Thursday 14 February 2013

مصاحبه با دو دختر لزبین عرب احوازی


  رضا وشاحی

14/02/2013


مقدمه
در سالهای گذشته که من فعالیت حقوق بشر را با ایجاد سازمان حقوق بشر اقلیت های ایران دنبال کردم، به موارد مختلفی از مسایل اجتماعی رسیدم که برای من هم آموزنده و جدید بودند. و موجب شدند تا جامعه عرب خود را بیشتر بشناسم. با دو دختر اهوازی که لزبین بوده و بخاطر فشارهای فرهنگ سنتی عربی و اسلامی از اهواز مجبور به فرار شده اند صحبت نمودم. لازم به ذکر است که اسامی تغییر یافته اند. هر دو دختر در سال 2010 با هم ازدواج کردند و من را هم به جشن ازدواج خود دعوت کردند که من با افتخار شرکت کردم و من تنها عرب موجود در مراسم ازدواج آنها بودم.

در محله ای بسیار زیبا زندگی می کنند. با دوست دختر انگلیسی ام درب خانه شان را می زنم. مریم و سیمین هر دو دست در دست هم با بلخند بزرگی در را می گشایند.

من متشکرم که فرصتی شد با شما مصاحبه کنم. امیدوارم این مصاحبه که اولین نمونه از نوع خود می باشد بتواند راهگشای برخی مسایل اجتماعی ما باشد.

مریم شما برای من بگو در عربستان در چه شهری بدنیا آمدی و کودکی شما چگونه گذشت؟ من در شهر اهواز در خانواده ای عرب بدینا آمدم. محله ما محله خوبی بود. ما هم مثل بسیاری دیگر با فارس ها مشکل داشتیم. همواره در مدارس تحقیر می شدیم. سیمین. من هم در یک خانواده عرب بدنیا آمدم و خانواده ام تعصب عربی داشتند و برخی از فامیل های ما بعلت فعالیت های سیاسی در گئشته توسط حکومت شکنجه شده بودند.

شما چرا از عربستان خارج شدید؟ من در دوران دبیرستان دوست پسر داشتم ولی واقعا هیچوقت با پسرها احساس نزدیکی نمی کردم. سکس داشتیم ولی سکس برای من جاذبه نداشت. تا اینکه با سیمین در یک میهمانی آشنا شدم. سیمین با همه فرق می کرد. من حس کردم که هم دیگر را می فهمیم. شماره سیمین را نوشتم و روز بعد بهش زنگ زدم. شاید باورتان نشود اولین کاری که کردیم این بود که به اتاق من رفتیم و همدیگر را بوسیدیم. با کنایه می گوید: می خوای اینجا ها رو منتشر نکن اگر فکر می کنی الشعب العربی ناراحت بشن.

نه من با سانسور مخالف هستم. این مهم است که ما خودسانسوری نکنیم. متاسفانه بسیاری از وبلاگ نویس های اهوازی خودسانسوری شدید دارند. خب با سیمین آشنا شدی چرا مجبور شدی بیای بیرون؟

پسر عموی من عاشق من شده بود وهی فشار می آورد که با من ازدواج کنه. من گفتم به ایشون که نمی توانم ازدواج کنم ولی می تونیم سکس داشته باشیم.

اون قبول کرد؟ خب سکس برای مردهای عرب مهمتر از اصل ازدواج است. بله قبول کرد. تا اینکه عموم که خیلی سنتی است فهمید و فشار بر من بیشتر شد تا ازدواج کنم. من اما سیمین رو دوست داشتم. به خانواده ام این رو گفتم و سیمین هم یک نامه ای زیر بالشتش گذاشت.

پس حکومت مشکل ساز شده بود و شما خارج شدید؟ نه حکومت مشکلی نداشت، خانواده ام مشکل ساز بودند. خانواده دور ما که اصلا من این ها رو ندیده بودم من رو تهدید به قتل کرده بودند. سیمین رو هم تعقیب کرده بودند.

سیمین شما چطور خارج شدید؟ خب ما عاشق هم بودیم و سرکوب های فرهنگ عربی و اسلامی را نمی خواستیم. ما از طریق دبی خارج شدیم.

سیمین به نظر شما لزبین ها در عربستان چقدر وجود دارند؟ هستند. من و مریم گاهی در پارک دخترها رو می دیدیم ما سریع می فهمیم این جور رابطه ها رو. در اینترنت پیدا کردن لزبین ها بسیار ساده بود. پیغام می فرستادیم و پارتی می گرفتیم و دوست های بسیاری پیدا می کردیم. برای ما طبیعی است که این ها رو بفهمیم. بدن ما هم یکجور کار می کنه. متاسفانه فرهنگ ما با گی ها و لزبین ها و تغییر جنسیت داده ها بسیار بد رفتار می کنه. این جزوی از حقوق بشر است ولی جامعه عرب ما این را قبول نمی کنه.

مریم می گوید: در چند مورد این پسرهای خانواده دور ما همه می خواستن با ما سکس داشته باشند. حتی به پسرهایی از محله های مختلف گفته بودند. فکر می کردند ما لزبین هستیم یعنی فاحشه هستیم. بعد من فهمیدم چقدر سطح فکر مردهای عرب پایین و عقب مانده است. همه شان هم نماز هم می خواندند و حسینیه هم می رفتند!

