Tuesday 25 August 2009

شاه عباس اول 1629-1587


2009-08-25

رضا وشاحی

موزه بریتانیا که یکی از بهترین موزه های جهان است، نمایشگاهی بسیار مهم در مورد شاه عباس دوم ترتیب داده است. من که عادت به دین از موزه ها دارم و این عادت را تشویق هم می کنم، طی دیداری که از این نمایشگاه داشتم تصمیم گرفتم که نکاتی را در مورد زندگی شاه عباس دوم بنویسم.

شاه عباس شاه پنجم سلسله صفوی بود. دوران شاه عباس مصادف بود با ملکه الیزابت اول در بریتانیا و پادشاه فلیپ دوم در اسپانیا، سلطان مراد سوم در امپراطوری عثمانی و امپراطور اکبر در هند.

شاه صفی که بنیانگذار این سلسله بود خود سنی و از آن مهمتر صوفی بود. در 1501 صفویه دین شیعه دین رسمی اعلام کرد.

بعد از دوسال دستور داد نیروهایی را که در بقدرت رسیدنش نقش داشتند ترور و کشته بشوند.

تا زمان شاه عباس مذهب شیعه هنوز در ایران رسمی نشده بود. شاه عباس به دو علت شیعه را در ایران رسمی کرد. یکی مخالفت و ضدیت با عثمانی ها بود و دیگری ضدیت با ازبک ها. در واقعه دلیل سومی هم بود و آن مخالفت و ضدیت با عرب ها بود. شاه عباس دستور داد تا ملاها قوانین حکومت را بر اساس فقه بنویسند.

در زمان شاه عباس هنر چینی تاثیر بسیاری بر هنر ایران گذاشت و بسیاری از طرح های مساجد و غیره در اصل چینی هستند و نه ایرانی.

شهرت شاه عباس نام وی را وارد نوشته های شکسپیر کرد. شکسپیر از وی در تاجر ونیزی به نام صوفی یاد کرده است.

ماجرای سرکوب فرقه صوفی نقطوی ها

شاه عباس علاوه بر اینکه خود را ولی امر مسلمین می دانست، همزمان خود را مرشد اعظم تصوف هم می دانست. این نکته را باید ذکر کنم که جرم خمینی فقط وارد کردن دین در سیاست نبود، خمینی تصوف و عرفان را هم وارد سیاست کرد. در واقع شاه عباس دوم پانصد سال قبل از خمینی این فرمول را کشف نمود. و خمینی از روی نوشته های شاه عباس مشق می نوشت.

ماجرای سرکوب نقطوی ها به این شرح است که صوفی های نقطوی سال 1539 را آخر کار شاه عباس اعلام کردند. شاه عباس بسیار آشفته می شود و دستور می دهد که صوفیان نقطوی را بکشند. شب بعد شهابی در آسمان می بینند و شاه عباس با کمک مشاورین تصمیم می گیرد که مدت سه روز حکومت را به یک صوفی واگذار می کند تا بلا بگذرد. بعد از سه روز آن صوفی را اعدام می کند و خود بر تخت می نشنید.

شاه عباس قم را تاسیس کرد. منظور مدرسه های شیعه قم است. و تمام شاه های بعدی صفویه در قم دفن شدند.

شاه عباس دستور داد که مردم برای حج به جای کعبه، به مشهد بروند. هدفش این بود که مردم از سنی ها فاصله بگیرند و طلاها از قلمورو وی خارج نشوند. مشابه همین امر را هم خمینی فرمان داد.

صفوی ها دویست و بیست سال حکومت کردند.

شاه عباس مروج خریت و خرافه دینی

تا قبل از شاه عباس دوم زیارت اماکن شیعه چندان رسم نبوده است. حرم و صحن این مکان ها هم بیشتر از یک مسجد معمولی نبوده است. شاه عباس فرمان داد که مکان های مقدس شیعیان را توسعه بدهند و زیارت از این مناطق را تبلیغ نمود.

در 1590 عبدالله خان به مشهد حمله کرد و طلاهای امام رضا را برد. شاه عباس دستور داد که حرم را چندین بار بزرگتر و مجلل تر بسازند و جالب اینجاست برای احترام چندین کتاب علمی به زبان عربی را به حرم امام رضا تقدیم کرد تا اهمیت این مکان را بر همه روشن کند.

خود شاه عباس برای انکه این سنت ها را جا بیاندازد در 1601 پای پیاده 956 کیلومتر از اصفهان به مشهد رفت. در مشهد هم چهار ماه حیاط امام رضا را شست.

