Tuesday 31 March 2009

اتحادیه عرب از رئیس‌جمهور سودان حمایت می‌کند






نمایندگان ۲۲ کشور عضو اتحادیه عرب در نشست دوحه، مخالفت خود را با حکم بازداشت عمرالبشیر اعلام کردند. دادگاه بین‌المللی
لاهه روز چهارم ماه مارس حکم بازداشت رئیس‌ جمهور سودان صادر کرد. در این حکم آمده است که البشیر به خاطر مشارکت احتمالی در جنایات جنگی و بشری در دارفور باید محاکمه شود. دارفور در چند سال گذشته، صحنه یک جنگ داخلی میان اکثریت سیاهان آفریقایی و شبه‌نظامیان عرب بوده است. دولت سودان حامی این شبه‌نظامیان است. عمرالبشیر پس از صدور حکم دادگاه لاهه، دستور داد کارمندان سازمان کمک‌رسانی از دارفور اخراج شوند. در نشست دوحه، بانکی مون دبیرکل‌سازمان ملل با انتقاد شدید از این اقدام، از دولت سودان خواست اخراج کارمندان ساز‌مان‌های کمک‌رسانی را متوقف کند.

Saturday 28 March 2009

شکست ایران در برابر عربستان












تیم ملی فوتبال ایران در نخستین دیدار خود در دور برگشت رقابت های مقدماتی جام جهانی 2010 آفریقای جنوبی در منطقۀ آسیا، در
ورزشگاه آزادی شهر تهران و در مقابل نزدیک به یک صد هزار تماشاگر مشتاق با نتیجۀ دو بر یک در برابر میهمان خود عربستان سعودی شکست خورد.

در حالیکه نیمل اول مسابقه با تساوی بدون گل به پایان رسیده بود، در دقیقۀ پنجاه و هفتم مسعود شجاعی، ملی پوش ایرانی باشگاه اسپانیایی "اوساسونا" موفق شد دروازۀ عربستان سعودی را بگشاید.

ولی سبز پوشان عربستان در دقایق 78 و 86 دیدار، دو بار دروازۀ مهدی رحمتی، دروازبان ایران را گشودند و در پایان با نتیجۀ دو بر یک به پیروزی رسیدند.

گفتنی است که محمود احمدی نژاد، رئیس جمهوری اسلامی ایران از اواسط نیمۀ اول در ورزشگاه آزادی حضور یافت و به تماشای دیدار پرداخت.

پس از به ثمر رسیدن گل دوم تیم ملی عربستان، بسیاری از تماشاچیان حاضر در ورزشگاه بر علیۀ علی دایی سرمربی تیم ملی شعار دادند و خواهان بازگشت علی کریمی به تیم ملی شدند.

در پایان دیدار، موج اعتراض ها تشدید یافت و تماشاگران ناراضی خواهان برکناری علی دایی از تیم ملی بودند. بدین ترتیب، تیم ملی فوتبال ایران با قبول این شکست به مکان چهارم جدول رده بندی گروه خود سقوط کرد و اکنون تیم های ملی کرۀ شمالی، کرۀ جنوبی و عربستان سعودی در مکان های اول تا سوم جدول رده بندی جای گرفته اند.

روابط ایران و غرب و مساله اهواز


رضا وشاحی

2009-03-28

اخیرا شبکه دوم بی بی سی یک برنامه مفصل مستند در سه بخش در مورد روابط ایران و غرب در سه دهه گذشته نمایش داد. نکته جالب در این برنامه صحبت با بسیاری از بازیگران قضایای سیاسی در این سه دهه بود. برای اولین بار صحنه چگونگی انتخاب خامنه ای به عنوان جانشینی خمینی نمایش داده شد. مهمترین قسمت البته مسایل پنهان زیادی بود که برای اولین بار از طرف حکومت ایران و غرب تایید می شد، مانند نقش ایران در آزادی گروگان های فرانسوی، نقش احمدی نژاد در گروگان گیری سفارت آمریکا در تهران، تاخیر بیست ثانیه ای در آزادی گروگان های آمریکایی در تهران، نامه سری آمریکا به ایران از طرف عمان، همکاری اطلاعاتی ایران و آمریکا در مورد بمباران دقیق مواضع طالبان و هموار کردن راه ورود نیروهای ائتلاف به سوی کابل، نامه محرمانه ایران به آمریکا برای کمک در مورد عراق و قربانی کردن حماس و حزب الله به شرط توقف موضوع تغییر رژیم در ایران، اعتراف خاتمی در مورد جلب نظر خامنه ای برای انتخاب شدن در دور اول و ارایه پروژه خاص به وی، اعتراف ایران به کمک به شورش عراق در مذاکرات سری با بریتانیا و شرط ایران برای توقف کمک ها که اجازه توسعه برنامه اتمی خود را خواسته بود و بسیاری مسایل ریز و درشت دیگر.

این مجموعه مستند و بسیاری اسناد منتشر شده ریز و درشت دیگر در طی این سالها را رابطه، ضد رابطه، نزدیکی و دوری ایران و غرب نسبت به یکدیگر حکایت می کنند.

اولین نزدیکی منافع جمهوری اسلامی و غرب به نظر نگارنده در ماجرایی بود که در یک صبح زمستانی در سال 1982 تهران اتفاق افتاد. ماجرایی که موجب اعدام بسیاری افرد گردید و بدنه چپ را در ایران متلاشی کرد. ماجرا این بود که یک مامور عالیرتبه ک گ ب به شکل ناگهانی به سفارت انگلستان در تهران پناهنده شد. شغل وی رابط و هماهنگ کننده نیروهای چپ ایران با اتحاد جماهیر شوروی بود. مجموعه اطلاعاتی را که وی یکدفعه مطرح کرد بیش از تمام اطلاعاتی بود که ساواک و چهار دستگاه امنیتی دیگر شاه در طی سی سال توانسته بودند از ساختار نیروهای چپ در ایران بدست بیاورند. این مامور کسی نبود جز ولادیمیر کوزیچکین.

برخی از این معلومات از طریق دیداری در پاکستان و دیدارهای دیگر به جمهوری اسلامی ایران داده شد تا دشمن مشترک یعنی چپ ها در ایران برای همیشه ساقط شوند. این البته نمونه بسیار کلاسیکی است که بر اساس منافع مشترک بین ایران و غرب ایجاد شد.

در مورد روابط آمریکا و ایران یک نکته مهم وجود دارد و آن این است غیر از چند مورد که ایران با ایجاد رابطه رسمی مخالفت کرده است، مانند آخرین نمونه که لاریجانی را به سازمان ملل نفرستادند، اکثرا این آمریکا است که از رابطه با ایران دوری می کند. و آمریکا هم دلیل بسیار خوبی دارد. صحبت آمریکا این است که حکومت ایران از حمایت از شورشان عراق و افغانستان و حماس و حزب الله و اخیرا یمن و غیره دست بردارد، اگر اسراییل را هم به رسمیت نمی شناسد حداقل دولت خودگردان را به رسمیت بشناسد. از توسعه سلاح های کشتار جمعی شامل اتمی، میکروبی و شیمیایی دست بردارد و در کل یک نیروی مثبت در منطقه باشد. و البته گاهی هم ایران نمی خواهد. پیام های نوروزی اخیر شاهد این بحث هستند.

مشکل ایران این است که نمی تواند نیروی مثبتی در منطقه باشد. اصولا براساس حمل وراثتی شعارهای چپ و نوع دیدگاهی که جمهوری اسلامی به غرب و لیبرالیسم و سکولاریسم دارد نمی تواند این را تغییر بدهد. بر همین اساس ایجاد رابطه آمریکا با ایران به شکل کامل شکل نخواهد گرفت.

یعنی اگر هم روابطی ایجاد شود روابط بسیار دوستانه و در سطح بالایی هم نخواهد بود.

آیا رابطه آمریکا و ایران به ضرر اهواز هست؟

صاحبنظران در این مورد دو دسته هستند. بعضی می گویند رابطه ایران با آمریکا کمک خواهد کرد که آمریکا بتواند مستقیما در مورد مسایل حقوق بشر ملت ها به ایران فشار وارد کند. در حالیکه در حال حاضر به دلیل قطع روابط چنین چیزی امکان پذیر نیست.

عده دیگری می گویند که هر گونه روابط آمریکا با ایران به ضرر ملت های ایران خواهد بود.

نظر نگارنده بر این است که نگاه دوم بر اساس نوع رابطه دوران شاه و آمریکا بنا شده است و واقع گرا نیست. بسیار بعید بنظر می رسد که روابط آمریکا و جمهوری اسلامی در صورت ایجاد شدن، به سطح روابط شاه و آمریکا برسد. نه ایران آن ایران است و البته آمریکا هم تغییر کرده است. نکته دیگر در نظریه دوم ارتباط آن با پیش فرض هایی مانند تئوری توطئه است. در این نظریه، گویی آمریکا مقصر سرکوب ملت های ایران است و نه حکومت ایران. در صورتی که چنین چیزی درست نیست.

نظر اول هم واقع گرا نیست. چرا که ملیت های ایرانی متحد نیستند. اهوازی ها متحد نیستند. شرط تاثیر گذاری بر روابط ایران با دنیای خارج اتحاد و لابی کردن قوی است. گویا مانند همیشه قضیه اهواز تابع شرایط خواهد شد. همین امر ضرورت سرمایه گذاری و تحرک به سوی ایجاد اتحاد و لابی های تاثیر گذار بر غرب را نشان می دهد. اخیرا در خبرها آمده بود که یهودیان و عرب هابی هم که خواهان صلح بین اعراب و اسراییل هستند، به ناچار راه ایجاد لابی های تاثیر گذار را پیش رو گرفته اند.

نکته دیگر این مطلب است که شاید بر کسانی که در مورد مسایل احواز فعالیت می کنند پوشیده نباشد و آن این است که بسیاری از محققان در مراکز حقوق بشر در غرب و روزنامه نگاران و فعالان محیط زیست و حقوق بشر که بر روی مسایل ایران کار می کنند که تمایلات چپ هم دارند و همچنین احزاب چپ اروپایی از حکومت ایران به دلیل اینکه تصور خیالی دارند که ایران در مقابل آمریکا ایستاده است، از ایران به نوعی در مقابل انتقادها به رفتارش با ملت ها و اقلیت ها در ایران دفاع می کنند. در صورت ایجاد رابطه ایران با آمریکا بسیاری از این رفتارها و نگرش ها به سمت ما تغییر پیدا خواهد کرد. این تغییر در نظر بسیاری کشورها و احزاب و موسسات عربی هم پیش بینی می شود.

واقعیت این است که دنیای سیاست یک کشتی رانی است. همیشه جهت وزش باد به میل ما نخواهد بود. کشتی ران با مهارت کسی است که بادبان ها را طوری تنظیم کند که در نهایت از باد از هر جهتی که بیاید را در نهایت در جهت خودش بهره ببرد و کشتی را جلو ببرد و به مقصد برساند.

تئوری توطئه و عدم مسئولیت

کسانی که که البته طرفدار توطئه هستند فرصت را از دست ندادند و شکیات بیمارگونه خود را در قالب تحلیل های سیاسی را بیرون دادند. فقط یک نکته ای هست. کسانی که می خواهند بگویند اکنون غرب مسئله احواز را فراموش کرده است، خصوصا کسانی که ادعای حزب های بیست و چند ساله هم می کنند، می بایست پاسخگو باشند که در طی این مدت سی ساله که روابط ایران و غرب در کل تیره بود، چه دست آوردی برای مسئله اهواز داشته اند؟ این سوال را پاسخ بدهند ممنون می شویم.

در واقع تئوری توطئه از عدم مسئولت پذیری حکایت می کند. فرا فکنی است.

مساله احواز کجای رابطه ایران و غرب وجود دارد؟

یک سوال اساسی این است که در رابطه ایران با غرب مساله احواز در کجای ماجرا وجود دارد؟ آیا در صورت اینکه یک معامله بین ایران و غرب صورت بگیرید آیا ما را توانسته ایم مساله اهواز را به عنوان یک مساله و یک اولویت در گوشه ای از میز مذاکره جهان و غرب با ایران قرار بدهیم؟ کجای ماجرا هستیم؟ آیا ما توانسته ایم به شکل متحد خود را بعنوان وزنه ای در این ترازو قرار بدهیم و کفه ترازو را به نفع خودمان سنگین کنیم؟ کجای این شطرنج هستیم؟ سواره ایم و یا پیاده؟ واقعیت این است که وضعیت ما به لحاظ سیاسی بسیار ضعیف است و روی این میز قرار نداریم. بعلت ضعف احزاب سیاسی احوازی که بسیاری هنوز شعارهای دهه شصت میلادی می دهند و در دوران جنگ سرد بسر می برند و عدم اتحاد احوازی ها و بسیاری مسایل دیگر که در مقاله های قبل مطرح کرده ام، ما از لحاظ سیاسی روی این میز قرار نداریم.

شما در تمام بحث هایی که در مورد عدم ایجاد رابطه آمریکا با ایران مطرح می شود، نمی شنوید که کسی بگوید خب با ایران رابطه برقرار نمی کنیم تا مساله احواز و یا حتی بشکل کلی مسایل ملت های ایران حل شود. اصلا این مساله مطرح نیست. مساله اصلی و اولویت سلاح های کشتار جمعی و حمایت ایران از تروریسم است. این ضعف ما بوده است که نتوانسته ایم با غرب یک اتحاد برقرار کینم و قضیه خود را به شکل درست مطرح کنیم. یا به سفارت ایران حمله کرده ایم و یا استقلال طلب مسلح آنچنانی و طرفدار فلان ایدئولوژی عقب مانده شده ایم و یا عاشق سنیه چاک فدرالیسم و حفظ ایران و مساله داخلی مطرح کردن احواز. معلوم نیست که ما این وسط چه می خواهیم، استراتژی ما چیست و تا حالا متاسفانه موفق نشده ایم یک کنگره با حضور همه نیروهای احوازی ایجاد کنیم.

