الان فلان فکر دیگر را قبول کرده است. و نتیجه گیری می کنند که "مشکوک" است. این را به شکلی می گویند که شخصیت طرف مقابل را خراب کنند. وا تاسفا از این فرهنگ. دریا را با قطره ای نجس می کند.

اینها در صورتی است که در واقع می بایست به تجربه کردن احترام گذاشت. باید تجربه کردن را تشویق کرد. مگر تولید لمپن و توسعه فرهنگ دنباله روی و دست آموزی و آلت دست پروری به ما تا حالا کمکی کرده است؟ کمک اش البته عدم تولید فکر بوده است.

مثالی بزنم، شاید کسی قبلا در یک حرکت اسلامی بوده و می خواسته امت اسلامی تشکیل بدهد ولی بعد طرفدار فکر قوم گرایی ناصری شده و خواسته ملت عربی تشکیل بدهد و بعد از چند صباحی هم کمونیست شده باشد و خواسته باشد جامعه انسانی تشکیل بدهد و حالا لیبرال شده باشد و بخواهد فرد را از قید و بندها آزاد کند.
کجای این سیر تفکر "مشکوک" است؟ این در واقع سیر طبیعی تفکر است.
هیچ کس از روز تولدش با یک اندیشه که به دنیا نمی آید. می آید؟ کل زندگی تجربه و آزمون است. حق تجربه کردن را محترم بداریم

اتهام تغییر یک شبه افکار

این هم تاکتیک فحش سیاسی- روانی دیگری است. نوع اتهام هم به شکلی است که می گویند فلانی یک شبه افکارش عوض شد!! من البته یک شبه افکارم تغییر نکرد. مدتی طول کشید. و اصلا اگر یک شبه هم تغییر می کردم باز هم چه اشکالی داشت؟ تغییر افکار یک شبه آنهم در مورد نحوه حکومت کردن، که به معنای بی مبانی بودن نیست. باید به دلایل تغییر نگاه کرد.

ممکن است شخصی یک لحظه افکارش عوض شود. و این اصلا چه اشکالی دارد؟ کسی ممکن است با مطالعه یک کتاب و یا مقاله یا شنیدن یک سخنرانی و یا دیدن یک فیلم و یا هر چیز دیگری تکانی بخورد، تلنگری بخورد و افکارش عوض بشود، آیا این جرم است؟ آیا این امتیاز است که افکارمان همانند اجدادمان باشد؟ مسایل را بهتر است نوع دیگری نگاه کنیم.

در تاریخ بسیار کسانی را داشتیم که بر یک اندیشه بوده اند و بعد از سالها بر اثر تکانی افکارشان عوض شده است. اصولا شما اگر هم سالها فکر کنید بالاخره در یک لحظه است که تغییرمی کنید. در یک لحظه و یک شب و یک آن است که فکر شما در مورد مساله ای خاص با لحظه قبل فرق خواهد کرد.

تغییر ناپذیر بودن خصلت بدی است

در بین ما عرب ها ثابت بودن بر یک اندیشه به معنای پایمردی و مردانگی تعریف شده است. این تعریف ها از بیخ و بن اشتباه هستند. اندیشه همواره قابل تغییر است. همواره قابلیت این را دارد که تغییر کند. مطلق گرایی،جزمی نگری و دگم بودن راه را برای سخت گیری و عدم رشد فرهنگ سیاسی و فرهنگی هموار می کند.

تساهل
[2] و سهل گیری است که موجب رشد و فرهنگ سازی می شود. اصولا یکی از مهمترین اختلافات فرهنگی ما با غربی ها در این است که غربی ها تساهل دارند ولی ما به طور کلی جزم اندیش هستیم، ضد تغییرات هستیم.

از مسایل دینی گرفته، تا مسایل فرهنگی و سیاسی غیره، را اجازه تغییر نمی دهیم. به مدل موی سر پسرمان کار داریم چون می خواهد تغییر کند. به کفش دخترمان کار داریم چون می خواهد تغییر کند. این ترس از تغییر، ما را چاله به چاه انداخته است.

فرهنگ "مسایل فکری را شرافتی کردن"

فرهنگ "مسایل فکری را شرافتی کردن" بسیار اشتباه است. این هم از ابداعات ماست که تغییر کردن را نمی پسندیم و مسایل را به شکل شرافتی مطرح می کنیم تا کسی هوس تغییر به سرش نزند. البته این از میراث چپ است. در زمانی عده ای برای اینکه کسی مبارزه مسلحانه را کنار نگذارد، به کسانی که مبارزه مسلحانه را کنار گذاشته بودند می گفتند "بریده". "فلانی بریده است" "فلانی همکار رژیم شده است" جو را چنان مسموم می کردند که کسی دیگر هوس نکند از مبارزه مسلحانه فاصله بگیرد. حالا جای "بریده" را فحش های سیاسی – روانی جدید گرفته و می گویند "فلانی بی مبانی شده است"

نگاه ایدئولوژیک به مسایل غیر ایدئولوژی

اگر تعریف ایدئولوژی را "بایدها و نبایدها" در نظر بگیریم به این ترتیب می شود که ملت عرب احواز و خاک عربستان، جزو "باید و نبایدها" است و نه نوع حکومت. حکومت همه چیزش باید دموکراتیک باشد و حتی انتخاب نوع حکومت می بایست دموکراتیک باشد.

مسایل را ایدئولوژی کردن کمکی به حل آنها نمی کند. فقط تعصب بی جا را دامن می زند.

مثال های دیگر مبانی
مبانی داشتن مثل این است که انسان دروغ نگوید. راست کردار باشد. شفافیت داشته باشد. در مقابل شخص همان چیزی را بگوید که در پشت سرش می گوید. نقل قول را، سالم به مقصد برساند. عهد شکن نباشد، فتنه پراکنی نکند و غیره. به طور کلی پرنسیب داشته باشد.

من اینها را مبانی می دانم و نه نوع اداره حکومت. شما لطفا بنویسید چرا فدرالیسم خوب است و چگونه می توان به آن رسید، تا به بحث اصلی بپردازیم.



[1]
من نام ایشان را به دلیل درخواست خودشان که خواسته بودند با نام اصلی منتشر نشود، تغییر دادم.

[2] Tolerance

Wednesday 25 June 2008

دلایل امکان ناپذیر بودن فدرالیسم در ایران


رضا وشاحی

2008-06-21

"فدرالیسم اندیشه ای است که می تواند تمام مشکلات ملیت های ایران را حل کند" این شعاری است که به شکل مداوم از کنگره ملیت های ایران فدرال، به گوش می رسد. با وجود وقایع اخیر همچون اسقلال کشور کوزوو چشم انداز آینده فدرالیسم در ایران مبهم تر شده است. ساختار اجتماعی ایران، سیاست های جهانی، نداشتن برنامه ای روشن برای بدست آوردن فدرالیسم همه و همه ایجاد یک دولت فدرالیسم را در ایران غیر ممکن می سازند. در این مقاله سعی بر این است که به برخی دلایل عمده در اینکه چرا فدرالیسم در ایران امکان پذیر نیست پرداخته شود. قابل به ذکر است که نگارنده خود در سابق از همکاران کنگره ملیتهای ایران فدرال بوده است.