شاه عباس و همجنس بازی

لول تریاک شاه عباسی و مشروب خوری شاه عباسی راشنیده بودید. این را هم اضافه کنید که شاه عباس همجنس باز هم بود و در نمایشگاه تابلوی نقاشی ای از وی و دوست پسرش وجود داشت. شاه عباس دین را بر حسب منافع خودش تعریف می کرد.

این تخمه فساد را آخوند های ایران البته بدرستی به میراث برده اند.

رفتار شاه عباس با ارمنی های مسیحی

شاه عباس در 1603 با زور ارمنی ها را از جلفا به اصفهان کوچ داد. در طی مسیر بسیاری از گرسنگی مردند. شاه عباس نه فقط دخترهای زیبای ارمنی را وادار به فاحشه گی کرد، بلکه پسرهای ارمنی را وادار کرد که در قهوه خانه به عنوان فاحشه کار کنند. پسرها را مجبور کرد تا شلوارهای چرم بپوشند. اصطلاح گرجس به معنای زیبا در انگلیسی از این عمل زشت شاه عباس نشات می گیرد و چون این پسرها ارمنی و یا از نواحی گرجستان بودند کلمه گرجس به معنای زیبا جا افتاد.

جالب این است که بعضی ملاهای دربار به شاه عباس اعتراض کردند و گفتند که این مالیاتی که از این قهوه خانه ها و در اصل فاحشه خانه ها گرفته می شود حرام است و نباید وارد بیت المال شود. شاه عباس پرسید پس چاره چیست و شما چه پیشنهادی می کنید؟ و ملاهای جلسه گرفتند و بعد به شاه گفتند که اگر شما این مالیات بدست آورده از فاحشه خانه ها را صرف آتشدان ها و مشعل های قصر و دربار بکنید، چون می سوزد و دود می شود پس پاک می شود و خداوند هم راضی خواهند شد. اینهم کلاه شرعی ملاهای فارس.

شاه عباس در 1618 با وارد کردن ارمنی ها در صنعت ابریشم سازی آورده شده بودن، انحصار بریتانیا را در تجارت ابریشم شکست.

به ارمنی ها و گرجی ها غلام می گفتند و در اصل به عنوان برده استفاده می شدند. جالب این بود که واتیکان مسیحی با وجود اینکه از بدرفتاری شاه عباس با مسیحیان باخبر بود ولی بر ضد عثمانی ها با شاه عباس متحد شدند. اتحاد شیعه ها و کاتولیک ها البته بسیار جالب است.

جنایت های شاه عباس

شاه عباس 42 سال حکومت کرد. بسیار بیرحم بود. تمام فرزندان خود را کشت. پدر خود را کشت. شاه عباس معمولا مخالفین خود را در روغن داغ می کشت. بر دروازه های شهرها معمولا همیشه چند نفری بودند که از کاه پرشده بودند. مامورینی داشت که چیگیین نامیده می شدند و به دستور شاه عباس چیگیین ها دشمنان شاه عباس را زنده زنده می خوردند. چیگیین ها فقط اجرا می کردن و در ولایت شاه عباس ذوب شده بودند. چیگیین ها امروز همین بسیج و سپاه در ایران هستند.

بعد از انقلاب 57 در ایران توسط حکومت اسلامی نام تمامی بندرها که نام شاه داشتند مانند شاهپور و غیره تغییر کرد ولی نام یک بندر تغییر نکرد: بندر عباس. و این البته دلیل دارد.


منابع

نمایشگاه شاه عباس دوم موزه بریتانیا

ویکی پیدیا

تاریخ کشیشان

Thursday 6 August 2009

مجاهدین خلق ایران تروریست هستند


رضا وشاحی

2009-08-06

من مدتی می خواستم در مورد بعضی احزاب و سازمانهای به اصطلاح سراسری صحبت کنم و نمونه مجاهدین نمونه جالبی است. من هیچگاه محافظه کار نبودم و از رک صحبت کردن خوشم می آید.

از اینکه مجاهدین خلق و حکومت خامنه ای با یکدیگر درگیری های خونین دارند هیچ شکی نیست. از اینکه حکومت ایران بسیاری از مجاهدین را اعدام کرده است شکی نیست و حتی در وقایع اخیر مرتضوی مجاهدین را مقصر اصلی و طراح تمام اعتراضات معرفی کرده است. و همچنین از اینکه مجاهدین مسئول بسیاری از بمب گذاری ها و ترور ها از زمان شاه تاکنون، شامل ترور بسیاری آمریکایی ها در ایران بوده اند هم شکی نیست.