از لحاظ حقوق بشر البته در بخش کلی مسایل حقوق بشر ملت های ایران وجود داریم ولی بعلت عدم کار حقوقی درست و اتحاد عمل و هماهنگی و غیره، رتبه ما حتی بین ملت های ایران هم بسیار بالا نیست و اولویت نداریم. اینها همه نقاط ضعف هستند.

نکته ای را که ما باید در نظر بگیریم این است که بهرحال روابط ایران و غرب برای همیشه به این شکل باقی نمی ماند و دیر یا زود نسل انقلابی تغییر کرده و بر اساس مصالح مشترک غرب و ایران روابط تا حدی نرمال را می توان پیش بینی کرد که صورت بگیرد. در این صورت قضیه اهواز که از فرصت های طلایی دوران احمدی نژاد استفاده نکرد، یکی از بازنده های اصلی خواهد بود. و در اینصورت فشار آوردن به حکومت ایران از طریق کشورهای غربی، بسیار سخت تر خواهد شد.

این است که من می گویم ما نیاز به رفورم سریع در مسایل بنیادی سیاسی در احواز داریم که بتوانیم جلو برویم. نیاز به یک عقلانیت جدید یک دیدگاه بسیار متفاوت داریم که کشتی احواز را بعد از نزدیک به نه دهه به یک ساحل امنی برسانیم. نیاز به یک همدلی و یک همبستگی ملی داریم.

نیاز به این داریم که نشان بدهیم متحد هستیم. یک کنگره همه شمول و متکثر و متنوع بسیار به این مساله کمک می کند. و نه فقط نشان دهیم بلکه در واقع متحد شویم. نیاز به این داریم که با هم بنشینیم و گفتگو و دیالوگ کنیم. از فرهنگ اتهام و دو رویی و ریا کاری و دروغ دوری کنیم. نیاز به این داریم که مسایل اهواز را با فلسطین و یا هر مساله دیگری گره نزنیم نیاز به این داریم که نشان بدهیم سکولار و مدرن هستیم. چهار تا انتقاد از تعصب مذهبی موجود در منطقه بکنیم آسمان که بزمین نمی آید. منظورم را بهتر بگویم تغییر البته می بایست صادقانه هم باشد.

نیاز به این داریم که نشان بدهیم به حقوق بشر اهمیت داریم. یک نگاه انتقادی به جامعه خودمان بکنیم این همه سرکوب زنان و خود سوزی و ناموس کشی و مرگ در حین سقط جنین های مخفیانه را سرپوش نگذاریم. دفاع از حقوق همجنس گراها بسیار می تواند موضوع خوبی باشد و اصولا دفاع و یا عدم دفاع از حقوق همجنسگرا ها یکی از معیارهای مهمی است که در دنیا نشان می دهد کدام جامعه واپسگرا است و کدام جامعه نیست. چهار تا جشن فرهنگی ایجاد کنیم و چند سفیر و یا در هیات نمایندگی دعوت کینم. چهار تا گروه موسیقی و رقص ایجاد کنیم. بجای این همه تلاش برای راه یافتن به این و آن شبکه عربی، در رسانه های غربی حضور پیدا کنیم. و غیره. به یک معنی قضیه احواز را جا بیاندازیم.

ما قسمت کار خودمان را هنوز انجام نداده ایم.

Thursday 26 March 2009

'ایران دومین کشور دنیا از نظر تعداد اعدام'آرژانتین و ازبکستان در سال گذشته مجازات اعدام را منسوخ کردند






سازمان عفو بین الملل می گوید در سال 2008 حداقل 346 نفر در ایران اعدام شدند و این کشور از لحاظ تعداد موارد اعدام در جهان در رتبه دوم قرار دارد.

عفو بین الملل دوشنبه (23 مارس) گزارش "مجازات مرگ و اعدام های سال 2008" را منتشر کرد

به گفته این سازمان، دست کم هشت تن از افراد اعدام شده در ایران قبل از 18 سالگی مرتکب جرمی شده بودند که برای آن اعدام تعیین شده است.
عفو بین الملل استفاده از طناب دار و سنگسار کردن برای اجرای مجازات مرگ در ایران را غیر انسانی و بی رحمانه دانسته است

مجازات سنگسار در قوانین جزایی ایران وجود دارد و در مواردی برای محکومان صادر می شود، اما مقامات قضایی ایران بارها تاکید کرده اند که این حکم سال ها است در ایران اجرا نمی شود.
با این حال سال گذشته حکم سنگسار در روستایی نزدیک شهرستان تاکستان در غرب قزوین، علی رغم دستور آقای شاهرودی به
توقف اجرای حکم، اجرا شد.

عفو بین الملل می گوید دادگاه های چین بیشتر از دادگاه های تمام کشورهای جهان مجازات اعدام صادر می کنند و در سال گذشته حداقل 1718 نفر در این کشور اعدام شده اند. دولت چین این آمار را تایید نمی کند و در عین حال شمار کسانی که هر سال در این کشور اعدام می شوند را منتشر نمی کند

عفو بین الملل می گوید 93 درصد اعدام های سال میلادی گذشته در پنج کشور چین، ایران، عربستان سعودی، پاکستان و آمریکا، رخ داده است.
عفو بین الملل می گوید 37 نفر در سال گذشته در آمریکا اعدام شده اند و آمریکا بعد از چین، ایران و عربستان در مقام چهارم قرار دارد.
به گفته این سازمان، عربستان سعودی در سال گذشته حداقل 102 نفر را اعدام کرده است و همچنان از سر بریدن در ملا عام برای اجرای مجازات مرگ برخی مجرمین استفاده می کند. این سازمان می گوید که در سال میلادی گذشته در کل 8864 نفر در 52 کشور به اعدام محکوم شدند

به نوشته عفو بین الملل، این رقم در سال 2007 میلادی 3347 نفر بود.
اما آن طور که این سازمان می گوید در سال گذشته میلادی، 2390 نفر در 25 کشور اعدام شدند.
با این حال، عفو بین الملل با اشاره به این که مجازات اعدام فقط در 25 کشور دنیا اجرا شده، معتقد است که جهان به سمت منسوخ شدن مجازات مرگ در حرکت است.

آرژانتین و ازبکستان در سال گذشته مجازات اعدام را منسوخ کردند

عفو بین الملل این که جمهوری بلاروس در سال گذشته تنها کشور اروپایی بود که در آن اعدام اجرا شده را مثبت ارزیابی کرده است.
عفو بین الملل گزارش "مجازات مرگ و اعدام های سال 2008" خود را بر اساس خبرهای رسانه های گروهی، اطلاعات گروه های طرفدار حقوق بشر و بیانیه های رسمی دولت ها تدوین کرده است.

Wednesday 25 March 2009

نماد 'جنگ کثیف' آرژانتین، مرکز حقوق بشر شد






سازمان علمی فرهنگی سازمان ملل متحد- یونسکو اولین مرکز برای ارتقا و گسترش حقوق بشر را در آرژانتین راه اندازی می کند

کویچیرو ماتسورا، مدیرکل یونسکو گفت این مرکز در دانشکده مهندسی دریایی که از آن در دوران حکومت نظامیان به عنوان یک مرکز بازجویی و شکنجه استفاده می شد، مستقر خواهد شد.

کریستینا کرشنر، رئیس جمهوری آرژانتین نیز گفت این اقدام، پیروزی نمادین علیه کسانی خواهد بود که خواهان پوشاندن واقعیات

هستند.

حدود پنج هزار زندانی سیاسی طی سال های 1976 تا 1983 در این مرکز نگهداری می شدند اما تنها نزدیک به یکصد نفر از آنها زنده ماندند. بیش از نود درصد زندانیان این مرکز کشته شدند.
گروه های حقوق بشر می گویند حداقل سی هزار نفر در دوران حکومت نظامیان در آرژانتین ناپدید شدند.
نظامیان طی سال های 1976 تا 1983 بر این کشور حکومت کردند.

طی این سال ها که به 'جنگ کثیف' مشهور است، حکومت دست به بازداشت های گسترده غیر قانونی، شکنجه و اعدام مخالفان چپگرای خود زد. اجساد بسیاری از این افراد هرگز پیدا نشد.
هواداران نیروهای مسلح این مساله را که دولت نظامی آرژانتین مخالفان خود را شکنجه کرده و آنها را از میان می برد، تکذیب می کنند

پس از پایان حکومت نظامیان در آرژانتین، اولین دولت غیر نظامی این کشور قوانینی را به تصویب رساند که به موجب آن افرادی که در کشتار و ناپدید شدن شهروندان این کشور دست داشتند از تعقیب قضایی در امان ماندند. اما دولت آرژانتین طی سال های اخیر به دنبال آن بوده تا مصونیت رهبران نظامی آن سال ها را لغو و این افراد را به پای میز محاکمه بکشاند.
طی چند سال اخیر بسیاری از پرونده های مربوط به آن سال ها بازگشایی شده اند.

Sunday 22 March 2009

پیام نوروزی رئیس جمهوری اسرائیل به مردم ایران


پیام نوروزی رئیس جمهوری اسرائیل به مردم ایران:برخلاف آن رژیم، برای ایرانیان آرزوی نیک داریم.
20 مارس 2009


پرزیدنت شیمعون پرس رئیس جمهوری اسرائیل با فرستادن پیام ویژه ای خطاب به ایرانیان، فرا رسیدن نوروز 1388 خورشیدی را به همگان شادباش گفتند و آرزو کردند که سال پیش رو، برای مردم با فرهنگ ایران، سال شادکامی و رسیدن به آزادی انسانی باشد. پ

رزیدنت پرس پیام خود را با جمله ای به زبان فارسی آغاز کرد و آن را به زبان فارسی پایان داد. رئیس جمهوری اسرائیل در آغاز پیام گفت:ایرانیان عزیز روز نو و نوروز باستانی به شما خوش باد.جشن باستانی شما، عید نوروز را شادباش می گویم. عید نوزائی که شادمانی و امید به دنبال دارد و روز نوئی می آورد، روزها تازه ای را نوید می دهد و سال جدیدی را به دنبال دارد که سال پر برکت باشد.خوشا به حال شما که چنین عید باستانی دارید که نسل بعد از نسل آن را پاسداری کرده و جشن گرفته اید.

ملت اسرائیل یادبودهای تاریخی گرانبهائی از دوران هائی دارد که ایران در هر زمینه شکوفا بود و از جمله منشور حقوق بشر کورش کبیر را به جهانیان اهدا کرد و به ملت اسرائیل حق بازگشت به وطن خویش را به ارمغان بخشید و به این قوم امکان داد از اسارت امپراطوری بابل آزاد شود و به اورشلیم باز گردد تا بتواند بیت المقدس خود را از نو بنا کند. به پاس این بزرگ منشی، ملت ایران و سرزمین ایران جایگاه ویژه ای در میراث تاریخ یهود دارند. ولی حتی در عصر حاضر (و نه تنها در قرون باستان) روابط ایران و اسرائیل از دوران شکوفائی و برکت برخوردار بوده است. دورانی که ما اسرائیلیان تجربیات خود در زمین کشاورزی، صنعت، دانش و علوم، پزشکی و غیره را با شما ایرانیان در میان گذاشتیم و کوشیدیم بهترین روابط را با شما برقرار کنیم. شوربختانه مناسبات دو کشور، امروز در تیره ترین سطح خود قرار دارد- این وضع ناشی از نیت های ناپاک رژیم ایران است که می کوشد از هر طریق ممکن علیه کشور اسرائیل و مردمان آن به اقدام بپردازد و اسرائیل را حتی به نابودی تهدید می کند. من از خویش می پرسم که چگونه است ملت فرهیخته ای مانند شما ایرانیان، به سوی چنین تنفر کورکورانه ای کشیده می شود. چگونه مردمانی رهبری کشور شما را به دست گرفته اند که از یهودیانی که بدست نازی ها کشته شدند هتک احترام می کند، و می خواهند کشور دیگری را ویران و نابود کنند؟


شما پروردگار را باور دارید و ما نیز یزدان را می پرستیم. پروردگار زندگی و حیثیت، و نه خداوندگار کینه و کشتار. من تردید ندارم که دور نیست آن روزی که روابط همزیستی بین دو ملت به وضع پیشین خود باز گردد و آن همکاری های سازنده بین دو ملت دوباره در همه زمینه ها شکوفا شود و در خدمت دو ملت و در راه آینده مشترک دو کشور قرار گیرد. در این ایامی که رژیم کنونی در ایران سخن از انهدام اسرائیل می گوید، ما آرزوی شکوفائی و نیک بختی مردم ایران را داریم. ما کورش کبیر را به یاد داریم که در کتاب مقدس تورات با نام منجی پروردگار از او اسم برده شده است و به یاد داریم که یهودیان قرن ها و نسل ها در ایران ساکن بودند و در سازندگی کشور شما نقش داشتند و در راه اعتلای تمدن ایران زمین و فرهنگ یهود گام برداشتند.