اشغال گر یا غیر اشغال گر

یکی از مهمترین نکاتی را که شما وقتی که بخواهید اندیشه فدرالیسم را برای ملت خود توضیح بدهید و توجیه کنید پاسخ به این سوال است که آیا سرزمین شما توسط فارس ها اشغال شده است؟ اگر پاسخ آری بدهید این یعنی شما می خواهید با اشغالگر کار کنید و این نمی شود. اگر بگویید نه، تاریخ و هویت خود را نفی کرده اید. این یک سوال کلیدی است که وقتی شما فدرال خواه باشید، پاسخ به آن بسیار مشکل است. بر اساس این پاسخ است که ملت شما را همراهی خواهد کرد و یا جا خواهد گذاشت.

از طرف دیگر برای راضی کردن طرف دیگر، شما نمی توانید بگویید که اشغال کننده است. چرا که به شریک نیاز دارید.

خواست ملت ها استقلال است

بارها این مطلب شنیده شده است که ما نمی دانیم که ملت ها چه می خواهند، چون هیچ رفراندوم و رای گیری برگزار نشده است. این ها البته درست است. ولی همواره راه های فراوانی برای دانستن نظر یک جمعیت وجود دارد. برای مثال حرکت هایی که در داخل ایجاد می شود. شعارهایی که در تظاهرات داده می شود. دیوار نوشته ها، بیانیه ها و غیره.

جمع بندی نیروهای خارج از کشور هم می تواند انعکاس دهنده خواست مردم در داخل باشد. برای مثال در اهواز از بین بیش از 15 گروه، سازمان و حزب، فقط یک حزب می باشد که طرفدار فدرالیسم می باشد. به سادگی می توان نتیجه گرفت که مردم اهواز خواهان استقلال هستند و نه فدرالیسم.

غیر از همه اینها هر کس ملت خود را بشناسد می داند که ملت اش اسقلال می خواهد.

نداشتن راهکار برای بدست آوردن فدرالیسم

تاکنون هیچ راهکاری برای بدست آوردن فدرالیسم از طرف کنگره ملیت های ایران فدرال ترسیم نشده است. معلوم نیست بر چه اساسی ممکن است که ما به فدرالیسم برسیم. هیچ کنفراس بین المللی تشکیل نشده که صاحبنظرانی مساله فدرالیسم را در ایران بررسی کنند.

هزینه تغییرات

هزینه جانی و مالی فعالیت سیاسی در ایران بالاست. کسی از ملتی جان خود را برای فدرالیسم فدا نمی کند. ولی جانها و مال های بسیاری در راه استقلال تاکنون فدا شده و می شود. منظورم اصلا فعالیت مسلحانه هم نیست. منظورم فعالیت های مدنی است.
توجیه اینکه شما بیایید فعالیت کنید و در این راه از جان و مال و عزیزان خود بگذرید تا یک ایران فدرال تشکیل دهیم، ناممکن است و کسی را به میدان سیاست (منظورم باز اصلا مبارزه مسلحانه نیست) نمی کشاند و جنبش و حرکت ایجاد نمی کند.

فدرالیسم فکری نیست که ایجاد انگیزه قوی برای ایجاد حرکت های اجتماعی بکند. ولی استقلال این قدرت را دارد.

حفظ تمامیت ارضی ایران و همکاری با فارس ها

شما وقتی بخواهید فکر فدرالیسم را با ملت خود در میان بگذارید، همواره با این سوال یا اتهام یا حقیقت ( هر طور که دوست دارید بخوانید) روبرو خواهید شد که شما می خواهید با فارس همکاری بکنید و می خواهید تمامیت ارضی ایران را حفظ کنید. که البته این واقعیت است.

شما در نتیجه به تکاپو می افتید و در مانیفست خود مثلا می نویسید که ملت ها حق دارند که هر وقت خواستند جدا شوند، تا مشکلی را حل کرده باشید. از طرف دیگر مشکل تازه شروع شده است. به دلیل بعدی نگاه کنید.

نداشتن شریک فارس

نیروهای سیاسی فارس خارج از حکومت ایران، چه در داخل و چه در خارج با فدرالیسم مخالف هستند. کمتر نیروی فارس چشم گیر و موثری را پیدا می کنید که از فدرالیسم حمایت کند.

برای ایجاد سیستم فدرالیسم شما حتما به شریک فارس احتیاج دارید. حتی اگر جمعیت فارس ها 20 درصد باشد. خصوصا اینکه از لحاظ جغرافیایی فارس ها در مرکز واقع شده اند. که اصولا همین نکته است که باعث تمام مشکلات شده است. چون فارس ها در وسط بوده اند، سیاست خود را تحمیل کرده اند.

شما با گذاشتن این شرط در مانیفست خود، که ملیت ها هر وقت که خواستند می توانند جدا شوند، هم هیچ کمکی برای پیدا کردن شریک فارس در این معادله نکرده اید برای اینکه هیچ فارس عاقلی حاضر نخواهد شد در معادله ای وارد شود که نتیجه اش از پیش معلوم باشد. هیچ فارسی قبول نمی کند که تمامیت ارضی ایران زیر سوال برود. فارس ها چه در داخل حکومت و چه در خارج از حکومت با همه گرایش هایشان، به این نکته اشاره کرده اند.

فارسی که اینهمه غرور دارد و ملیت ها را اصولا قبول نمی کند، حتی از لحاظ فرهنگی چه برسد به اینکه به آنان حقوق سیاسی بدهد، حالا بیاید در یک قرار دادی قرار بگیرد که آخرش هم (ممکن باشد) که به تمامیت ارضی ایران ایران صدمه بخورد و آن قدرت و تسلط اش بر ملیت های دیگر از بین برود، هرگز وارد چنین معامله ای نخواهد شد. پس این واقع بینانه نیست که فکر کنیم شریک فارسی وجود دارد.

علاوه بر این سیاست جهانی هم بر ضد شماست. به دلیل بعدی نگاه کنید.

سیاست جهانی

به شکل ساده و مختصر، سیاست غرب در یکصد سال گذشته به این شکل بوده که ایران یک کشور ضعیف باقی بماند. اگر هم در مواردی اجازه داده اند که ایران کمی قدرت پیدا کند، یا برای جلوگیری از نفوذ روسها به منطقه طلای سیاه و یا برای حفظ توازن قوا در منطقه بوده است. ایجاد یک کشور فدرال یعنی اینکه شما می خواهید یک ایران قوی بسازید. و غرب با این فکر مخالف است. بدیهی است که هرگونه تغییری در وضعیت ایران منوط به همکاری غرب می باشد. وگر نه محال است چیزی تغییر کند.

خب شما نه ملت خود را همراه خود دارید، نه شریک فارس پیدا کرده اید و نه سیاست جهانی باشما می باشد. پس به چه دست آوردی رسیده اید؟ به قسمت بعدی نگاه کنید.