عجب. در انگلستان با شما چطور رفتار شد؟ ما در بریتانیا به راحتی و آسایش زندگی می کنیم. در دادگاه حقوق ما به رسمیت شناخته شد و ما پناهندگی گرفتیم. بعد ما با هم ازدواج کردیم. از زندگی سرکوب در عربستان به زندگی پارتی و آزادی در انگلستان رسیدیم. من هر دو الان دانشجو هستیم.


برای خود من هم البته خیلی تازه بود. اولین بار که زنگ زدید و گفتید پناهنده هستید و من وقتی که پرسیدم چرا از ایران خارج شدیدی یک مکث طولانی پشت تلفن کردید؟ چرا؟ مریم خب من هنوز برایم سخت بود که از لزبین بودن صحبت کنم. شما اما ذهن باز داشتید و برای من جالب بود. شما می دانید این مسایل برای یک جامعه عرب تابو هستند.



برای من البته موضوع جدیدی بود. واقعیت این است که رفتار مردها با زنها در عربستان بسیار بد است. ما هنوز به درجه رشدی نرسیدیم که بسیاری از این ریزه کاریهای حقوق زن را بفهمیم و آموزش بدهیم. یکی از این نمونه ها تجاوز در ازدواج است. بسیاری از مردها در واقع به زنهایش تجاوز می کنند و عشق بازی نمی کنند. حالا اثبات این مسایل سخت است و یک دادگاه بسیار خبره می خواهد. چنین زمینه ای در عربستان نیست. مشکل این است که حقوق زنان برای خیلی ها فقط معنای زنت رو نزن و بزار درس بخونه دارد درصورتیکه حقوق زن جزییات زیادی دارد



سیمین می گوید شما درست می گویید. ما وقتی که خودمون تحت فشار بودیم فهمیدیم این مسایل حقوقی چقدر مهم هستند حقوق خودمان را اینجا یاد گرفتیم. یکی از دلایلی که قبول کردیم با شما صحبت کنیم این بود که به دخترهای لزبین این پیام را بدهیم که ما هم مثل شما در سختی و فشار بودیم ولی می شود که به حقوق خود رسید. ببینید قبیله من خیلی متعصب هستند و ازدواج ها را با فشار تحمیل می کنند. اما من می خواستم خودم تصمیم بگیرم. من هیچ وقت با پسرها راحت نبودم. من دوست پسر داشتم ولی پسرها احساس من را درک نمی کردند. خب چرا من زندگی یک مرد رو تباه کنم و به دروغ بهش بگم دوستش دارم درحالیکه احساسی به اون ندارم؟ آیا بهتر نیست که من با کسی مثل خودم ازدواج کنم تا اون هم زندگی کسی رو مجبور نشه تباه کنه؟ مگر ازدواج بر اساس عشق نیست؟

دوست دخترم پرسید برای من خیلی جالب است که در عربستان و منطقه شما چنین مسایلی وجود دارد. چند نفر از همکلاسی های من هم الان رسما لزبین هستند و با دخترهای دیگر ازدواج کرده اند. جامعه انگلستان کم کم دارد این مساله را بیشتر و بیشتر درک می کند. حرف شما درست است و این موجب تباه زندگی افراد می شود. من زنی را می شناسم که مجبور شد بود از شوهرش طلاق بگیرد چون شوهرش گی از آب درامد. بعد از بیست سال زندگی. خانواده شوهرش مجبورش کرده بودند که با زنش ازدواج کنه. که زندگی این زن رو تباه کرد.

سیمین دقیقا این حقوق اینجاها دارد جا می افتد اما در عربستان خیلی سخت بود. برادرم من را به قتل تهدید کرده بود. عموی بزرگم هم گفته بود اگر خواهرت را کشتی من تمام پول دیه و وکیل دادگاهت را هم می دهم!

دوست دختر من اوه خدای من. این چقدر وحشتناک است. اینجا در این مواقع پلیس به شما کمک خواهد کرد.

مریم می گوید یک دختری را می شناختم که ماجرای مشابهی داشت در اهواز به پلیس زنگ زده و پلیس بجای حمایت دستگیرش کرده بود و در زندان هم به وی تجاوز شده بود. سیمین اضافه می کند چندین پرونده قتل شرف و ناموسی وجود دارد که مسایل لزبین جزوی از اینها بوده است. یک وکیل در اهواز به من این را گفت. ولی فعالین حقوق بشر در مورد مسایل لزبین ها چیزی نمی گویند.

من هم این را شنیدم که در بازداشتگاه های نیروی انتظامی حتی گویا به مردها هم تجاوز می کنند. یکی از پناهندگان به من گفت که وقتی برای جرم کوچکی دستگیر شده بود در بازداشتگاه به وی تجاوز شده بود.

 شما بگویید که آیا هنوز با خانواده خود تماس دارید؟

نه تماس ها وقتی که تهدید به قتل شدیم قطع شد. گویا شیخ قبیله ما برای قتل ما جایزه تعیین کرده است. اینجا من و مریم با هم زندگی خوبی را شروع کرده ایم. الان خیلی خوشحال هستم که هر روز صبح در کنار مریم هستم. راستی دو هفته دیگر جشن تولد سیمین است و ما پارتی بزرگی داریم و شما هم دعوت مخصوص هستید و حتما تشرف بیاورید.

من با شوخی و اشاره به دوست دخترم، می گویم؛ می تونم تنها بیام؟ همه با هم می خندیم و دوست دخترم نیشگونم می گیرد.