ما امیدواریم و مطمئن هستیم که پلیدی و شرارت بالاخره از جهان رخت برخواهد بست. نیاز چه کسی را تامین می کند؟در راه نیک بختی همه ملت های جهان و مردمان دنیا، حتی اگر ابنای بشر با هم تفاوت و دگرگونی دارند، دلیل آن نیست که یکی دیگری را مورد تهدید قرار دهد، یا کسی از دیگری تنفر داشته باشد و یا درصدد نابودی او برآید. در آستانه سال فرخنده نو، من به ملت فرهیخته ایران روی آورده و توصیه و درخواست می کنم که به اصالت باستانی خویش باز گردد. من به نام امت باستانی اسرائیل، برای ملت کهن زمان ایران آرزو می کنم که هر چه زودتر جایگاه شایسته و والای خویش را در میان کشورهای فرهیخته جهان باز یابد و دوباره از احترام برخوردار گردد و مورد تنفر قرار نگیرد و همان گونه که در گذشته به فرهنگ جهان خدمت کرد، دوباره در آن نقش سازنده ای به عهده گیرد - و همان گونه که درگذشته مصدر خدمات جهانی بود، درآینده نیز دوباره در این راه گام بردارد. من پیام خویش را با این جملات به زبان فارسی به پایان می برم:نوروزتان پیروز و هر روزتان نوروز باد!

تراجع دور اللغة الألمانية في المجالات العلمية






رغم التزايد المستمر في عدد الطلبة الأجانب القادمين إلى ألمانيا للدراسة ورغم تعلمهم للغة الألمانية أثناء فترة دراستهم، تشهد اللغة الألمانية تراجعاً ملحوظاً في المجالات العلمية.

تحتل ألمانيا المرتبة الثالثة بعد كل من الولايات المتحدة الأمريكية وبريطانيا من حيث نسبة عدد الطلاب الأجانب الوافدين عليها. ومؤسسة هومولدت الألمانية وحدها، تدعو في كل سنة 1500 عالم إلى ألمانيا لمواصلة أبحاثهم العلمية، يواظب نصفهم تقريباً طيلة فترة إقامتهم على تعلم الألمانية. لكن هذا لا يغير حقيقة تراجع الإقبال على استخدام اللغة الألمانية وسط صفوف الأجيال الشابة من العلماء. ولذلك فقد خصصت لجنة الشؤون الثقافية في مجلس النواب الاتحادي جلسة خاصة تحت عنوان: "السياسة الخارجية للثقافة والعلوم"، ناقش خلالها الحاضرون مدى مساهمة الطلبة الأجانب في نشر اللغة الألمانية كلغة للثقافة والعلوم عند عودتهم إلى بلادهم

"حتى العلماء الألمان يتجهون للإنكليزية"
العولمة والانترنت زادتا من انتشار اللغة الإنكليزية" وفي هذا السياق، ذكر رالف موسيكات، رئيس لجنة العمل التي يطلق عليها "الألمانية كلغة علمية" أن نحو67 بالمائة من الحاصلين على البعثات العلمية متخصصون في العلوم الطبيعية ويقومون بدراساتهم وأبحاثهم بالإنكليزية. ويضيف موسيكات في هذا الإطار: "ما يثير القلق ليس كون الإنكليزية أصبحت اللغة الوحيدة المستخدمة في المؤتمرات الدولية، لكن ما يثير القلق بالأكثر هو الاتجاه المتزايد داخل ألمانيا للاستغناء عن الألمانية، فقد وصل الأمر إلى درجة الاقتصار على التحدث بالإنكليزية خلال المؤتمرات الوطنية أو أثناء تبادل أطراف الحديث بين عالمين ألمانيين في المختبر

من ناحية أخرى، يؤكد فيلكس جريجات من رابطة المعاهد الألمانية العليا، أن أكثر من 90 بالمائة من الدراسات والأبحاث العلمية التي يتم

نشرها في شتى أنحاء العالم، تنشر بالإنكليزية. كما أن ظاهرة العولمة وانتشار استخدام الإنترنت ساهمت بشكل قوي في اتساع نطاق استخدام اللغة الإنكليزية في كل المجالات. لكن رالف موسيكات يشير إلى أن استخدام اللغة الأجنبية لا يعطي للشخص حرية التعبير والقدرة على المناقشة بدقة، مهما وصل إتقانه لتلك اللغة الأجنبية.

ولذلك فهو يدعو المعاهد العليا والجامعات في ألمانيا إلى التحلي ببعد النظر عند استخدام الإنكليزية، وبعدم اللجوء إليها إلا عند الضرورة، مثلاً خلال المؤتمرات الدولية. كما يضيف موسيكات أنه من الضروري دفع الطلبة الوافدين إلى تعميق معرفتهم باللغة الألمانية للتمكن من التعرف على البلاد وعلى ثقافتها بشكل أعمق

"الألمانية لغة ضرورية عند دراسة العلوم الإنسانية"
للألمان إرث ضخم في مجال العلوم الإنسانية إلا أن أولريش أمون، أستاذ اللغة، من جانبه لا يرى أن تلك الإجراءات تكفي لإعادة للغة الألمانية ما كانت تتمتع به من مكانة كلغة علمية قبل الحرب العالمية الأولى، وإن كان يؤكد على أن الألمانية مازالت تحظى باهتمام كبير في الخارج، فيما يتعلق بالعلوم الإنسانية. وفي رأيه، يجب دعم فروع العلوم الإنسانية من خلال برامج دعم لأبحاث تنشر بالألمانية. وفي هذا السياق، يضيف ماتياس ماكوفسكي، مدير قسم اللغة في معهد جوته أنه لا يمكن دراسة فروع العلوم الإنسانية في أوروبا الوسطى والشرقية دون إلمام باللغة الألمانية، مضيفاً أن الدارسين لهذه الفروع في الجامعات الألمانية يصبحون سفراء للثقافة الألمانية عند العودة إلى بلادهم.

Saturday 21 March 2009

سخنان پرزیدنت باراک اوباما



سخنان پرزیدنت باراک اوباما
جشن نوروز
واشنگتن دی سی
20 مارس 2009

امروزمی خواهم بهترین آرزوهای خود را به همۀ کسانی که نوروزرا در سرتاسر جهان جشن می گیرند تقدیم کنم. این جشن، هم یک آیین باستانی و هم زمانی برای بازآفرینی است و امیدوارم که شما از این فرصت ویژۀ سال برای بودن در جمع دوستان و خانواده بهره گیرید.

من بویژه می خواهم به طور مستقیم با مردم و رهبران جمهوری اسلامی ایران صحبت کنم.

نوروز تنها بخشی از فرهنگ نام آور شماست. هنر، موسیقی، ادبیات و نوآوری شما جهان را به دنیایی زیباتر و بهتر تبدیل کرده است. اینجا، در ایالات متحده، جامعه خود ما هم در پرتو سهمی که آمریکاییان ایرانی تبار ادا کرده اند پربارتر شده است. ما از تمدن بزرگ شما آگاهیم. دستاوردهای شما احترام ایالات متحده و جهان را برانگیخته است.

برای مدتی نزدیک به سه دهه روابط میان دو کشور تیره و تار بوده است. ولی این جشن، یاد آوری برای نقاط مشترک بشریت است که همه ما را به هم پیوند می دهد. از بسیاری جهات شما نیزمانند ما سال نو خود را همانگونه برگزار می کنید که ما جشن می گیریم. با گردآمدن با دوستان و افراد خانواده، مبادلۀ هدایا و داستانها و نگاه به آینده، با احساس تازه ای از امیدواری.

در بطن این جشن ها، نویدی برای یک روز بهتر، امیدی برای فرزندان ما، امنیت برای خانواده های ما، پیشرفت برای جوامع ما و آشتی میان ملتها نهفته است. اینها امیدواریهای مشترکند. اینها رویاهای مشترکند.

پس این فصلی برای آغازی نو است. من میل دارم به روشنی با رهبران ایران سخن بگویم.

ما اختلافاتی جدی داریم که با گذشت زمان بر آنها افزوده شده است. دولت من اکنون به دیپلماسی متعهد است که طیف کاملی از مسائلی را که پیش روی ماست مورد بررسی قرار می دهد و در صدد ایجاد یک پیوند سازنده میان ایالات متحده، ایران و جامعۀ جهانی است. این فرایند با تهدید به پیش نمی رود. به جای آن ما خواستار برقراری ارتباطی صادقانه و مبتنی بر احترام متقابل هستیم.

شما نیز در برابر خود انتخابی دارید. ایالات متحده مایل است که جمهوری اسلامی ایران بر جایگاه راستین خود در جامعۀ بین الملل قرار بگیرد. شما دارای چنین حقی هستید – اما این حق با مسئولیت های واقعی همراه است و به این جایگاه نه از راه ترور یا به مدد جنگ افزار، بلکه از طریق اقدامات مسالمت آمیز که نشان دهندۀ بزرگی حقیقی ملت و تمدن ایران است می توان دست یافت. و معیار سنجش این بزرگی داشتن توانایی برای ویران کردن نیست، نشان دادن توانایی شما برای ساختن و آفریدن است.

بنا براین، به مناسبت فرارسیدن سال نو شما، مایلم شما، مردم و رهبران ایران بدانید که ما در جستجوی چگونه آینده ای هستیم. این آینده ای است همراه با مبادلات تجدید شده میان مردم ما، و فرصتهای بزرگتری برای مشارکت و بازرگانی. این آینده ای است که در آن اختلافات دیرین برطرف شده اند، آینده ای که در آن شما و همسایگانتان و جهان در بعد وسیع تر می توانیم همه در صلح و امنیت بهتری زندگی کنیم.

من می دانم که این منظور به آسانی تحقق پذیر نیست. کسانی هستند که اصرار دارند ما را بر اساس اختلافاتی که داریم معرفی کنند. اما شایسته است کلماتی را که سالیانی پیش به وسیلۀ سعدیِِ نگاشته شده به خاطر آوریم: "بنی آدم اعضای یکدیگرند، که در آفرینش ز یک گوهرند."

فرارسیدن یک فصل نو، این انسانیت گرانبها را که همۀ ما در آن مشترکیم به ما یاد آوری می کند. یکبار دیگر به این روح متعالی توسل جسته و نوید آغازی دوباره را بجوییم.

سپاسگزارم. هر روزتان نوروز، نوروزتان پیروز.

Tuesday 17 March 2009

غرب و حمایت از اهواز


رضا وشاحی

2009-03-17


بارها این سوال مطرح شده است، که چرا دولتهای غربی
[1] از مساله احواز حمایت نمی کنند؟، چرا قضیه اهواز به نسبت مساله فلسطین و حتی اخیرا دارفو، در کشورهای غربی بسیار کمتر مطرح شده است؟ ملت احواز چه فرقی با باقی ملت ها دارند، مگر حقوق بشر شامل ما نمی شود؟ چرا همبستگی جهانی با قضیه اهواز دیده نمی شود؟ چگونه می توان حمایت کشورهای غربی را برای قضیه اهواز بدست آورد؟ سوالهای فوق در عین جدی بودن، راه را برای شکافتن بیشتر مساله باز می کنند.

در سال 1925 رضا شاه به منطقه احواز از سه جهت حمله کرد. رضا شاه حاکم وقت عربستان، شیخ خزعل را دستگیر کرد و از این تاریخ به بعد، اهواز قدرت اداره امور خود را از دست داد. از این تاریخ تاکنون دقیقا 84 سال می گذرد. نکبت فلسطینی ها امسال تازه 60 ساله شده است و مساله دارفو در چند سال اخیر حادث شده است.

سوال مهم این است که چرا با وجود قدیمی تر بودن قضیه اهواز تاکنون این قضیه به وسعت قضیه فلسطین و دارفو مطرح نشده است؟ مگر ما در جهان حساب نمی شویم؟ مگر به ما ظلم نمی شود؟

بعضی از صاحبنظران می گویند که علت اینکه قضیه عربستان در جهان مطرح نمی شود، وجود نفت فراوان در اهواز است و به این دلیل قضیه احواز مطرح نشده است. این عده می گویند که حکومت ایران همواره از در پشتی و خارج از ژست های رسمی همواره به به قدرت های جهانی "باج" می دهد تا مساله اهواز مطرح نشود.

عده ای دیگر نیز کشورهای غربی را مقصر می دانند. حتی عده ای پا را این فراتر گذاشته و از دشمنی غرب با عرب ها سخن به میان می آورند.

عده ای دیگر از صاحبنظران می گویند که نفت عامل مهمی در محاسبات است ولی این دیدگاه سطحی است که بگوییم که مساله اهواز به علت داشتن نفت مطرح نمی شود. چرا که برای مثال دارفو هم نفت دارد و مطرح هم شده است.

در مورد باج دادن حکومت ایران، صاحبنظران می گویند که این البته صحیح است که حکومت ایران تمام نیرو و منابع خود را صرف می کند که از مطرح شدن قضیه اهواز جلوگیری کند ولی به علت نداشتن رابطه دوستانه با غرب به توفیق اندکی دست یافته است. این عده برای مثال می گویند هیچ دولت اروپایی جلوی ایجاد تلویزیون و وب سایت احوازی را نگرفته است. اهوازی ها به شکل مرتب در پایتخت های اروپایی آزادانه تظاهرات برقرار می کنند و کسی هم مزاحمتی برای آنان ایجاد نکرده است.

اینکه غربی ها از عرب ها خوششان نمی آید، اصولا پایه هیچ معادله سیاسی نیست. معادلات سیاسی بر اساس منافع تعریف می شوند.
به نظر نگارنده اینکه ما احوازی ها نتوانسته ایم دولت های غربی را با خود همراه کنیم، بیشتر به خودمان بر می گردد تا هر عامل دیگری. کم کاری خودمان را نمی توانیم به گردن دیگران بیاندازیم. این مشکل اعتقاد به تئوری توطئه است که ما هر وقت کاری نمی کنیم همه را فرا فکنی می کنیم.