نتیجه

نتیجه این همه فعالیت و بحث و جدل از لحاظ سیاسی اگر من صادقانه بگویم، ایجاد اختلاف در صفوف مبارزه علیه فارس ها می باشد. چیزی که هم اکنون هم شاهد هستیم.

هدر دادن فرصت طلایی دوران احمدی نژاد است، که غرب به شدت با وی مشکل دارد. هدر دادن منابع محدود نیروهای سیاسی در این گیر و دار است و تقویت فرهنگ اتهام و تخریب است.

چند نکته دیگر

فدرالیسم فکری که با تاخیر زیاد مطرح شد


به نظر من فدرالیسم خوب بود اگر در دهه های قبل وشاید حتی قبل از انقلاب 57 طرح می شد. این فکر الان متاخر است. دیر است.

در سالهای خصوصا بعد از روی کار آمدن جمهوری اسلامی، اینقدر از این ملت ها کشتار شده است که دیگر جای راه حل دیگری نمی گذارد

استفاده اشتباه از مثال عراق

بارها من شنیده ام که در مورد موفقیت فدرالیسم گفته شده که ببینید عراق هم فدرال شده است و کردها آزادی دارند و غیره. عراق با یک حمله نظامی به وضعیت کنونی رسید. طرفداران فدرالیست اصولا با حمله امریکا مخالف هستند. پس چه جای استفاده از مثال عراق می ماند.

اشتباه مقایسه ایران با کشور سوئیس

در کشور سوئیس که چند زبانه ای برقرار است، چند نژادی برقرار نیست و یا حداقل اهمیت مساله نژاد برای آنان به شکلی نیست که ما برایمان اهمیت دارد. نظام قبیله ای خیلی وقت است که در اروپا ور افتاده است. سقوط کرده است. مساله ما البته نژادی و خونی و فرهنگی است.

این مثل این می ماند که شما در انگلستان به دنبال این باشید که ببینید یک فرد انگلیسی الان از انگلو است و یا ساکسون. چنین چیزی وجود ندارد. انگلو ساکسون مدتهاست که در هم حل شده اند.

ولی هویت ملیت های ما همچنان قبیله ای است. اصولا موتور متحرکه حرکت های هویت طلبی همین بافت قبیله ای ماست. اگر نقشه زیرکانه رضا شاه و حکوت های بعدی در ایران، که همانا جابجایی و خشکاندن ریشه های قبیله ای بود، تحقق پیدا می کرد، مساله ملیت ها در ایران هم فراموش شده بود.

البته این پاشنه آشیل ما هم هست، چرا که در جهان مدرن وقتی می خواهیم کار سیاسی بکنیم باید ابزار مدرن داشته باشیم، باید روابط روابط مدرن داشته باشیم. که البته بافت و ساختار قبیله ای تشکیلات سیاسی را ضعیف کرده است.

نگاه یکطرفه به کشورهای فدرال

برای فدرالیسم همواره کشورهای موفق سوئیس، آلمان، آمریکا، کانادا و استرالیا را مثال زدن کافی نیست. باید به وضعیت پاکستان هم نگاه کرد. به وضعیت نیجریه و اتیوپی فدرال هم باید نگاه کرد. فساد، رشوه، استبداد و بی مدیریتی سراسر این کشور ها را فرا گرفته است. پرونده حقوق بشر پاکستان فدرال و نیجریه فدرال در خیلی موارد دست کمی از جمهوری اسلامی ایران ندارد.

آیا فرهنگ شرقی ما با آلمان و کانادا نزدیک تر است و یا با اتیوپی و پاکستان؟ تصور ساده ای است که فکر کنیم سرنوشت ما در فدرالیسم بهتر از آنان خواهد بود.

فرض محال

فرض محال که محال نیست. فرض کنیم که بر فرض محال به هر شکلی ایران فدرالیسم هم بشود. نتیجه اش برای ملیت ها در ایران به نظر من بسیار بدتر از وضعیت کنونی خواهد بود.

یک. فارس ها به علت تسلط در مرکز فلات ایران همچنان قدرت را در دست خواهند گرفت.

دو. وضع اقتصاد چندان بهتر نخواهد شد.

سه. همین همبستگی نیم بند بین المللی که در حال شکل گرفتن با ملیت های ایران است، از بین خواهد رفت و مساله ملیت های ایران صرفا به یک مساله داخلی و محلی تبدیل خواهد شد.

چهار.اگر ایران فدرال بشود دیگر به این آسانی که گاهی گفته می شود "که اگر فدرال نشد می گوییم نه نمی خواهیم و می خواهیم جدا شویم" نیست. بعد از فدرال شدن ایران باید فاتحه حرکت های استقلال طلبی ملیت های ایران را خواند. هیچ مکانیزم و اعتباری وجود ندارد که این شرط "حتی اگر در قانون اساسی فدرال گنجانده شود که ملت ها در حالت عدم رضایت بتوانند جدا شوند" تحقق پیدا کند.

تجربه فدرالیسم از این جهت مشابه تجربه شکست خورده مشروطه در ایران است. آن موقع هم مشروطه خواهان می گفتند با ایجاد یک مجلس تبعیض ها برداشته می شود. نتیجه اش به حکومت رسیدن رضا شاه شد، که خود بزرگترین عامل سرکوب ملیت ها در ایران بود و دولت های بعدی تاکنون از روی سرکوب های رضا شاه، مشق نویسی می کنند.

استقلال طلبی لزوما به معنای مبارزه مسلحانه نیست

چیزی که ما بسیار دیده ایم انتقادهای بی شمار از حرکت های استقلال طلب است که حتی تروریست هم خطاب شده اند. این روش ناصحیح است. نگارنده خود با حرکت های مسلح مخالف است. ولی لزومی ندارد که ما بگوییم حرکت های استقلال طلب همه تروریست هستند. می توان استقلال طلب بود و به شکل مسالمت آمیز مبارزه کرد.

اینگونه جلوه دادن اینکه فدرال بودن یعنی مسالمت آمیز بودن و استقلال طلب بودن یعنی خشونت ورزی، نادرست است.

متاسفانه بعضی از حرکت های استقلال طلب هم کمکی به این وضعیت نمی کنند. با نوشتن عباراتی پاپیولیستی نظیر "ما از مبارزه مسلحانه حمایت می کنیم"، در حالی که نه توان آن را دارند و نه امکانات مبارزه مسلحانه، برای کل حرکت ملت های ایران ایجاد مشکل می کنند که این هم درست نیست.

Saturday 21 June 2008

اهواز، احواز، عربستان و یا خوزستان


رضا وشاحی

این بسیار باعث تاسف است که ما اهوازی ها بر سر یک نامگذاری اینهمه انرژی مصرف کرده ایم.

من به این نتیجه رسیدم که اسامی اهواز، احواز و عربستان را به شکل متناوب به کار ببرم تا تابوی اختلافات ایجاد شده بر اثر صرفا یک نامگذاری شکسته شود.

اهواز و احواز و عربستان، هر سه اسامی تاریخی هستند که در کتب و مدارک بسیاری ذکر شده اند. حالا کدامیک قدیمی تر است اصلا برای من مهم نیست. و چه اهمیتی دارد که کدامیک قدیمی تر است. همین که وقتی هر کدام از آنها را بکار برم نشان بدهد که منظورم کدام منطقه است کافی می باشد. مهم تر از همه اینها ملت عربی هستند که در آن نقطه زندگی می کنند.

تنها اسمی را که به کار نخواهم برد کلمه بی تناسب خوزستان خواهد بود.

این مشکلات نامگذاری را باید یکبار و برای همیشه از میان برداشت. من دیگر نویسندگان احوازی را هم تشویق می کنم که به تناوب از این سه اسم استفاده کنند تا تابوی ایجاد شده شکسته شود.

مسایل ما در عربستان بسیار پیچیده تر از مسایل نامگذاری می باشد. ملت ما بیش از از هر زمان دیگری به اتحاد نیاز دارد. ما نباید اینقدر سخت بگیریم. اتحاد ما بیش از سه کلمه ارزش دارد.

ما می بایست کمی ملی و وطنی فکر کنیم. بیایید این تابو را بشکنیم و قدمی به جلو برداریم.

Sunday 15 June 2008

قانون اساسی جدید کوزوو به اجرا درآمد

قانون اساسی جدید کوزوو، از امروز یکشنبه 15 ژوئن، به اجرا درآمده است پس از 9 سال که اداره کوزوو به عهده سازمان ملل متحد گذاشته شده بود اکنون قدرت به دولت کوزوو که اکثریت اعضای آن را آلبانیایی تبارها تشکیل می دهند واگزار شده است خبرنگاران می گویند هنوز روشن نیست قانون اساسی جدید در مناطقی که محل سکونت اقلیت صرب کوزوو است، چگونه به اجرا درخواهد آمد.

برنامه اعزام هیئتی از جانب اتحادیه اروپا برای نظارت بر روند تحویل قدرت به دولت کوزوو، به دلیل مخالفت روسیه عملی نشد.
روسیه می گوید شورای امنیت سازمان ملل متحد، اعزام این هیئت را تأیید نکرده است. به اجرا درآمدن قانون اساسی جدید کوزوو، چهار ماه پس از اعلام استقلال کوزوو از صربستان است. اعلام استقلال کوزوو با حمایت غرب ومخالفت صربستان و روسیه روبرو شده بود.

قانون اساسی جدید نقطه عطفی در تاریخ کوزوو است اما نیک تورپ، خبرنگار بی بی سی در کوزوو می گوید تحویل قدرت طی مراسم ساده و بدون جشن و پایکوبی صورت گرفته است.

بان کی مون دبیر کل سازمان ملل متحد هفته گذشته با ارسال نامه هایی به مقام های ذیربط در بلگراد و پریشتینا مرکز کوزوو، نحوه اداره کوزوو را تشریح کرد.

اما به گفته خبرنگار بی بی سی هنوز ابهاماتی در مورد ماهیت قدرت های محلی و مرزهای این قدرت در نقاط مختلف کوزوو، وجود دارد.

Sunday 8 June 2008

دو سخنرانی جنجالی


گزارش زیر به نقل از یکی از مسئولین جمهوری اسلامی است که در درگیری های جناحی کمی افشاگری کرده است و گوشه ای از فساد جمهوری اسلامی را نشان می دهد.

افراد بسیاری بارها و بارها از خارج نظام در مورد فساد و رانت خواری موجود در ایران صحبت کردند. و تاکنون در تاریخ نزدیک به سی ساله بعد از انقلاب، موارد اندکی مانند این یکی افشاگری از داخل سیستم بوده است. خصوصا که نام چند ملا هم مطرح شده است.

پول نفت ملت مظلوم عرب اهواز را می دزدند و آن را خرج ساختن سلاح های کشتار جمعی و ترویج خشونت در منطقه و زندگی مفت ملاهای شکم پرور می کنند. اهمیت این مطلب در این که از زبان یکی از مسئولین جمهوری اسلامی نقل شده است.

جناح احمدی نژاد پاسدار بسیجی و قاتل فرزندان عرب اهواز، البته خود نه تنها دست کمی از بقیه ندارد که بدتر است. برای نمونه در

دوران احمدی نژاد سپاه بیشتر از قبل، وارد قراردادهای نفتی شد.