نظر غربی ها

منابع غربی به کرات گفته اند که از مردم عرب اهواز حمایت می کنند ولی چند مشکل ساختاری عمده همواره میان ایجاد رابطه غربی ها با اهوازی ها مانع ایجاد کرده است. موانع موجود به شکل کلی به شرح زیر می باشند

ناسیونالیسم ناصری

در دهه پنجاه و شصت میلادی از نظر غربی ها، عبدالناصر یک فاشیست بود. من نظر غربی ها را می گویم. این نگاه هر چند امروز بسیار تعدیل شده است ولی به دلایل تاریخی-استراتژیک که به دوران جنگهای صلیبی و قبل از آن هم می رسد، غرب با ناسیونالیسم عربی نوع عبدالناصر بسیار مخالف است. از طرف دیگر بسیاری از احزاب اهوازی در وب سایت هایشان به نام عبدالناصر مجله منتشر می کنند، مراسم یادبود برگزار می کنند و هیچگاه حتی یک مقاله انتقادی برای بررسی ناصر منتشر نکرده اند.

ایدئولوژی بعثی

غرب در سال 2003 برای سرنگونی نظام بعثی عراق وارد جنگی شد که تبعات اش تاکنون ادامه دارد. افکار بعثی از نظر غربی ها افکاری غیر قابول است.

بسیاری از احزاب اهوازی به شکل مستقیم و غیر مستقیم از صدام حمایت کرده اند. عده ای برای وی مراسم بزرگداشت برگزار کردند و یا در چنین مراسمی شرکت کردند.

هیچکدام از احزاب اهوازی تاکنون یک بیانیه در مورد عملکرد رژیم بعثی در عراق منتشر نکرد. از عراق که بگذریم احزاب احوازی حاضر نبودند حتی در جلوی سفارت سوریه یک تظاهرات برگزار کنند!!!
[2] این در حالی بود که حکومت سوریه چند هموطن اهوازی ما را دست بسته به فارس ها تحویل داده بود.

ایدئولوژی کمونیستی

غرب به مدت چندین دهه با بلوک شرق در جنگ سرد به سر می برد. در مقابل بسیاری احزاب اهوازی از افکار کمونیستی به شکل مستقیم و یا غیر مستقیم حمایت می کنند. آیا این عاقلانه است که غرب که چندین دهه با کمونیست ها در مبارزه بود و هنوز حرکت های کمونیستی را به عنوان نوعی تهدید زیر نظر می گیرند، بیاید و از تشکیل یک دولت کمونیستی آن هم بر روی مخازن نفتی دنیا و با تمام هزینه هایش،حمایت کند؟ : آیا این توقع زیادی نیست؟ آیا این توقع درست و عاقلانه است؟ ساده و در عین حال عجیب است که ما از غرب توقع داشته باشیم ولی غرب از ما توقع نداشته باشد.

ایدئولوژی اسلامی

غرب جدیدترین دشمنش را حرکت های اسلامی چون القاعده می داند. تاکنون حتی یکی از حرکت های اهوازی بیانیه ای رسمی صادر نکرده است که در آن حرکت القاعده و بن لادن را برای اعمال تروریستی آن در جهان محکوم کند. ما چگونه از غرب می خواهیم که از حرکت احواز حمایت کند؟ ما که فاجعه تروریستی 11 سپتامبر را هیچگاه محکوم نکردیم، حملات القاعده در عراق را نادیده گرفتیم، چگونه توقع داریم که غرب از ما حمایت کند؟ دوستی یکطرفه که نمی شود.

مشکل اهواز مشکل دینی نیست و عده ای که می خواهند مشکل ما با فارس ها را به مشکل سنی و شیعه تقلیل بدهند بسیار اشتباه می کنند. مشکل ما فرهنگی هم نیست. مشکل ما اقتصادی هم نیست. مشکل ما در وهله اول و به ترتیب اولویت ابتدا مشکلی سیاسی است. حق سیادت است. حق حکمرانی و حق تعیین سرنوشت است. مسایل اقتصادی و فرهنگی در اولویت های دیگر بعدی قرار می گیرند.

حماس، جهاد اسلامی و حزب الله لبنان

یکی دیگر از مسایل مهم منطقه ای برای غرب مساله حماس و حزب الله اسلامی است. غرب حماس و حزب الله را به عنوان سازمانهای تروریستی به شمار می آورد. مثل همیشه هیچکدام از حرکت های اهوازی هیچ گونه بیانیه ای در مورد محکومیت اعمال این دو سازمان منتشر نکرده اند.

یکی از اعضای احزاب اهوازی به صراحت می گفت که اهداف حزبش همان افکار حماس است. خب فکر می کنید آیا غرب با ما همدردی خواهد کرد؟ آیا کسانی که تاکنون این شعارها را داده اند می دانند که چقدر به ضرر قضیه اهوازی کار کرده اند؟ برای اینکه بدانیم که چقدر همین شعارها به ما ضرر زده است، همین بس که بیش از هشتاد سال گذشت و هیچ اتفاقی نیافتاد.

نگاه به جهان عرب به جای نگاه به جهان غرب

اصولا این سنت بوده است که ما اهوازی ها همواره به جای نگاه به غرب، به شرق و به کشورهای عربی نگاه کرده ایم. کشورهای عربی هم که قربونشان بروم ما را به پناه خدا رها کردند و حتی کوچک ترین کمک ها را به ما دریغ کرده اند الا در مواردی که منافعشانایجاب کرده باشد مثل مسایل اخیر بحرین و غیره. این یک نقض جدی در دیپلماسی ما بوده است. اصولا همین که اهوازی ها غیر از دهه های اخیر به جای پناهنده شدن در غرب، در کشورهای اطراف ساکن می شدند این دهنیت و این نگرش را بخوبی می رساند
متاسفانه ما هنوز متوجه نشده ایم که کشورهای عربی برای اهواز اهمیتی قایل نیستند. ما منتوجه نشده ایم که حتی بالفرض اگر تمام کشورهای عربی شب و روز هم از اهواز حمایت بکنند، بعلت نبودن وزنه ای در سیاست و اقتصاد جهان (تولید کل در آمد کشورهای اوپک در سال کمتر از تولید ناخاص داخلی کشور ایتالیا است. توجه داشته باشید که اوپک فقط کشورهای عربی هم نیست و کشورهای دیگر هم در آن شرکت دارند) نمی توانند کمکی به اهواز بکنند. ولی ما همچنان به این دلخوش کرده ایم که حالا کشورهای عربی چه گلی بر سر ما خواهند زد. هشتاد سال گذشت و تو هنوز در خوابی.

مبارزه مسلحانه

غرب از حرکت های خشونت آمیز حمایت نمی کند. جهان به سوی دیپلماسی بیشتر پیش می رود. بسیاری از احزاب اهوازی از حرکت های مسلحانه حمایت می کنند. یا هیچگاه در محکومیت حرکت های مسلحانه بیانیه نداده اند. این هر دو یک معنی دارد. احزاب اهوازی زیادی از مبارزه مسلحانه حمایت می کنند و یا بیانیه می دهند و می گویند در آن مشارکت داشته اند.

در زمان آزادی فوزی رفرف که مسایل حمله به سفارت در لندن دوباره مطرح شد در وب سایت های احزاب اهوازی با عنوان قهرمان از وی یاد شد. این در حالی است که دولت بریتانیا عملی را که وی و گروهش در آن دست داشته یک عمل تروریستی می دانند و وی صرفا بنابر نقض جدی حقوق بشری که در صورت بازگشت به ایران با آن مواجه می شد اجازه یافت که در بریتانیا بماند. خب این تمجید از یک عمل تروریستی چه فایده ای بحال ما دارد؟ این ایدوئولوژی گرایی مثل یک بیماری جلوی چشم ما را می گیرد که منافع ملی خود را در نظر نگیریم.

مبارزه مسلحانه برای غرب غیر قابل قبول است. شما نمی توانید حتی یک مورد مبارزه مسلحانه در جهان پیدا کنید که غرب از آن حمایت بکند

لابی نکردن

اهوازی ها به شکل جدی و مداوم با کشورها و موئسسات غربی لابی نکرده اند. این یک ضعف جدی است. من سوال را اینطور بپرسم، بهتر است: اگر ما به عنوان احزاب، فعالین اهوازی و غیره، لابی نکنیم، چه کار دیگری می توانیم بکنیم و چه کار دیگری از دست ما ساخته است؟ این مساله اصلا جدی گرفته نشده است. خب این لابی نکردن ها، البته دلایل ایدئولوژیک دارد.

شخصی وقتی ایدئولوژی اسلامی داشته باشد که نمی شود با کشوری گفتگو کند که آن را نجس و کافر و بی بند و بار می داند. یک شخص وقتی فکر کمونیستی داشته باشد، طبعا با فلان کشور غربی که آن را نشانه استعمار و امپریالیست می داند که گفتگو نخواهد کرد. کسی که عمری کشورهای غربی را فحش داده، و مرتبطین با آنها را خائن دانسته، ترویج فکر جهاد کرده که نمی آید حالا با غرب گفتگو کند.

عدم مشارکت در سازمان ها و موئسسات دولتی و غیر دولتی در غرب

چند نفر اهوازی را می شناسید که در کشورهای غربی یک منصب دولتی داشته باشند؟ چند نفر را می شناسید که در سازمانهای غیر دولتی فعال باشند. من خودم بارها و بارها تشویق کردم که عضو سازمان عفو بین الملل شوید. هر بار به یک بهانه ای کسی طفره رفت. مشکل این است که بیشتر ما برای اهواز فقط احساسات داریم، وقتی کار به پرداختن مبلغی حق عضویت و یا کمی از جیب و از وقت خود مایه گذاشتن می شود، جا می زنیم. این ها همه به علت این است که ما ملی گرایی نداریم.

موفق نشدن در همراه کردن مردم غرب با خود

ما به دلایل پیچیده ای که اینجا مجالش نیست موفق نشده ایم که مردم غرب را با خود همراه کنیم. به دلیل ساختار بسته موئسساتی را که ایجاد می کنیم محدود می شوند به جمع خودمان. ما نیاز داریم که مردم غرب را با مسایل خودمان آشنا کنیم. با مسایل خودمان در گیر کنیم.

عدم داشتن اتحاد ملی در بین ما اهوازی

واقعیت تلخ این می باشد که ما اهوازی ها اتحاد ملی نداریم. تاکنون موفق نشده ایم که یک کنگره، یک مجلس ملی، یک کنفرانس (اسمش را هر چه می خواهید بگذارید) که از همه جهت های احوازی در آن حضور داشته باشند، تشکیل بدهیم.

خب غرب عدم اتحاد ما را می بیند( سیستم مطالعاتی غرب را کور و کر در نظر نگیریم) آن طرفی که بخواهد از اختلافاتمان استفاده کند، استفاده می کند و آن طرفی هم که اتحاد ما را در مقابل فارس ها می خواهد، وقتی می بیند وضع چنین است عقب می نشیند.

من دعوت می کنم از دوستان مستقل و خیرخواه احوازی که بانی خیر شویم و یک سری جلساتی و نشست هایی را با حضور تمامی احزاب و گروه های اهوازی تشکیل دهیم. من مطمئن خواهم بود که حاصل چنین نشست هایی همدلی، هماهنگی و ایجاد سازمان های مهمی خواهد بود.

بیایید اختلافاتمان را هر چه باشند "کمی" کنار بگذاریم و راه باز کنیم.

جمع بندی

غرب منافع و مسایلی دارد که شامل حزب الله لبنان، حماس، القاعده، قوم گرایی نوع بعثی و ناصری و ایدئولوزی چپ می شود. غرب می خواهد بداند که اهوازی ها کجای فنس ایستاده اند[3]

نظر غرب در مورد موارد بالا صریح و شفاف است. رسانه های غربی، بیانیه های کابینه ها، دولت ها و وزارت های خارجه همه گی به صراحت نظرات غرب را منعکس می کنند. این نظرات ما است که شفاف نیست.

واقعیت این است که ما اهوازی ها تا خود را رفورم نکنیم به جایی نخواهیم رسید. بر طبل ناسیونالیسم عربی و کمونیست گرایی و اسلام گرایی کوبیدن ما را فقط همچنان خارج از دنیای واقعی سیاست قرار می دهد.

راهکار

تا زمانی که دیدگاه احزاب و سازمان های اهوازی همچنان براساس فوق باشد، باید گفت که در بر همان پاشنه خواهد چرخید و از حمایت غرب به شکل جدی خبری نخواهد بود. تنها حمایت غرب همان حمایت حقوق بشری درجه دومی خواهد بود که کم وبیش در جریان است. برای مثال بیانیه های اتحادیه اروپا، بخش های فرهنگی و اجتماعی سازمان ملل و غیره.

ما حمایت درجه اول غرب را می خواهیم. خواسته ما مطرح شدن قضیه اهواز در شورای امنیت سازمان ملل می باشد. منافع ملی ما به ما حکم می کنند که حمایت درجه اول بدست بیاوریم.

محال است که غرب بیاید و از یک حزب متمایل به افکار کمونیستی و یا اسلامی افراطی حمایت بکند. کافی است شما نگاهی به مانیفست های احزاب اهوازی بکنید. بعضی حتی در مانیفست شان سعی کرده اند که گرایش خود را پنهان کنند و فقط به یک کلمه دموکراتیک بسنده کرده اند. گویی می توان در پشت ماسکی همه چیز را پنهان کرد. آنهم از نگاه تیز بین سیستم مطالعاتی غرب.