RadioFarda.com

دو سخنرانی جنجالی؛ «سران نظام در فساد اقتصادی دست دارند»
بیژن یگانه
يکی از مشاوران کم شهرت کميسيون اقتصادی مجلس هفتم که در شمار نزديکان محمود احمدی نژاد قرار دارد با دو سخنرانی جنجالی در دانشگاه همدان و شيراز بار ديگر توجه افکار عمومی و رسانه های غير رسمی ايران را به فساد اقتصادی و اداری مقامات ارشد جمهوری اسلامی جلب کرده است.
عباس پاليزدار که از وی به عنوان دبير کميته تحقيق و تفحص از قوه قضاییه نام برده می شود، طی دو سخنرانی در روزهای ۱۴ ارديبهشت در دانشگاه بوعلی همدان و هفتم خرداد در دانشکده حقوق دانشگاه شيراز دستکم ۵۰ تن از مقامات ارشد و روحانيان با نفوذ جمهوری اسلامی را با ذکر نام به «فساد اقتصادی»، «رانت خواری» و در برخی موارد به «فساد اخلاقی» متهم کرده است.
آقای پالیزدار در گفت و گو با رادیو فردا سخنرانی های خود در دانشگاه های همدان و شیراز و متن منتشره از سخنان خود در اینترنت را تایید کرد.
عباس پالیزدار در دو سخنرانی خود بیش از ۵۰ تن از مقامات ارشد جمهوری اسلامی ایران را با اسم و اعلام سمت های آنها، متهم به «رانت خواری» و ارتباط داشتن با «مافیای اقتصادی» کرده است.
از جمله مقام هایی که وی در سخنرانی های خود از آنها نام برده است می توان به افراد زیر اشاره کرد: عباس واعظ طبسی، توليت آستان قدس رضوی به همراه فرزندش ناصر واعظ طبسی، آيت الله محمد امامی کاشانی، عضو سابق شورای ‏نگهبان و امام جمعه تهران، محمد يزدی از اعضای سابق شورای نگهبان، مجلس خبرگان، و دبير جامعه مدرسين حوزه ‏علميه قم و رییس سابق قوه قضاييه و فرزندش حميد يزدی، ابوالقاسم خزعلی، عضو جامعه مدرسين و عضو سابق فقهای شورای ‏نگهبان، علي اکبر ناطق نوری، رييس بازرسی ويژه دفتر آیت الله علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی، حجت الاسلام معزی، معاون دفتر رهبر جمهوری اسلامی، محسن رفيقدوست، رییس سابق بنياد مستضعفان و از بنيانگذاران سپاه پاسداران، حبيب الله ‏عسگراولادی، دبيرکل موتلفه اسلامی، علی فلاحيان، وزير اسبق اطلاعات و علی اکبر هاشمی رفسنجانی به اتفاق فرزندانش.
عباس پاليزدار که از وی به عنوان دبير کميته تحقيق و تفحص از قوه قضائيه نام برده می شود، طی دو سخنرانی در روزهای ۱۴ ارديبهشت در دانشگاه بوعلی همدان و هفتم خرداد در دانشکده حقوق دانشگاه شيراز دستکم ۵۰ تن از مقامات ارشد و روحانيان با نفوذ جمهوری اسلامی را با ذکر نام به «فساد اقتصادی»، «رانت خواری» و در برخی موارد به «فساد اخلاقی» متهم کرده است.
آقای پالیزدار همچنين علی لاريجانی، رییس مجلس هشتم را نيز به شدت مورد حمله قرار داده و در صلاحيت وی برای رياست مجلس هشتم ترديد کرده است.
علاوه بر اين، وی از يحيی رحيم صفوی، فرمانده سابق سپاه پاسداران به عنوان کسی نام برده که «احتمالا در سقوط هواپيمای حامل فرماندهان سپاه و از جمله احمد کاظمی فرمانده نیروی زمينی سپاه پاسداران نقش داشته است.»
عباس پاليزدار از جمله نامزدهای ستاد حاميان مردمی محمود احمدی نژاد در انتخابات دور سوم شورای شهر است که چون اغلب ديگر حاميان دولت در آذر ۸۵ شکست سنگينی را در کارنامه خود ثبت کردند.
وی که از پژوهشگران مرکز پژوهش های مجلس شورای اسلامی نيز به شمار می رود همچنين وعده داده که به ساير استان های کشور
سفر خواهد کرد و شرح فساد مقامات حکومتی را به گوش مردم خواهد رساند.
همزمان خبرگزاری فارس گزارش داده که جامعه اسلامی دانشجويان دانشگاه بوعلی همدان که ميزبان اولين سخنرانی عباس پاليزدار بوده از سوی وزارت علوم به مدت سه ماه تعليق شده است.
جامعه اسلامی دانشجويان تشکلی دانشجویی است که در سال ۱۳۶۶ و به موازات انجمن های اسلامی دانشگاه ها، از سوی جناح راست حاکميت جمهوری اسلامی تاسيس شد.
اين تشکل در زمان تاسيس و تا سال ها موتلفه اسلامی، جامعه روحانيت مبارز، جامعه مدرسين حوزه علميه قم و تشکل های همسو با آن ها را در دانشگاه ها نمايندگی می کرد.
با اين حال به نظر می رسد که تغيير بلوک بندی قدرت در ايران طی سال های اخير در تغيير گرايش های جامعه اسلامی دانشجويان نيز تاثير گذار بوده و به دليل حضور مهدی احمدی نژاد يکی از فرزندان رییس جمهوری اسلامی در اتحاديه جامعه اسلامی دانشجويان سراسر کشور اين تشکل در جدال ميان محافظه کاران سنتی و نومحافظه کاران ايرانی به جانب نومحافظه کاران هدايت شده است.
مرتضی قائمی، معاون دانشجويی و فرهنگی دانشگاه بوعلی سينا در خصوص تعليق فعاليت جامعه اسلامی دانشجويان این دانشگاه گفته است: «در اتهام، اعلام شده که پاليزدار حرمت اشخاص را نگه نداشته است.»
وی همچنين اعلام کرد: «پاليزدار قبل از اينکه حکمی در دادگاه عليه کسی صادر شده باشد و ادعای تخلفات نام برده اثبات شده باشد، افراد را به عنوان متخلف و با اسم های خاص معرفی کرده است.»
آقای پاليزدار در خصوص ارتباطات خود با مقامات ارشد جمهوری اسلامی سکوت کرده است.
همزمان با وی، عبدالله شهبازی يکی ديگر از همکاران سه دهه گذشته وزارت اطلاعات که اخيرا در شيراز عليه آیت الله حائری شيرازی، امام جمعه شيراز، عبدالعلی نجفی، فرمانده سپاه انصار المهدی و روح الله حسينيان از دوستان سعيد امامی و از چهره های امنيتی مدرسه حقانی دست به «افشاگری» زده و آنان را به «فساد اقتصادی» و «زمين خواری» متهم کرده است.
وی به صراحت در سايت شخصی خود اعلام کرده که در هماهنگی با بازرسی ويژه رياست جمهوری که رياست آن بر عهده داوود احمدی نژاد، برادر رییس جمهوری اسلامی است، اقدام به اين کار کرده است
.
«سران نظام در فساد اقتصادی سهیم هستند»
فيلم سخنرانی پاليزدار در جامعه اسلامی دانشجويان دانشگاه بوعلی همدان از سوی اين تشکل در اختيار تمامی نمايندگی های آن در ساير شهرهای کشور قرار گرفته است.
جامعه اسلامی دانشگاه بوعلی همچنين بخش هايی از متن سخنرانی پاليزدار را ابتدا در وبلاگ خود منتشر کرد اما با گسترش بازتاب های اين سخنرانی در رسانه های غير رسمی و سايت ها اقدام به حذف آن کرد.
به رغم شعار مبارزه با مفاسد اقتصادی از سوی محمود احمدی نژاد در جريان انتخابات رياست جمهوری سال ۸۴ و تکرار وعده «افشاگری مافيای اقتصادی» در سخنرانی های سه سال اخير محمود احمدی نژاد، در فيلم منتشر شده از سخنرانی ۱۴ ارديبهشت در دانشگاه همدان، عباس پاليزدار با طرح اين سئوال که «چرا ما نمی توانيم با مفاسد اقتصادی برخورد کنيم» تاکيد کرده است: «چون سران بزرگ مملکت در اين رابطه دخيل هستند و در ‏حال حاضر دولت به تنهايی به مبارزه با اين مفاسد برخاسته که فکر می کنم نتواند موفق باشد.»