احزاب اهوازی می بایست به این نکته مهم توجه کنند که حزب، یعنی مانیفست و مهمتر از آن بیانیه های حزب می باشند. وقتی ما القاعده را محکوم نمی کنیم این برای غرب یک سوال می شود. وقتی کودتای حماس را محکوم نمی کینم، برای غرب سوال ایجاد می شود. ما شاید این مسایل را ساده می گیریم ولی اصول بازی همین نکات هستند.

محال است که غرب که اینهمه انتقادات را به جان خرید و اینهمه خسارت مالی و جانی دید تا حکومت صدام را برکنار کند، به حرکتی کمک کند که کسی در انتقاد از صدام و رژیم بعث حتی یک مقاله ننوشته است. ننوشته که هیچ برای صدام فاتحه هم برگزار می کند!! در رثایش شعر هم منتشر می کند!! فحش و لعنت هم به غرب می دهد و در آخر هم غرب را ملامت می کند که چرا از قضیه احواز حمایت نمی کند.!! وا عجبا از این منطق و سیستم فکری.

محال است که غرب که چندین دهه با حرکت های کمونیستی مبارزه کرد، حالا بیاید و راه را برای ایجاد یک دولت کمونیستی هموار کند. آنهم بر روی ذخایر نفت و گاز دنیا.

کلید حل مساله در دست خود ما اهوازی هاست. خوشآمد گفتن به افکار جدید و جانشین کردن دیدگاه اتنقادی به جای دیگاه سنتی. فرهنگ در جلو به شکل صریح انتقاد نکردن و پشت سر چنین و چنان گفتن را می بایست یکبار و برای همیشه دورانداخت.

ما عرب ها به صراحت مشهور بوده ایم. ما را چه می شود؟ فرهنگ وارداتی تعارف و رو دربایستی فارس ها را می بایست از فرهنگ مان خارج کنیم. اینکه حالا ما اگر بیانیه بدهیم شاید فلان گروه ناراحت شود، در سطح جهانی نتایج فاجعه باری برای اهواز داشته است.

ما باید از این سیاست "چراغ خاموش" حرکت کردن دست برداریم. سیاست شفاف و صریح و متناسب با روز جهان اتخاذ کنیم. کار دقیقا مثل بازار یابی است. شما کالا را متناسب با احتیاج بازار می بایست طراحی و به بازار ارائه کنید، نه اینکه بازار را به کالا ارائه کنید بدون در نظر گرفتن مد روز و نرخ روز و سلیقه دوران. به عبارت دیگر فقط خواسته های ما مطرح نیست.

نگاه ایدئولوژیک و ایده آلیست می بایست جای خود را به نگاه پراگماتیسم و مدرن بدهد.





[1] اینکه اصولا چرا ما نیاز به حمایت غرب داریم آنقدر ثابت شده است که من وارد توضیح آن نمی شوم.


[2]
این مقاله قبل از تظاهرات اخیر در جلوی سفارت سوریه نوشته شده است که البته فقط یک حزب اهواز در آن شرکت کرد و باقی احزاب اهوازی متاسفانه در آن شرکت نکردند.

[3] جمله نقل قولی است از یکی از منابع ارشد دیپلماتیک غربی
توضیح عکس: از راست به چپ مسئول پارلمان بریتانیا در امور اقلیت های مذهبی بهایی، من و پروفسور لی استاد حقوق بین الملل و نویسنده لایحه حقوق بشر در انگلستان در سال 1997

تقرير: المدافعون عن حقوق الانسان يعيشون "حالة رعب"







اعلنت منظمة العفو الدولية ان الناشطين في مجال حقوق الانسان في منطقتي الشرق الاوسط وشمال افريقيا يعيشون "في بيئة يسيطر عليها الرعب"، مضيفة بأنهم "يتعرضون للسجن والتعذيب والقمع لدى دفاعهم عن حقوق الآخرين".

وفي تقرير من 94 صفحة اصدرته مؤخرا تحت عنوان "تحدي القمع: المدافعون عن حقوق الإنسان في الشرق الأوسط وشمال إفريقيا"، تقول منظمة العفو الدولية ان "معظم السلطات الحكومية في الشرق الأوسط وشمال إفريقيا تتخذ موقفاً عدائياً من المدافعين عن حقوق الإنسان".

كما تشير المنظمة الى ان "القوانين المحلية في هذه البلدان، وكذلك الإجراءات التي تقوم بها العناصر التابعة للدولة، تهدف إلى إخراس أصوات أولئك المدافعين ومعاقبتهم على أنشطتهم وترهيبهم لإجبارهم على التوقف عن أعمالهم وتصفهم بالمخربين والخونة والمشاغبين والمتعاوين مع جهات أجنبية".

ويغوص التقرير في السياق السياسي الذي يمارس من خلاله القمع ويتطرق الى القوانين القمعية ويشير الى ان الاعلاميين والقانونيين والمدافعين عن حقوق المرأة هم اكثر من يتعرض للملاحقة. كما يذكر التقرير بالحقوق الاقتصادية والاجتماعية والثقافية وحقوق الانسان في مناطق النزاعات المسلحة ويشير الى الخروقات التي تسجل في هذه المجالات في بلدان منطقتي الشرق الاوسط وشمال افريقيا. توصيات
ويلقي التقرير الضوء على حالات عدة يتعرض فيها المدافعون عن حقوق الانسان الى القمع والسجن وانتهاك حقوقهم من قبل حكومات بلدانهم ويعدد التقرير بلدانا مثل ايران وسورية ومصر والجزائر والسعودية وسلطنة عمان وغيرها تستمر فيها هذه الممارسات.
وتقول المنظمة انها تنشر هذا التقرير "من أجل لفت الأنظار الى ما يعاني منه المدافعون عن حقوق الإنسان في المنطقة خلال تحديهم للقمع".
ويخلص التقرير الى سلسلة من التوصيات التي يوجهها الى الحكومات، وجامعة الدول العربية والاتحاد الاوروبي والمدافعين عن حقوق الانسان افرادا كانوا ام جمعيات ومنظمات.

وتركز هذه التوصيات بغالبيتها على الدفع باتجاه بذل المزيد من الجهود من اجل حماية المدافعين عن حقوق الانسان وعدم السكوت عما يمارس ضدهم، لان "دورهم ذا أهمية جوهرية في تلك المنطقة التي تتقاعس حكوماتها بشكل متواصل عن احترام حقوق الإنسان"، حسب تعبير المنظمة.

وتختم منظمة العفو تقريرها بالاشارة الى انه "على الحكومات الوفاء بالتزاماتها بموجب القانون الدولي"، وتقول لها انها "كلما سعت إلى إخراس المدافعين عن حقوق الإنسان كلما ازدادت الحاجة إلى أصوات أولئك المدافعين".



Sunday 15 March 2009

افتتاح دفتر کنسولگری آلمان در شمال عراق






فرانک والتر اشتاین مایر، وزیر امور خارجه آلمان، در پایان سفر دو روزه خود به عراق، امروز چهارشنبه، به همراه هوشیار زیباری، همتای عراقی خود از منطقه کرد نشین شمال این کشور دیدار کرد.

موضوع اصلی این بازدید، افتتاح دفتر کنسولگری آلمان در اربیل بود. وزیر امور خارجه آلمان همچنین در مراسم بازگشایی آکادمی آموزش کارمندان دادگستری و قضات عراقی در اربیل شرکت کرد. این مرکز با کمک کارشناسان آلمانی اداره خواهد شد. با تغییر رسمی دفتر سیاسی سفارت آلمان در این منطقه به کنسولگری، دریچه دیگری در گسترش روابط دو کشور بوجود می‌آید. این دفتر به عنوان تنها مرکز خارج از بغداد سفارت آلمان در عراق محسوب می‌شد و از آوریل سال ۲۰۰۸ میلادی در اربیل فعالیت می‌‌کرد. فرانک والتر اشتاین مایر بازگشایی کنسولگری آلمان را "گام دیگری در عمیق‌تر کردن رابطه دو کشور" خواند. علیرغم رعایت اصول امنیتی، به دلیل بالا بودن خطر اقدامات تروریستی، سفارت آلمان در بغداد، برای عراقی های متقاضی سفر به آلمان ویزا صادر نمی‌کند. این وظیفه را حال کنسولگری این کشور در اربیل به عهده خواهد گرفت.

گسترش روابط اقتصادی
روز گذشته سخنگوی هیئت اقتصادی همراه وزیر امور خارجه آلمان در بغداد نیز از شروع جدید رابطه دو کشور در عرصه اقتصادی و آموزش کارشناسان خبر داد. اشتاین مایر در این مورد اظهار داشت: «ما دست خود را به سوی عراق نو دراز می کنیم». وی همچنین تأکید کرد: «موضوع بر سر آن است که ما فصل جدیدی را در تاریخ روابط عراق و آلمان بگشاییم». اشتاین مایر در دیدار از کردستان عراق با نمایندگان سیاسی این منطقه نیز مذاکره کرد.
لزوم اتخاذ استراتژی معین
واکنش‌ها در آلمان نسبت به سفر وزیر خارجه این کشور به عراق متفاوت بود. ائتلاف احزاب دموکرات مسیحی و سوسیال مسیحی بطور کلی از این سفر استقبال کرد. ولی کرستیان روک، سخنگوی فراکسیون توسعه اقتصادی این احزاب در
Bildunterschrift: Großansicht des Bildes mit der Bildunterschrift: بسیاری از شرکت‌های آلمانی در انتظار فصل جدید روابط آلمان و عراق و سرمایه گذاری در این کشور هستند پارلمان، به کمبود هماهنگی‌های لازم پیش از سفر اشتاین مایر به عراق اشاره کرد. وی گفت‌:«این مهم‌ترین عنصر برای اثر بخشی فعالیت‌های آلمان در مناطق بحرانی است». او در عین حال از نبود استراتژی معین وزرات خارجه آلمان برای بازسازی عراق انتقاد کرد.

وزارت خارجه آلمان، تمایل دولت این کشور برای نزدیک‌شدن به عراق را با تعویض دولت واشنگتن، ثبات فزاینده دولت عراق، بهبود شرایط امنیتی و پیشرفت‌ها در فرایند سیاسی این کشور، مرتبط دانسته است. روابط دو کشور تا‌کنون به همکاری‌های مختصری هم‌چون تعلیم نیروهای امنیتی عراق توسط آلمان محدود می‌شد. در ژوئیه گذشته، میشائل گلوس، وزیر اقتصاد وقت آلمان، نخستین مقام دولتی این کشور بود که پس از شروع جنگ عراق در سال ۲۰۰۳ میلادی، به بغداد سفر کرد.

Saturday 14 March 2009

اعلامیه‌ی فیمنیستی تمایلات









اولین اعلامیه‌ی دفاع از حقوق زنان در ایالات متحده‌ی آمریکا، سال ۱۸٤۸
الیزابت کیدی استنتون

در روزهای ۱۹ و ٢۰ ژوئیه‌ی سال ۱۸٤۸، حدود ٢۰۰ زن و ٤۰ مرد در شهر سنکافالز ایالت نيويورک گردهم آمده تا پيش نويس
«لايحه‌ی حقوق» اجتماعى، مدنى و مذهبى زنان را در همایشی عرضه کنند. این اصلاح‌خواهان که در جنبش الغای برده‌داری در آمریکا فعال بودند، خواستار برابری با مردان، از جمله حق رأی شده بودند

«همایش سنکافالز» از سوی گروهی از زنان مشهور اصلاح‌طلب آمریکایی همچون الیزابت کیدی استنتون (Elizabeth Cady Stanton) و لوکاشیا موت (Lucretia Mott) اداره و برگزار شد و در آن اعلامیه‌ی فیمنیستی با نام «تمایلات» (Declaration of Sentiments) و سپس قطعنامه‌ای تکمیلی آن منتشر گردید. اليزابت کيدى استنتونو لوکاشیا موت، پیش از آن، در يک جلسه‌ی ضد برده‌دارى در لندن شرکت جسته بودند ولى چون زن بودند، از آنجا اخراج شده بودند. خشم آنها از اين رفتار منجر به «گردهمايى سنکافالز» شد که صدور «بيانيه‌ی حقوق زنان» یا همان «اعلامیه‌ی تمایلات» به همراه داشت. این بیانیه که با استفاده از ادبیات و ساختار اعلامیه‌ی استقلال آمریکا (که در سال ۱٧٧٦ توسط پنجاه و شش نماینده امضا شده بود) نوشته شده بود، شامل تبصره‌اى مى‌شد که به زنان حق راى مى‌داد، اما بيشتر نمايندگان از تصويب چنين لايحه‌اى اکراه داشتند و فقط پس از آن که فردريک داگلاس براى حاضران سخن گفت، مورد قبول اعضا قرار گرفت و تصويب شد

از اين لحظه به بعد، داشتن حق خواست هر گردهمایی حقوق زنان بود. به تدريج، به زنان اجازه داده شد تا در ملأ عام سخن گويند و برخى ايالات قوانينى را وضع کردند که به زنان حق مى‌داد تا زمين و املاکى به نام خود داشته، درآمد خود را براى خود نگه داشته و در صورت طلاق، نگهدارى فرزندانشان را به‌عهده گيرند

«اعلامیه‌ی تمایلات» یا «سنکافالز»، نه تنها اولین اعلامیه‌ی دفاع از حقوق زنان در ایالات متحده‌ی آمریکاست بلکه در دنیا نیز نخستین بار بود که زنان برای برابری صداهای خود را بلند کردند. به همین دلیل، و نیز از جنبه‌ی تاریخی، یکی از پراهمیت‌ترین و قدیمی‌ترین اسناد جنبش حقوق زنان در جهان به شمار می‌‌رود. با الهام از این همایش زنانه بود که نهضت‌های فیمنیستی در سراسر اروپا، پا به عرصه‌ی وجود گذاشتند و دست‌آوردهای بسیاری را به همراه داشتند. بی‌شک، «همایش سنکافالز» را باید سرآغاز جنبش برابری‌خواهی زنان در جهان دانست. نظر به اهمیت این سند تاریخی، گذار متن این اعلامیه و قطعنامه‌ی تکمیلی آن را به فارسی برگردانده و در اختیار علاقه‌مندان و خوانندگان قرار می‌دهد.
اعلامیه‌ی سنه‌کافالز (Seneca Falls)
الیزابت کیدی استنتون (Elizabeth Cady Stanton)

مصوب کنوانسیون سال ١٨٤٨
١. اعلام دیدگاه‌ها
آن زمان که در جریان رویدادهای زندگی لازم شود که یک بخش از خانواده‌ی بزرگ بشری نقشی متفاوت از آنچه تا آن زمان داشته است را در میان ساکنین زمین به‌‌عهده بگیرد، نقشی که قوانین طبیعی و خدای طبیعت از ابتدا برایش رقم زده است، احترام به عقاید عمومی اقتضا می‌کند که این گروه دلایل خود را برای چنین اقدامی اعلام کند.

ما حقایقی را که در اینجا بیان می‌شود از بدیهیات می‌دانیم: این که مردان و زنان برابر آفریده شده‌اند؛ این که آفریدگارشان حقوقی مسلم به آنها عطا کرده است؛ حقوقی که شامل حق زندگی، آزادی، و جستجوی خوشبختی است؛ این که برای تضمین این حقوق حکومت‌هایی بوجود می‌آیند، حکومت‌هایی که قدرت‌های لازم را بر پایه‌ی رضایت افراد ملت به دست می‌آورند. آن زمان که حکومتی خود ویرانگر چنین آرمان‌هایی می‌شود، زیان‌دیدگان حق دارند که از پیروی چنین حکومتی سر باز زنند و خواستار برقراری حکومت جدیدی شوند. حکومتی که اصول بنیادی و نحوه‌ی اعمال قدرتش امکان حفظ امنیت و خوشبختی گروه زیان‌دیده را فراهم آورد.

بدون تردید، جایز نیست حکومتی که مدت‌ها از استقرارش گذشته است به بهانه‌هایی خرد و گذرا تعویض شود؛ چون تجربه نشان داده است که اگر تحمل رنج و عذاب مقدور باشد، انسان بیشتر به قبول صبورانه‌ی رنج تمایل دارد تا احقاق حقش از طریق برانداختن روش‌های مرسوم. اما وقتی رشته‌ی دراز سوء استفاده و تجاوز نسبت به یک گروه واحد، هدف و طرح کلی تضعیف آن گروه را زیر فشار استبداد آشکار می‌کند، وظیفه‌ی آنهاست که چنین حکومتی را براندازند و موجبات تأمین امنیت خود را در آینده فراهم آورند. این، داستان رنج صبورانه‌ی زنان زیر سلطه‌ی حکومت فعلی است، و از این روست که زنان لازم می‌بینند در این برهه از زمان مصرانه خواستار استقرار مقام و موقع راستین خود در اجتماع شوند. تاریخ بشر که سراسر از لطمات و تجاوزات مکرر مردان نسبت به زنان است، حکایت می‌کند که در آن هدف نهایی برقراری حکومت ستم‌گرایانه‌ی مرد بر زن بوده است. برای اثبات این امر حقایق زیر را به جهانیان عرضه می‌کنیم:
مرد هرگز به زن اجازه نداده است که حق طبیعی خود را در امر انتخابات اعمال کند.
او زن را مجبور کرده است از قوانینی که خود در تنظیم و تصویب آن نقشی نداشته است تمکین کند.
از او حقوقی را که حتی به نادان‌ترین و دون‌پایه‌ترین مردان – اعم از تبعه و بیگانه – داده شده است دریغ کرده است.

مرد با دریغ کردن نخستین حق یک تبعه از زن، یعنی حق رأی دادن، و در نتیجه محروم کردن او از داشتن نماینده در مجالس قانون‌گذاری کشورش او را زیر بار اختناقی همه‌جانبه قرار داده است.

مرد باعث شده است که زن از نظر حقوق مدنی پس از ازدواج، در چشم قانون معادل یک مرده باشد. او از زن حق مالکیت را حتی در مورد دستمزدی که خود به دست می‌آورد گرفته است.

او زن را از نظر اخلاقی به یک انسان بی‌مسئولیت تبدیل کرده است، زیرا زن می‌تواند به جرم‌های زیادی دست بزند بدون آن که مجازات شود، به شرط آن که در حضور همسرش مرتکب آنها شود.

در قرارداد ازدواج زن ناگزیر است به شوهرش قول اطاعت بدهد، اجازه دهد که شوهر در تمام جوانب و موارد ارباب او باشد – زیر پوشش قانونی که به شوهر اجازه‌ی غصب آزادی زن، تنبیه و مجازات او را می‌دهد.

مرد قوانین طلاق را به‌ترتیبی مدون کرده است که در آن دلایل قابل قبول برای طلاق و حق نگهداری از فرزندان را در هنگام جدایی خود تعیین کند، بدون آن که رضایت و خوشبختی زن در آن کمترین نقشی داشته باشد – این قانون، در تمام جوانب، بر این فرض نادرست استوار است که مرد بر زن ارجح است و تمام قدرت‌ها متعلق به اوست.

مرد بعد از مضایقه‌ی تمام حقوق از زن به هنگام تأهل، در صورت مجرد بودن وی و داشتن املاک از او طلب مالیات می‌کند، برای دولتی که.فقط در صورت سودآور بودن املاک زن، او را به رسمیت می‌شناسد.

مرد تمام اشتغالات سودآور را در انحصار خود دارد، و در مشاغلی که زن اجازه انجام آن را دارد، دستمزد ناچیزی دریافت می‌کنند.
مرد تمام راه‌های کسب ثروت و موقعیت را که برای مرد افتخارآفرین است بر زن بسته است. چهره‌ی زن در دنیای تدریس امور مذهبی، پزشکی و حقوق به‌کلی ناشناخته مانده است.

مرد امکان تحصیلات را بر زن سد کرده است، درهای دانشگاه‌ها را به روی زنان بسته ‌است.

مرد به زن اجازه‌ی حضور در کلیسا و امور ایالتی را می‌دهد، اما به عنوان مرئوس و زیردست، و با ادعای داشتن رسالت مذهبی او را از کشیش شدن، و به استثنای موارد بسیار محدود از هر نوع مشارکت عمومی در امور کلیسا محروم کرده است.

مرد با عرضه‌ی استانداردهای اخلاقی متقاوت برای مرد و زن به جهانیان، احساسات عمومی نادرستی را در جامعه ایجاد کرده است، که تحت آن نه تنها طرد زن از جامعه به خاطر کوتاهی‌های اخلاقی به‌راحتی تحمل می‌شود، بلکه در همان حال لغزش‌های مشابهی توسط مرد نادیده گرفته می‌شود.

مرد امتیاز ویژه‌ای را که فقط به یهو(خدای بنی اسراییل) تعلق دارد غصب کرده است و زیر لوای آن، حق خود می‌داند تا حوزه‌ی کردارهای زن را تعیین کند، امری که فقط به وجدان و به خدای زن مربوط است.

مرد به هر کوششی دست زده است تا اعتماد زن را به توانایی‌های خود نابود کند، احترام به نفسش را از او بگیرد، تا زن به یک زندگی متکی و فرومایه تن در دهد.

حال، با توجه به این همه محرومیت که بر نیمی از جمعیت این کشور وارد آمده است، این همه تحقیر مذهبی و اجتماعی – با در نظر گرفتن قوانین ناعادلانه‌ای که در بالا به آنها اشاره شد، و این که زنان خود را در معرض ظلم و ستم می‌بینند، و معتقدند که فریبکارانه از مقدس‌ترین حقوق خود محروم مانده‌اند، ما مصرانه می‌خواهیم که تمام حقوق و امتیازاتی که متعلق به اتباع ایالات متحده است به زنان باز پس داده شود.

در کار خطیری که پیش روی ماست، می‌دانیم که میزان سوء‌تفاهم، تعبیرهای نادرست، و استهزاء کم نخواهد بود، اما ما بر آنیم که از تمام امکاناتی که در دسترس ماست برای رسیدن به اهداف خود استفاده کنیم. ما نمایندگانی را بکار خواهیم گرفت، به توزیع مقالاتی خواهیم پرداخت، به قانون‌گذاران ایالتی و ملی دادخواست خواهیم فرستاد، و منابر و مطبوعات را به همراهی دعوت خواهیم کرد. امید ما این است که کنوانسیون‌های دیگری به دنبال ما این اهداف را در سراسر کشور دنبال کنند

٢. نتیجه‌گیری
از آنجایی که در قانون طبیعت فرض مسلم این است که "انسان باید به دنبال خوشبختی اساسی و واقعی خود باشد"، آنچنان که بلک استون (Blackstone) در تفاسیرخود اشاره کرده است، این قانون طبیعی که همزمان با خلقت بشر بوجود آمده و از طرف خدا صادرشده است، بر قوانین دیگر ارجح است، اجرای این قانون جهانی در تمام کشورها و در تمام برهه‌های تاریخ اجباری است، هیچ قانون مخالفی که توسط بشر وضع شده است بر این قانون ارجحیت ندارد، و تمام قوانین موافق قدرت، اعتبار، و اهمیت خود را، به طور مستقیم و یا غیرمستقیم، از این قانون اولیه می‌گیرند؛ بنابراین،

قراربر این است که، قوانینی که مخالف خوشبختی واقعی و بنیادی زن هستند، با قانون طبیعت متناقضند، و به این خاطر بی‌اعتبارند، زیرا که قانون طبیعت "واجب‌تر از همه‌ی قوانین دیگر است."

قرار بر این است که، قوانینی که زن را ازداشتن پست هایی در اجتماع که ذاتا قادربه انجام آن است محروم می‌کنند، یا او را در شغلی پست تر ازشغل مرد قرار می‌دهند، مخالف قانون طبیعت هستند و بنابراین باید فاقد اعتبار و قدرت باشند.

قرار بر این است که، زن مقامی مساوی با مرد داشته باشد – آن چنان که نیت آفریدگارش بوده است، و خیر نهایی نژاد انسان در این است که این برابری برقرار شود.

قرار بر این است که، زنان این کشور باید از قوانینی که تحت پوشش آن زندگی می‌کنند آگاهی کافی پیدا کنند، هرگزمجبور نشوند با اعلام رضایت خود از وضعیت فعلی به فرومایگی خود، و یا با قبول این که تمام حقوق حقه‌ی خود را در اختیار دارند به نادانی خود، اذعان کنند.

قرار بر این است که، تا زمانی که مرد ادعای برتری شعوری بر زن می‌کند، باید خواستار برتری اخلاقی زن باشد. پس وظیفه‌ی مسلم اوست که در موقعیت‌های مناسب زن را تشویق به صحبت و تدریس در اجتماعات مذهبی کند.

قرار بر این است که، به همان اندازه که از زن در محیط‌های اجتماعی انتظار می‌رود که نجیبانه، با ملایمت، و با ظرافت رفتار کند، از مرد هم توقعاتی مشابه وجود داشته باشد، ودرموردهر تخلفی از جانب مرد و زن بصورت یکسان سخت گیرانه برخورد شود.

قرار بر این است که، ایرادهایی مانند عدم ظرافت و ناشایستگی نسبت به زنانی که گروهی از شنوندگان را مورد خطاب قرار می‌دهد، ریشه در بی ملاحظگی آنهایی دارد که با شرکت خود حضور زن را در صحنه، در کنسرت و یا در مجامع عمومی تشویق می‌کنند.

قرار بر این است که، حال که زن مدت مدیدی بر محدودیت‌هایی که رسوم فاسد و اجرای گمراهانه‌ی کتاب مقدس بر او تحمیل کرده ‌است با رضایت گردن نهاده است، باید اکنون به عرصه‌ی بزرگ‌تری که آفریدگار برایش تعیین کرده است قدم گذارد.

قرار بر این است که، زنان این کشور وظیفه‌ی خود بدانند که حق مقدس رأی دادن را به دست آورند.

قرار بر این است که، تساوی حقوق بشر از نتایج بارز یکسان بودن آحاد یک نژاد در قابلیت‌ها و مسئولیت‌هایشان باشد.
بنابراین، قرار بر این است که، حال که خدا به زن قابلیت‌هایی یکسان داده است، و او را به‌طور یکسان از مسئولیت خود در بکارگرفتن آن قابلیت‌ها آگاه کرده است؛ زن هم به مانند مرد محّق و موظف باشد که از هر وسیله‌ی مناسب برای پیشبرد مقاصد شریف خود یاری گیرد؛ و به‌‌ویژه در زمینه‌ی مسایل اخلاقی و مذهبی حق داشته باشد که با برادرش در آموزش این مسائل به‌طور خصوصی و یا عمومی، با نوشتن و یا با صحبت کردن، به هر وسیله‌ای که کاربرد آن مناسب باشد، و در هر اجتماعی که تجمع آن لازم باشد، شریک شود؛ و چون این حقیقتی است بدیهی که ریشه در اصول الهی نهفته در طبیعت بشر دارد، هر عرف و یا قدرتی که مخالف آن باشد، چه جدید و چه آن که مهر کهنه‌ی عهد باستان را بر خود می‌کشد، باید دروغی بارز تلقی شود، دروغی که مغایر بشریت است.