وی گفته است: «اگر بخواهم فقط چند ‏پرونده کوچک مفاسد اقتصادی را بگويم آن وقت می بينيد که چه مصيبتی کشور را گرفته که داد
رهبر را هم ‏درآورده و به خاطر بعضی مسايل، رهبر بايد به صورت سربسته به مردم بگويد که در کشور چه خبر است.»
آقای پالیزدار می گوید: «کسانی که به عنوان مفسد اقتصادی در کشور در حال فعاليت هستند تحت حمايت شاهرودی، رییس قوه قضاييه قرار ‏دارند. وقتی طی ۱۶ سال گذشته پرونده هايی از مفاسد اقتصادی بررسی شده و مديران به دادگاه معرفی و دادگاه ‏حکم پنج ريال، ۱۰ ريال برای متهمان داده، ببينید چه مصيبتی بر سر کشور آمده است.»
وی در ادامه گفته است: «در حال حاضر ۱۲۳ پرونده مفاسد اقتصادی کشور در کميته تحقيق و تفحص مجلس در دست بررسی است ولی ‏اگر بخواهيم پرونده واقعی مفاسد اقتصادی را بيان کنيم، اصلاً نمی توانيم باور کنيم.»
‏آقای پاليزدار در ادامه شرحی از موانع ايجاد شده برای تحقيق و تفحص از قوه قضاییه را بيان کرده و گفته است: «پس از بارها نامه نگاری... تحقيق و تفحص پس از دستيابی به کدهايی به جاهايی رسيده و فجايعی را که اتفاق افتاده در ‏جمهوری اسلامی ديديم. خدا را شاهد می برم که شبها خوابم نمی برد. گريه ام می گرفت که ما اين همه شهيد ‏داديم، اين همه مصيبت ها مردم کشيدند. حالا بدون توجه به اين همه فقر و مصيبت ها و مشکلاتی که مردم دارند، ‏کسانی که مردم پشت سرشان نماز می خوانند، رفته اند اين کارها را کرده اند.»
عباس پاليزدار در ادامه سخنرانيش، آیت الله امامی کاشانی، امام جمعه تهران را به عنوان کسی معرفی کرده که «معادن سنگ های تزئينی کشور را تصاحب کرده» و گفته است: «ديدم که يک آقايی آمده و نامه زده که پسرش معلول جسمی است. گفته می خواهم يک مؤسسه توانبخشی بزنم ‏که پسرم هم برود در آن مؤسسه توانبخشی، دم دست خودم باشد. ۱۰۰ تا، ۲۰۰ تا، ۳۰۰ تا معلول را نگهداری ‏کنيم در آنجا، پسرم هم مسئول آنها باشد. گفتند: باشد، خدا پدرت را بيامرزد. مؤسسه را که ثبت کرده و کارش را ‏استارت زده، نامه زده به آقای ... گفته که من ساپورت نياز دارم، نمی توانم خرج کنم که، بايد نظام به ما کمک ‏کند. چه کار کنيم؟ فلان معدن را، معدن سنگ ده بيد فارس را بدهيد به اين آقا. آقا اين سنگ مرمر بهترين سنگ ‏مرمر دنياست. از منابع انفال جمهوری اسلامی است. بدهيم به شما؟ بله، بدهيدش به من. معامله انجام شد و اين ‏معدن را به اين آقا واگذار کردند.»
«
در پرونده قاچاق کالا از فرودگاه پيام، قاچاقچی بزرگ فرودگاه پيام هزار و صد پرونده قاچاق کالا دارد، اما هنوز ‏موفق به بازداشتش نمی شويم، چرا که تحت الحمايه آقای ناطق نوری است. در مورد سلطان شکر و مافيای شکر هم ‏بايد بگويم که آقای مدلل، داماد يکی از علمای بزرگ بوده است. مدلل با همکاری شخصی به نام محمدرضا يوسفی ‏اقدام به اين کار مي کردند که پس از رو شدن فعاليت شان حاضر شده بودند ۷۰۰ ميليارد تومان برای مختومه شدن ‏اين پرونده بپرداز‏د. در مورد قاچاق سيگار، اساسا توليد و قاچاق سيگار توليد توتون ايران را فلج کرده و کارگران اين کارخانه ها را ‏بيکار کرده است.»
عباس پالیزدار، دبیر کمیته تحقیق و تفحص از قوه قضاییه
وی افزود: «دوباره بعد از يک مدت گفت آقا اين معدن کافی نيست، معدن زنجان را هم ‏بدهيد به ما. چهار تا را که ما پيدا کرديم، چهار تا معدن را يک آقايی از علما گرفته، که مردم هم پشتش نماز ‏مي خوانند متأسفانه. اين يکی که عرض کردم، آقای امامی کاشانی است. استاد ‏اخلاق و چه و چه و از اين مسائل.»
دبير کميته تحقيق و تفحص از قوه قضائيه در ادامه سخنان خود آیت الله محمد یزدی، رییس سابق قوه قضاییه را نیز به فساد مالی متهم کرد و گفت: «يک دانشکده ای را رفته اند از مقام معظم رهبری اجازه اش را گرفته اند که برای خواهران، ‏دانشکده علوم قضايی می خواهيم بزنيم در قم. چيز خوبی است که خواهران هم در آن فضا حضور داشته باشند... خلاصه نظر آقا را گرفتند که اين ‏دانشکده تأسيس شود. آقا استقبال کردند و مجوز صدور دانشکده را دادند. مؤسسین اين دانشکده بلافاصله ‏بعد از گرفتن مجوز رفتند دنبال ساپورت های مالي اش. جناب آقای نعمت زاده! محبت فرماييد در جهت ‏حمايت از تأسيس اين دانشکده، کارخانه لاستيک دنا را کارشناسی کنيد جهت اين دانشکده. کارشناسی رسمی ‏دادگستری را } آوردند { ، چون آقايانی که اين مؤسسه را تأسيس کرده بودند در دستگاه قضايی هم بودند. آن کارشناسان رسمی ‏دادگستری هم می ترسيدند قيمتی تعيين کنند که به اينها بر بخورد، حتما بايد قيمتی می گفتند که خوش به حال اينها ‏بشود. زدند ۱۲۶ ميليارد (تومان). در صورتی که ما معتقديم ۶۰۰ ميليارد (تومان) هم بالاتر بود. تازه، ۱۲۶ ميليارد که ويلاهايش ‏در شمال را نزده اند، اصلا در آمار نياورده اند، زمين های شيرازش را در آمار نياورده اند، پول نقد موجود در ‏حسابش را هم در آمار نياورده اند، اين طوری به ۱۲۶ ميليارد واگذار کردند.»
عباس پالیزدار افزود: «‏آن آقا نامه نوشت که آقای نعمت زاده: محبت کنيد تخفيف منظور فرماييد. آقای نعمت زاده هم نوشتند ۵۰ درصد ‏تخفيف، از مال بابايش می خواست ببخشد. دوباره نوشتند که محبت کنيد تخفيف ديگری منظور ‏بفرماييد. خلاصه پنج بار نامه نگاری انجام شده، معدن ۱۲۶ ميلياردی به ۱۰ ميلیارد واگذار شد. بعد از آن دوباره ‏نوشتند که ما حالا امکان پرداخت اين پول را نداريم، ترتيباتی فراهم نماييد تا امکان پرداخت اين پول برای ما فراهم ‏شود. نوشتند که ۸۰ درصدش را اقساط بلند مدت و ۲۰ درصد يعنی دو ميلياردش را هم نقدی پرداخت کنيد. گفتند ما ‏آن دو ميليارد را هم نداريم نقدی بدهيم، ما بررسی کرده ايم که اموال کارخانه لاستيک دنا به اين مقدار می رسد، از ‏شما مهلت می خواهيم که اينها را بفروشيم تا بتوانيم اين پول را بدهيم. گفتند که باشد، سفته ای ارائه بدهيد به مدت نه ‏ماه و ما اين را نقد از شما می پذيريم.»
وی اظهار داشت: «گفتند آقا پول هم نداريم که سفته بخريم! نوشت که آقای محمد تقی بانکی، ‏مدير عامل سازمان صنايع ملی ايران، ۲۳ ميليون تومان از صندوق سازمان صنايع ملی ايران برداشت کنيد و سفته ‏بخريد، برويد آيت الله فلانی و فلانی امضاء کنند و کارخانه را تحويل شان بدهيد. و بعد از چند وقت ديديم که کارخانه ‏هم در بورس فروخته شد و واگذار شد که به آن پشت پرده ای ها که اينها را هدايت مي کنند. اينها آلوده دست آنها ‏شده اند... اين که عرض کردم لاستيک دنا، مال آقای يزدی ‏بود، آقای محمد يزدی، رییس قوه قضاييه؛ در زمان رياست اش ... آقای يزدی بر می دارد می نويسد که جناب آقای فروزش، حميد (حميد يزدی) ما بيکار است، ترتيبی اتخاذ فرماييد که از ‏جنگل های شمال جهت صادرات چوب بهره مند گردد. آقای حميد يزدی، پسر آقای يزدی، مديرکل حوزه رياست قوه ‏قضاييه بود در آن مقطع. و متأسفانه جنگل های شمال را به تاراج بردند و رفتند.»
عباس پالیزدار در بخشی دیگر از سخنان مفصل خود به موضوع واگذاری خودروهای شرکت ایران خودرو با قیمت پایین به قضات دادگستری اشاره کرده و گفته است: «ايران خودرو می آيد به دستگاه قضايی اعلام می کند که ما به همه قاضی ها ماشين می دهيم، ماشين ‏پرشيا می دهيم و زير قيمت. خب چه جوری؟ اين ماشين کارشناسی است، ما هم تشخيص می دهيم که اينها را هشت ‏(میلیون) تومان، نه (میلیون) تومان بدهيم. ديديم که کارخانه ايران خودرو بدون هيچ ضابطه ای به قضات قوه قضاييه ماشين پرشيا به ‏نصف قيمت داده، بقيه اش را هم به اقساط، خیلی ها هم که ماشين به نامشان شد قسط ها را هم نپرداختند. همين بذل و ‏بخشش ها باعث شد صدای خیلی های ديگر در بيايد، از همين نهادها و بنيادها. مثلا بنياد نهج البلاغه، ‏‏۵۰۰ دستگاه بهش بدهيد آقا! ديد که بدش نمی آيد، گفت ۵۱۷ تا ديگر هم بدهيد. بنياد نهج البلاغه کی هست؟ علی ‏اکبر ناطق نوری، حسين دين پرور، معزی، عسگراولادی، رفيق دوست.»
وی ادعا کرد که محمود احمدی نژاد از مقام هایی است که برای «مبارزه با فساد اقتصادی» تلاش می کند و افزود: «همانطور که جناب آقای احمدی نژاد گفتند در طول ۱۶ سال گذشته، البته نمی خواهم بگويم در آن ۱۰ سال ‏اول نبوده، چون شواهد نشان می دهد که آن موقع هم اتفاقاتی افتاده، ولی عمده اتفاقات در ۱۶ سال دولت آقای ‏هاشمی و خاتمی بوده، و آقای احمدی نژاد گفتند اينها در اين ۱۶ شانزده سال يک شبکه مافيايی فاميلی ايجاد کرده اند ‏و تنيده اند در هم، که پاره کردن اين شبکه مفاسد خيلی سخت شده است. از هر زاويه ای بخواهيم به مفاسد اقتصادی بنگريم مصيبت بيشتری را خواهيم ديد. اما رییس جمهوری در برخورد ‏با مفاسد اقتصادی با هيچ کس تعارف ندارد.»
آقای پالیزدار می گوید: «احمدی نژاد می خواهد دست مفاسد اقتصادی را از امکانات دولتی کوتاه کند. در حال حاضر دولت به تنهايی به ‏مبارزه مفاسد اقتصادی برخاسته و هيچ کس دولت را حمايت نمی کند. در پرونده قاچاق کالا از فرودگاه پيام، قاچاقچی بزرگ فرودگاه پيام هزار و صد پرونده قاچاق کالا دارد، اما هنوز ‏موفق به بازداشتش نمی شويم، چرا که تحت الحمايه آقای ناطق نوری است. در مورد سلطان شکر و مافيای شکر هم ‏بايد بگويم که آقای مدلل، داماد يکی از علمای بزرگ بوده است. مدلل با همکاری شخصی به نام محمدرضا يوسفی ‏اقدام به اين کار مي کردند که پس از رو شدن فعاليت شان حاضر شده بودند ۷۰۰ ميليارد تومان برای مختومه شدن ‏اين پرونده بپرداز‏د. در مورد قاچاق سيگار، اساسا توليد و قاچاق سيگار توليد توتون ايران را فلج کرده و کارگران اين کارخانه ها را ‏بيکار کرده است.»
وی اظهار داشت: «در مورد هواپيمای شهيد کاظمی اين پرونده را من بررسی نکرده ام، اما طبق آنچه از ‏شواهد پيداست، می توان ماجرا را عمدی دانست و دست يکی از سران وقت سپاه در آن دخيل بود. ما دو سقوط ‏هواپيما داشتيم. يکی شهيد کاظمی و ديگری شهيد دادمان. در مورد دادمان ماجرا عمدی بود، پرونده هزار ‏صفحه ای اين را مي گويد. البته تصادف و کشته شدن کريمی راد، وزير دادگستری سابق يک حادثه طبيعی بود. کريمی راد از جمله کسانی بود که در ‏مبارزه با مفاسد جدی بود اما در بعضی موارد خيلی زياده روی می کرد، به طوری که در قضيه خاک سرخ جزيره ‏هرمز بدون دليل معدن را متوقف کرد به خاطر اينکه اعلام کردند اين معدن وابسته به آيت الله خزعلی است که ‏مشخص شد چنين چيزی در کار نيست.»
«پس از سخنرانی در دانشگاه های قبل مرا تهديد کرده اند که اگر به اين کار ادامه دهم از ادامه کارم جلوگيری به عمل می آيد. باور کنيد من از جان خودم نمی ترسم بلکه از اين می ترسم که قبل از اينکه حرفم را در تمام ايران بزنم و اکثر مردم حرفم را بشنوند دهانم بسته شود. بنابر اين با احتياط بيشتری صحبت می کنم.»
دبیر کمیته تحقیق و تفحص از قوه قضاییه
دبير کميته تحقيق و تفحص از قوه قضائيه به آنچه که «مفاسد اقتصادی آقای هاشمی رفسنجانی و خانواده اش» نامید نیز اشاره کرد و گفت: «آن قدر مفاسد اقتصادی اين خانواده زياد است که ‏اصلاً قابل گفتن نيست. اما يکی از مفاسد اقتصادی اين خانواده که ميلياردها دلار از محل عدم پرداخت ‏عوارض به دولت را بالا کشيدند، واردات خودروی دوو بود. يک سوم جزيره کيش، پارک جنگلی در ‏شمال را هم بايد از ديگر مفاسد اقتصادی خانواده هاشمی بيان کرد. در حال حاضر در اسطبل اسب های دختر هاشمی فقط روزی ۱۰۰ هزار تومان پول هندوانه هايی است که برای ‏اسب ها می ريزند. شرکت نفتی اين خانواده به همراه عمه خانم يعنی خواهر هاشمی در کانادا هم که ديگر قابل ‏گفتن نيست. پسر وسطی هاشمی به نام مهدی که در سازمان مديريت بهينه سوخت مديريت می کرد، با استخدام زيباترين ‏دختران از آنها چه سوء استفاده هايی که نمی کرد و بعداً که فيلم از اتاق او کشف شد عمق کثيف کاری های او ‏مشخص شد.»
سخنرانی دوم شيراز؛ «تهدید به عدم افشاگری»
عباس پاليزدار در ۷ خرداد ۸۷ نيز مهمان جامعه اسلامی دانشکده حقوق دانشگاه شيراز بود. اگرچه فيلم سخنرانی دوم تاکنون انتشار نيافته، اما بخش هايی از سخنان وی در شيراز از سوی وبلاگ جامعه اسلامی دانشجويان دانشگاه شيراز انتشار يافت.
آقای پالیزدار در این سخنرانی گفته است: «پس از سخنرانی در دانشگاه های قبل مرا تهديد کرده اند که اگر به اين کار ادامه دهم از ادامه کارم جلوگيری به عمل می آيد. باور کنيد من از جان خودم نمی ترسم بلکه از اين می ترسم که قبل از اينکه حرفم را در تمام ايران بزنم و اکثر مردم حرفم را بشنوند دهانم بسته شود. بنابر اين با احتياط بيشتری صحبت می کنم.»
وی گفته است: «دستگاه قضايی خود از فاسدترين دستگاهها است و به اين نتيجه رسيده ايم که با اين دستگاه پر فساد نمی توان جامعه را
اصلاح کرد. در يک مورد که يکی از مسئولين تخلف کرده بود، هاشمی شاهرودی به او نامه نوشت که کار خود را اصلاح کند و او کار خود را اصلاح نکرد و هاشمی شاهرودی هم از قضيه مطلع بود.اين امر دو حالت بيشتر ندارد؛ يا هاشمی شاهرودی عرضه ندارد و يا با آن فرد مفسد همدست است.»