قرار بر این است که، موفقیت سریع این جنبش برای سرنگونی موضع انحصاری مرد، و امکان شرکت مساوی زنان با مردان در تمام شئونات تجاری، حرفه‌ای و بازرگانی، مبتنی بر کوشش‌های شدید و خستگی‌ناپذیرهم مردان و هم زنان باشد

Friday 13 March 2009

ألا يحق للصحفيين العرب انتقاد حماس؟








نشرت عدة منتديات وصفت بانها ذات توجه إسلامي قائمة على الانترنت ضمت أسماء عشرات الكتاب والصحفيين العرب تتهمهم فيها

بتبرير الهجمات الإسرائيلية على غزة وذلك لانتقادهم سياسات حركة حماس وحزب الله وإيران في مقالاتهم

ألا يحق للكتاب والصحفيين انتقاد الأحزاب والمؤسسات السياسية وغيرها؟ أليس هذا من اساسيات حرية التعبير؟


كيف لا ننتقد حماس وهي تاجرت بدماء شعبنا بتوريطنا بحرب هربوا منها وللاسف الى انفاق واماكن امنه وتركوا شعبنا لمصيره ..كيف لا ننتقد حماس وكل منظمات حقوق الانسان تنتقد افعالها بغزة من الاعتداء على المواطنين هناك بسبب الخلاف السياسي. كيف لا ننتقد حماس وهي تضيع تاريخ شعبنا بانتقد مصر الجار الشقيق والتحالف مع ايران التي لم تقدم لنا سوى الكلمات وسوريا التي تركت ارضها محتله بدون اي فعل سوى الاستماته للحوار مع اسرائيل . ان حماس نفسها اصبحت تنتقد حماس ....
ماهر فلسطين


نعم يحق للصحافة انتقاد حماس لانها حركة ارهابية الذين قتلوا من حركة فتح من حماس اليس هم فلسطينين وحماس تدعى انها تدافع عن فلسطين وقت الحرب يختبئوا فى الانفاق وبعضهم يخرج على شاشات التلفزيون من احدى الدول العربية يسير الفتنة بين الدول العربية والضحية هم الابرياءالذين تحت النار وفى الآخر يقول انتصرنا اى انتصار الله يرحم الآبرياء
مصراوى ملوى

حماس حركه إرهابيه وشلة مرتزقه لا تُعبر عن رأي الشعب الفلسطيني ولا حتى تملك قرارها الفلسطيني المستقل , بل هي أداة بيد الإيرانيين والسوريين وشيوخ النفط في قطر , وحتما سينتهي بها المشوار الى ... التاريخ , وتبقى منظمة التحرير الفلسطينية الممثل الشرعي والوحيد لشعبنا الفلسطيني وحركة فتح الرائده الرقم الصعب الذي لا يمكن لأحد تجاوزه .. مع الشكر لكم
ابن جنين جنين_ فلسطين


أنا لست مع حماس وهذا لا يعني أنني مع اسرائيل ولكنني مع القضية الفلسطينية لأن صواريخ حماس لم تجلب سوى الخراب والدمار للفلسطينين حيث أننا لم نسمع أو لم نر بأن صاروخا لحماس أصاب مبنى أسرائيلي .
ميرفان سورية


انا مع هؤلاء المنتقدين ، واعتقد ان كل ما حدث للفلسطينين في غزة هو نتيجة حكم حماس القاسي ولو اتيحت الفرصة لانتخاب حماس في غزة لاخذت اصوات حماس فقط وانا ضد حماس وشعب غزه خسر من حماس اكثر من اسرائيل
امير الاسيوطي ديروط


حماس والفصئل فى كانو يطالبون بوقف اطلاق النار من كل العالم ومن مجلس الامن وعندما اوقفت اسرئيل الحرب من جانبها خرجوا من الخنادق واعلنوا النصر كما سبق واعلنها حسن نصر الله وصدام وبشار وقبلهم جميعا عبد الناصر فلو كنا حاكمنا عبدالناصرعلى مغامراته وهزيمة فىحرب67 ما جرؤكل هؤلاء على تدمير شعوبهم وادعاء النصروالتسبب فى تخلفهم ولله فى خلقه شئون يسموون الهزيمة نصرا والنصر هزيمة
omnia egypt


حماس المسؤل الاول في قتل الاطفال لانها استخدمة شعب غزة دروع بشرية ووجب انتقادها من قبل الصحفيين اوغيرهم وليسة لحماس شرعية دولية انا ليس ضد المقاومة ولكن ضد الهمجية والعنترية في غير صالح الشعب الرئيس ابو مازن اذا كان سئي او جيد مقبول لدي الشرعية الدولية ومعترف بة قبل فترة قصيرة اطلقت حماس صاروخ في ضواحي سيدروت ولم يحدث اي شي ولكن كان الرد في الجانب الفلسطيني2شهيد والوقوف الي اي جانب كان يعتبر حرية تعبير حماس لم توقف اطلاق الصواريخ واسرائيل لن توقف الهجمات وتفتح المعابر والمعاناة قائمة
ماجد عمرابي النمسا


برأي انا يحق لكل فرد سواء كان كتابا او صحفيين ان ينتقدوا كل من ساهم في اشعال هذا الحرب التي استشهد فيها الافا من الارواح البريئة في غزة وعلى راسهم حركة حماس التي صارت لعبة بيد ايران كما هي الحال بالنسبة الى حزب الله اللبناني و اريد ان اوجه سؤالا الى قدة حماس وهي :-ماذا استفدتم من هذا الحرب ؟ غير الدمار لغزة و لسكان غزةوشكرا ل bbc
ismael sulaimanyah-kurdistan


واحد ماسك عصا بيده وطالب واحد معه مدفع رشاش للمبارزه وقال له يا اما تقتلنى لاقتلك فوقف كل منهما على بعد عشرة امتار وصفر الحكم وبدأ القتال ومع اول طلقه من المدفع الرشاش سقط صاحب العصا صريعا !!!ماذا تسمى هذا الرجل الذى طالب المبارزه وقتل !!!شهيد .... مناضل .... غبى .... مجنون !!!!اى وصف ينطبق عليه !!؟

سعيد اباظه abazasaeed@yahoo مصر


حماس تتاجر بالدم الفلسطيني و إذا كانت الأحصائيات تفيد بأن غالبية الشهداء هم من الأطفال و النساء و الشيوخ فهذا يؤكد انهم لم يواجهوا العدوان الأسرائيلي بل كانوا في ملاجئهم يختبئون و الآن يختلسوا تضحيات الشعب في غزه و هم لا يجترئون إلا علي شعوبهم و الشعوب العربية فأذا كان هناك صامدون فهم شعب غزه وهم رهائن لدي حماس و اسلوب المتاجرة بالدين و دماء الشهداء لم يعد ينطلي علي احد غير المضللين كان الله في عون اهل غزه من حماس و الأسرائليين فكلاهما سبب معانتهم لا يوجد حل الا بأنتخابات جديده تعبر عن الشعب
Medhat cairo


متى انتصرت حماس؟ لقد كانوا يتوسلون بالكبير والصغير على ان توقف اسرائيل ضرباتها لقد سئمنا الكذب بالامس صدام يكذب علينا ويقول الامريكان يموتون على اسوار بغداد وهم قد احتلوا العراق كلها بفضله, والان حماس الخاسر الاكبر تقول بانها منتصرة وهي تدافع عن حقوق الفلسطينيين المختصبة من قبل اسرائيل وحركة فتح بينما لاتحاسب نفسها على الدمار الذي الحقته باهلها.نحن العرب هكذا دائما نحول الهزيمة الشنعاء الى اسطورة فخر ومجد وانتصار ومن لا يؤيد نحلل قتله سبحان الله حتى ديننا حرفناه وتحول الى اداة لقطع الاعناق.
عمار الراوي الرمادي


أولا حماس لاتمثل كل الفلسطينيين وكل العالم الحر يصنفها كمنظمة ارهابية والعالم يعترف بمنظمة التحرير الفلسطينية هى الممثل الشرعى للفلسطينيين ، ولهم رئيس منتخب وهو الرئيس ابو مازن ، حماس تريد فرض اجندتها الأيرانية والسوريه على المنطقة ، حماس تريد تكميم الأفواه ولا تفتح أفواه سوى أفواه البنادق ، حماس تريد تلقين مصر الدروس فى السياسة والحرب وهى فاشلة فى كليهما ، حماس جلبت الويلات على غزه وشعبها عندما اختطفت جندى اسرائيلى ( شاليط ) والمحتجز لديها الان ولا تسمح للصليب الأحمر بزيارته ولا اى منظمة دوليه
انور سدرا القاهره

Thursday 12 March 2009

جوک شماره 4

رضا وشاحی

رژِیم جمهوری اسلامی ایران یعنی چی؟

همه با هم علنی بله می گویند و هر کس به تنهایی و در خلوت می گوید نه.

Sunday 8 March 2009

براستی چرا احزاب و سازمان های حقوق بشر احوازی از سرکوب زنان توسط فرهنگ خودمان سخنی به میان نمی آورند؟


به مناسبت هشتم مارس روز جهانی زن

رضا وشاحی

به بیانیه های سازمان حقوق بشر کردستان که در ایران تشکیل شده است نگاه می کردم. دیدم که در مورد خودسوزی و قتل های ناموسی دختران کرد هم بیانیه داده اند و بدون تعارف از فرهنگ خود انتقاد کرده اند. و چه قدم بسیار مهمی در توسعه فرهنگ خود برداشته اند.

با خودم گفتم چرا انبوه سازمان های حقوق بشر احوازی و احزاب سیاسی احوازی آن هم در غرب خبری از سرکوب زنان و دخترانمان بدست فرهنگ خودمان نمی دهند؟ یعنی می خواهید بگویید فرهنگ ما از این مسایل مبرا است؟ پس اینهمه برق گرفتگی مشکوک دختران و زنان جوان چه چیزی هستند؟ اینهمه قبرهای ثبت نشده چه چیزی هستند؟ اینهمه خودسوزی و قتل ناموسی و کتک زدن زنان از کجا آمده اند؟

و اصولا چرا مخفی کاری کنیم؟ مگر می خواهیم خدای ناکرده این فرهنگ بد و سنت های ضد انسانی ادامه پیدا کند؟ برای عده ای گویی فرهنگ عربی هم یک فرهنگی است که همه چیزاش در کره ماه است. واقعیت این است که فرهنگ عربی احوازی ما هم نقایص بسیاری دارد. ما باید صادقانه اعتراف بکنیم و از این نقطه جلو برویم. باید جزو تقصیر فرهنگ خود را قبول کنیم.

ما می بایست از فرهنگ خود انتقاد کنیم تا جلو برویم. اگر ما که در غرب نشسته ایم به این امر نپردازیم پس از چه کسی توقع داشته باشیم که این کار را انجام دهد. ما می بایست به مردانمان آموزش بدهیم که زنان حقوق مساوی دارند. حقوق دختران را رعایت کنند. این یعنی اینکه ازدواج اجباری دختران که هیچ، تعیین رشته اجباری جوانان هم اشتباه است. این یعنی اینکه ازدواج دوم را می بایست غلط بشمارند. این یعنی اینکه به زنان اجازه کار در خارج از خانه بدهند. و بسیاری موارد دیگر.

من گاهی در غرب وقتی با جوانان اهوازی برخورد می کنم و دیگاه هایشان را در مورد حقوق زنان می شنوم بسیار تعجب می کنم. و تاسف می خورم. هنوز حرف های پدر بزرگ هایشان را تکرار می کنند. امان از این پدر بزرگ ها.

این فرهنگ مردسالاری و شیخ سالاری و هر پیرمرد ریش سفیدی را مقدس کردن و تا حد خدایی رساندن و حرف شنوایی از وی را می بایست تغییر بدهیم.

این درست است که رژیم اسلامی ایران با انبوه قوانین اسلامی دست و پای فعالین زنان ما را بسته است و اصولا یک منبع اصلی سرکوب حقوق زنان در اهواز است، ولی بهرحال زنان اهوازی می بایست سازمان هایی را برای دفاع از حقوق خود تشکیل بدهند. تا خود زنان اهوازی ما وارد این عرصه نشوند اتفاق چندان مهمی نخواهد افتاد. این نکته مهمی است که تاریخ مبارزات حقوق زنان در جهان به ما می آموزد.