Monday 2 June 2008

خمینی جنایت کار جنگی

قصه جادوگر بد
که از کتابا می اومد

نزدیک به بیست سال می شود که از مرگ خمینی می گذرد. از میراث خمینی غیر از خرابی و سرکوب چه چیزی باقی مانده است؟

خمینی که مردمی را بیرون می کشاند و تشنه به لب رودخانه می برد و بر می گرداند، بالاخره سرنوشت محتوم ملیونها نفری را پیدا کرد که خود راهی دیار عدم کرده بود. خمینی با کاریزمای خود فرهنگی را به وجود آورد که نهایتا به بمب گذاری انتحاری موجب شد.

گاهی با دوستان که صحبت می کنم این سوال مطرح می شود که اگر خمینی به قدرت نرسیده بود، آیا بمب گذاری انتحاری شکل پیدا می کرد؟ آیا مشکلات منظقه به این پیچیدگی ها می رسید؟

عامل سرکوب ملیتها در ایران

خمینی از کردها نفرت داشت. همینطور از ترک ها. عرب ها را نمی گویم چون که این دیگر مشهور است. برای کردها فتوا صادر کرد. ترکمن ها به خاک و خون کشیده شدند. ترکمن ها مرکز فرهنگی دایر کرده بودند. ماجرا اما به گوش عرب اهوازی آشناست. قتل عام محمره که با حمله به کانون فرهنگی شروع شد.

مدنی بعد از سالها در آمریکا به مرگ طبیعی مرد و حتی یک عرب اهوازی یک شکایت از وی نکرد تا پرونده ای برای وی باز شود. دریغا و افسوس. کردها چه؟ مگر همین احمدی نژاد سمت فرماندهی در منطقه غرب نداشته؟ چرا ترکمن ها برای محسن رضایی و
دیگران پرونده باز نمی کنند؟

در این دور و زمانه که انبوهی از این آقایانی که دستشان به خون آغشته است، برای سرمایه گذاری و تفریح و آدم کشی، به خارج می
آیند، بهترین کار همین است که برای تک تک کسانی که دستی در این قتل عام ها داشته اند، شکایتی کرد و پرونده ای باز کرد.

میراث خمینی

از خمینی چه چیزی باقی مانده؟ شعرهایش را که برایش نوشتند و به قولی تصحیح کردند. غیر از مجموعه کتاب هایی که شامل نقل قول های مزخرف وی می شود چه باقی مانده است؟ غیر از خاظره سرکوب و بازداشت و فتواهای آنچنانی از خمینی چه باقی مانده است؟ هنوز هم در تعجب فرو می روم وقتی حوادث انقلاب را می خوانم و می بینم میلیونها نفر به دنبال خمینی راه افتاده بودند. باورم نمی شود. می گویم محال است. هنوز هم با تعجب می خوانم که فلان حزب و دسته سیاسی بود که اولین بار به خمینی لقب امام را داد. تصور اینکه ملتی بالای پشت بام بروند و ماه را به هم نشان بدهند و ظهور خمینی در ماه را به هم تبریک بگویند، سر درد آور است. هنوز هم البته ابلهان و جاهلانی هستند در ایران که دم از میراث خمینی می زنند.

مسخره ترین حرف تمام دنیا را نوه خود خمینی زد که در یک مصاحبه می گفت خمینی مدافع آزادی بود. بعد از اینهمه سرکوب و ویرانی، آدم لقب مدافع آزادی بگیرد واقعا قضیه را جالب می کند. مسخره تر از آن کسانی بودند که نشسته بودند و حرف های نوه خمینی را گوش می کردند.

میراث خمینی تروریست های حزب الله لبنان هستند. مردم ساده و جاهلی که عکس خمینی را می گیرند و گاهی اینجا و آنجا، در تظاهراتی حاضر می شوند.

برای ما که به اصطلاح نسل اول انقلاب هستیم، خمینی معنایش غیر از دیکتاتوری نوع مذهبی هیچ چیز دیگری نیست. نابودی بهترین سالهای عمرمان است که همه چیز حرام بود. از موسیقی گرفته تا خواندن یک رمان سانسور نشده. آخری ها در دانشگاه با آستین کوتاه هم نمی شد بروی. برای گرفتن یک جلسه سخنرانی که سخنرانش دکتر حبیب الله پیمان بود سه ماه ما را دواندند و آخرش فرمانداری ما را در یک اتاق جمع کرد و گفت جلسه سخنرانی در یک شهر آرام یعنی چه؟ معلوم است که نمی شود.

در همان شهر آرام، انبوهی از معلمان و کسان دیگر را می شناختم که به جرم قبول نداشتن خمینی کار و شغل خود را از دست داده بودند و به شکل دایم از کارهای دولتی محروم شده بودند.. در اقتصاد دولتی ایران، این به معنای تباهی بود. تازه به اینجا رسیدیم که خمینی
مدافع آزادی بود. خوب شد معنای آزادی را هم فهمیدیدم.