ارزیابی عفو بین‌الملل از وضعیت حقوق زنان در کشورهای اسلامی






روز سه‌شنبه، ۳ مارس، سازمان عفو بین‌الملل از تلاش‌ها و مبارزات فعالان حقوق زن در پاکستان، اندونزی، اردن و نیجریه قدردانی و ستایش کرد. مختاران مای از جمله زنانی بود که عفو بین‌الملل از او قدردانی به عمل آورد. مختاران که اهل پاکستان است سال ۲۰۰۲ به تصمیم شورای روستای محل سکونتش محکوم به آن شد که از سوی ۶ مرد مورد تجاوز قرار گیرد. دلیل تصمیم شورا رفتار ناپسند برادر مختاران عنوان شده بود.
مختاران با وجود آن که سواد خواندن و نوشتن نداشت، در باره‌ی تجاوز به خود، بر خلاف بسیاری از موارد مشابه، سکوت نکرد و ماجرا را به افکارعمومی و مراجع عالی قضایی پاکستان کشاند. اقدام و تلاش مختاران اندکی بعد بازتابی جهانی یافت. او به رغم همه‌ی تهدیدهایی که از این بابت متوجه‌اش شده بود در روستای خود ماند و آنجا را ترک نکرد. قوه‌ی قضائیه‌ی پاکستان سرانجام به سود مختاران رأی داد. او بخشی از غرامتی را که از دولت پاکستان دریافت کرد به ایجاد دو مدرسه و یک مرکز کمک به زنان اختصاص داده است.
تقریباَ ۳۰ درصد مردان و ۷۳ درصد زنان پاکستان بی‌سوادند. در مدرسه‌هایی که به همت مختاران تأسیس شده‌اند تا کنون ۲۵۰ دختر و ۱۶۰ پسر سواد آموخته‌اند. خود مختاران که اینک ۳۶ سال دارد نیز، مشغول سوادآموزی است. او حالا شاگرد کلاس پنجم ابتدایی است

شکستن تابوی صحبت در باره‌ی "قتل‌های ناموسی
زن دیگری که تلاش‌هایش از سوی عفو بین‌الملل مورد تجلیل و قدردانی قرار گرفت، رانا حسینی از فعالان حقوق زنان در اردن است. خانم حسینی به عنوان خبرنگار و گزارش‌گر حقوقی روزنامه‌ی انگلیسی‌زبان "اردن‌تایمز" با گزارش‌های گیرا و قابل اعتنایی که در ۱۰ سال گذشته در زمینه‌ی قتل‌های ناموسی انتشار داده، تابوی بحث و گفتگو در این باره را شکسته است.
این گزارش‌ها سبب شده‌اند که سازمان‌های مدافع حقوق بشر، گروه‌های حامی حقوق زنان و حتی دربار پادشاهی اردن نسبت به جرم و جنایاتی که تحت عنوان "حفظ آبروی خانواده و ناموس" صورت می‌گیرد توجه و حساسیت بیشتری نشان دهند. عبدالله دوم، پادشاه اردن شخصاَ از اعمال و تشدید مجازات در باره‌ی قتل‌های ناموسی حمایت کرده است. در نتیجه‌ی تلاش‌ها و گزارش‌های رانا حسینی، اردن از سال ۲۰۰۷ صاحب اولین خانه‌ی امن برای زنان مورد تهدید شده است. اوایل ژانویه‌ی ۲۰۰۸ نیز، پارلمان اردن قانونی را تصویب کرد که به موجب آن خشونت در محیط خانواده ممنوع و مشمول مجازات شده است.
پیشرفت تدریجی حقوق زنان در جهان اسلام
در همین حال، در گزارشی که این هفته از سوی عفوبین‌الملل در باره‌ی وضعیت زنان در شماری از کشورهای دنیا انتشار یافته، از پیشرفت تدریجی در زمینه‌ی برابر حقوقی میان زن و مرد در کشورهای اسلامی سخن می‌رود. برای مثال، در نیجریه، پرجمعیت‌ترین کشور آفریقا که شمال آن مسلمان‌نشین است، تعداد زیادی سازمان‌های مدافع حقوق زنان مشغول فعالیت هستند.
عایشه امام، از بنیانگذارن "مجمع برای حقوق زنان" در نیجریه، به سازمان عفو بین‌المللی گفته است که تهدید به مرگ شده، زیرا چند هفته پیش از حق زن در ارضای جنسی در اسلام سخن گفته است. "انجمن کشوری زنان" نیجریه نیز که از سال ۱۹۸۲ مشغول به کار است، بیش از ۷۲۰ تعاونی را در سراسر کشور با وام‌های کوچک و حمایت‌های فنی کمک می‌کند تا زنان مناطق روستایی بتوانند به لحاظ اقتصادی از حداقلی از امکانات برخوردار باشند.
تجربه‌ی مثبت مراکش
بنا به گزارش عفو بین‌الملل، گرچه در قانون اساسی کشورهای خاور نزدیک و میانه بندها و پاراگرف‌هایی در باره‌ی برابر حقوقی‌زن و مرد در برابر قانون وجود دارد، ولی قوانین مربوط به خانواده و ارث، معمولاَ شامل مقررات و احکامی تبعیض‌آمیز علیه زنان هستند. برای مثال، در زمینه‌ی ازدواج، طلاق و سهم‌بردن از ارث، زنان در قیاس با مردان آشکارا از حقوق کمتری برخوردارند. رفع این تبعیض‌ها اینک به محور مبارزات زنان در کشورهای یادشده بدل شده‌است. عفو بین‌الملل در گزارش خود از اقدام سازمان‌های زنان ۱۳ کشور عربی به تشکیل یک نهاد نمادین با نام "دیوان عالی دائمی برای رفع خشونت علیه زنان" خبر داده است.
در ادامه‌ی گزارش عفو بین‌الملل، همچنین به تجربه‌ی مثبت مراکش اشاره می‌شود که در نتیجه‌ی مبارزات چندین دهه‌برای حقوق زنان، نهایتاَ سال ۲۰۰۴ قانون حقوق فردی به تصویب رسید. بنا به این قانون، زن در برابر همسر خود مجبور به اطاعت و فرمانبری نیست و در امور مالی و حقوق خانواده نیز از حق یکسان برخوردار است. علاوه بر این، سن ازدواج نیز طبق قانون جدید برای دختر و پسر به ۱۸ سال افزایش یافته است.

Saturday 7 March 2009

ايران وسورية وحماس تدعم الموقف السوداني







ارسلت ايران وحركة حماس وحزب الله اللبناني مسؤولين رفيعين الى السودان في اطار التعبير عن دعمها لموقف الحكومة السودانية، وتأييدا لموقف الرئيس عمر البشير من مذكرة التوقيف التي اصدرتها بحقه المحكمة الجنائية الدولية، والتي اثارت عاصفة سياسية على المستويات الداخلية والاقليمية والدولية.

وفي هذا السياق، ولليوم الثالث على التوالي، تستمر المظاهرات المؤيدة للبشير في شوارع العاصمة الخرطوم، منددة بقرار المحكمة، ومتعهدة بالدفاع عن الرئيس السوداني ضد ما وصفته الحكومة السودانية بانه "مؤامرة استعمارية" للاطاحة برئيس البلاد.
ويرى محللون ان التعبير الايراني السريع عن دعم وتأييد الحكومة السودانية، المترافق مع دعم الجماعات المسلحة الاخرى في الشرق الاوسط، يزيد من حجم المخاطر السياسية الناتجة من صدور المذكرة القضائية ضد البشير.

ويعتقد هؤلاء ان البشير قادر على تشكيل ائتلاف قوي مع الجناح المتطرف في المنطقة يكرس العداء للغرب.
وفي حال نجح في هذا المسعى فستقوى شوكته وقدرته على مقاومة الضغط الغربي، وقد يرى نفسه غير مضطر الى تقديم تنازلات للغرب، وقد يزيد من تصلبه الداخلي.

الولايات المتحدة ومؤيدوها اخطأوا في التفكير بأنهم يستطيعون الجلوس وتوجيه الاوامر للناس بكيفية السلوك كما يريدون، هذا الامر تغير، وعليهم ان يلعبوا على رقعة شطرنج مختلفة

علي لاريجاني
يذكر ان الخرطوم كانت ترتبط في التسعينيات بعلاقات قوية مع تنظيم القاعدة، وكانت السودان مقرا لزعيم التنظيم اسامة بن لادن لفترة من الزمن.

كما ان للخرطوم علاقات وثيقة مع ايران وسورية والمنظمات الفلسطينية المسلحة مثل حركة حماس، التي تحكم قطاع غزة


الا ان البشير اظهر في السابق نزعة براجماتية ورغبة في المساومة، اذ استجاب للضغوط الدولية وقدم تنازلات في اقليم دارفور، مثل السماح بتواجد قوة حفظ سلام من الاتحاد الافريقي.

كما انه اتخذ خطوة اكبر في عام 2005 عندما وقع اتفاقا مع اكبر خصومه، حركة تحرير السودان، منهيا بذلك حربا اهلية استمرت زهاء عقدين.

وقد تعاون البشير مع الولايات المتحدة في جهودها لمكافحة الارهاب، ولكن بهدوء ومن دون ضجيج، على الرغم من وجود مقاطعة امريكية ضد نظام حكمه.

لاريجاني للغرب: افهموا ان قواعد اللعبة تغيرت

وينظر المراقبون الى ان ابواب مثل هذه المرونة قد تغلق في حال وجد البشير نفسه في تحالف قوي مع الجناح المتشدد في المنطقة.
وهذا ما قد يفتح بابا آخر امام احتمالات اندلاع العنف مجددا في دارفور، وتوتير العلاقة مع الجنوبيين، وهي علاقة ظلت الى حد ما بعيدة عن التقلبات الحالية، بل وربما انهيار الاتفاق معهم. "


اهانة للمسلمين"

وكان على رأس الوفد الايراني الداعم رئيس مجلس الشورى الايراني علي لاريجاني، الى جانب نائب زعيم حماس موسى ابو مرزوق، ومسؤول رفيع من حزب الله اللبناني، ورئيس مجلس الشعب السوري، وزعيم من منظمة الجهاد الاسلامي.
لسان حال الخرطوم يقول: نحن في السودان يمكننا ان نختار من هم اصدقاؤنا، واذا ضغطتم انتم في الغرب اكثر من اللازم، فلربما اخترنا اصدقاء متطرفين

البروفيسور اريك رفيز

وقد صرح لاريجاني ان مذكرة التوقيف "اهانة موجهة للمسلمين" وان الولايات المتحدة ومؤيديها "اخطأوا في التفكير بأنهم يستطيعون الجلوس وتوجيه الاوامر للناس بكيفية السلوك كما يريدون، هذا الامر تغير، وعليهم ان يلعبوا على رقعة شطرنج مختلفة".
اما ابو مرزوق فقد اتهم واشنطن باستخدام المنظمات الدولية لفرض ارادتها على الاخرين "لكن الكيل بمكيالين امر قد ولى، اما القادة الذين

يجب ان يحاكموا ويدانوا فهم اولئك الذين قتلوا الاطفال والنساء في غزة، والعراق، وافغانستان". اختيار الاصدقاء
ويقول الخبير في الشأن السوداني والبروفيسور في جامعة ماساتشوسيس الامريكية اريك ريفز ان الخرطوم تسعى الى الحصول على اكبر دعم ممكن من اي طرف يقدم لها هذا الدعم.

وتنقل وكالة اسوشيتدبرس عن ريفز قوله ان "المؤكد ان هذا الدعم قادم من منظمات تراها واشنطن ومعظم العواصم الاوروبية على انها منظمات ارهابية" في اشارة الى حماس وحزب الله اللبناني.

ويضيف ان لسان حال الخرطوم يقول: "نحن في السودان يمكننا ان نختار من هم اصدقاؤنا، واذا ضغطتم انتم في الغرب اكثر من اللازم، فلربما اخترنا اصدقاء متطرفين".

حکم بازداشت رئیس جمهور سودان صادر شد







دادگاه بین المللی لاهه حکم بازداشت عمر البشیر، رئیس جمهور سودان را به اتهام ارتکاب جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت در دارفور، صادر کرد.

این نخستین بار است که دادگاه رسیدگی به جرائم جنگی حکم بازداشت رهبری را که هنوز در راس کار است، صادر می کند.
قضات دادگاه اتهام نسل کشی را از مجموعه اتهامات آقای البشیر حذف کردند زیرا به گفته آنها شواهد کافی مبنی بر اینکه قوم خاصی هدف قتل قرار گرفته وجود ندارد.

جمعیت زیادی در خیابانهای خارطوم در اعتراض به تصمیم دادگاه دست به تظاهرات زده اند.
پیشتر نیروهای امنیتی سودان مناطق غربی دارفور را به شدت تحت نظر گرفته بودند و هواپیماهای نیروی هوایی سودان نیز در آسمان شهر الفاشر در شمال دارفور به پرواز در آمده بودند.

آقای بشیر که اتهامات را رد می کند روز سه شنبه گفته بود که دادگاه لاهه می تواند حکم بازداشت را "در کوزه بگذارد". او در ادامه گفت که حکم دادگاه "حتی به اندازه جوهری که با آن نوشته شده ارزش ندارد".
6 سال جنگ داخلی در منطقه، سیصد هزار کشته و بیش از دو میلیون نفر بی خانمان به جای گذاشته است که در اردوگاه ها پناه گرفته اند و در معرض تهاجم همیشگی، ربوده شدن و تجاوز جنسی هستند.

بسیاری از کشورهای غربی موافق صدور حکم بازداشت عمر البشیر هستند ولی رهبران منطقه و برخی دولت های عرب، از این بیم دارند که تلاش برای محاکمه رئیس جمهور سودان، ممکن است برای صلحبانان بین المللی مشکل ایجاد کرده و هرگونه تلاش برای صلح را به مخاطره بیاندازد.

ناآرامی های دارفور شش سال پیش پس از شورش قبیله های آفریقایی تبار دارفور در اعتراض به برخورد تبعیض آمیز دولت عرب تبار سودان آغاز شد. در پی این شورش، شبه نظامیان عرب تبار جانجوید در دارفور به تخریب و تخلیه روستاهای آفریقایی تباران منطقه روی آوردند.