نکته مهم اینجاست که صرف مشکل داشتن با حکومت ایران، سازمانی را با ما هم پیمان نمی کند. خب سلطنت طلبان هم با حکومت ایران مشکل دارند. کمونیست ها ( بخوانید داس و چکش ها) هم مشکل دارند. گروه های اسلامی جهادی( ریش بلند دارند و کروات نمی زنند) هم هستند که با حکومت ایران مشکل دارند. برای مثال حزب فرقان هم مشکل داشت.

منظورم این است که در طول سالها بسیاری از جوانان ما وارد سازمانهایی شدند که نتیجه اش معلوم نبود. نمی دانستند که روزی در کمپ هایی در عراق قرار گرفته و مورد هجوم نیروهای شیعه تحت فرمان تهران قرار خواهند گرفت در حالی که مسئولین عالی رتبه مجاهدین از مدتها پیش در اروپا ساکن شده بودند.

سازمان مارکسیستی – اسلامی مجاهدین هیچگاه مدافع حقوق ملیت ها در ایران نبوده است. پرچمشان همان پرچم شیر و خورشید است که خودش گویای همه چیز است. همان داستان شوینیستی قدیمی است که از صادق هدایت تا احمد شاملو و از احمد شاملو تا خاتمی تکرار شده است.

کشورهای غربی تنها زمانی به آنان نزدیک شدند که زمان جنگ ایران و عراق بود و یا گاه گاهی اطلاعاتی از ایران بیرون می آورند. غیر از این غربی ها به خوبی سازمان مجاهدین خلق را می شناسند. و در نتیجه مجاهدین خلق در لیست تروریستی قرار گرفته اند.

صحبت اینجاست که چرا بعضی احزاب اهوازی با چنین سازمانی یا سازمان های وابسته به آن مثل شورای مقاومت ملی رابطه دارند؟ چه سودی است با سازمانی که حتی اجازه نمی دهد اعضای زن اش روسری بر ندارند و اعضای خود را شکنجه و اعدام کرده است رابطه داشته باشیم؟

سازمانی که در واقع یک فرقه خشن مذهبی است و ایدوئولوژیک و بسته است نه برای اهواز آزادی می آورد و نه برای خودش. اگر دنبال آزادی است اول بروند و اعضای عضو خودشان را از قید و بندهای ایدئولوژیک آزاد کنند. سازمانی که اعضای خود را آموزش خودسوزی می دهد، سازمانی بسیار خطرناک است.

متاسفانه عده ای که هنوز به ورق پاره های رنگ و رو رفته مارکسیستی باور دارند، این باورها و ایدئولوژی زدگی ها آنان را به همکاری با چنین سازمان هایی نزدیک می کند. خب این مشکل همیشه گی مارکسیست ها است. خوب را از بد تشخیص نمی دهند و همیشه از بین شکست خورده ترین گروه ها همپیمان بر می گزینند.

نیاز به احزاب مدرن

جوانهای اهوازی ما نباید وارد این سازمان های به اصطلاح سراسری بشوند که چهره واقعی آنان فقط شوینیست است. می بایست احزاب احوازی مدرن و ملی گرای واقعی تشکیل شود تا جوانان ما بجای سردرگرمی و به خطا رفتن راه درست را از همان ابتدا در پیش بگیرند.

بسیاری از جوانان با استعداد ما در دوران های قبل به علت نبودن سازمان ها و احزاب احوازی که بتواند آنان را جذب کند و به نیازهای جامعه پاسخ دهد، رو به سازمان هایی مثل مجاهدین و چریک های فدایی خلق که به ظاهر شعارهای جذابی می دادند، آوردند. غافل از اینکه این احزاب و سازمان ها خود روی دیگرشان همان شوینیست منحوس فارس و ضد عرب بود. ما این خلا را می بایست پر کنیم.

تاریخ را باید خواند. نباید از یاد برد این مجاهدین خلق بودند که لقب امام را به خمینی دادند. و امام امام راه انداختند. بعد که ملا ها سهم شان را در انقلاب (بخوانید سهم در سرکوب نسل ما) را ندادند، اسلحه کشیدند و درگیر شدند. ولی در واقع فرقی بین بسیجی و سپاهی و برادر مجاهد نیست. مجاهدین در رستوران های ایتالیایی و سینما ها هم بمب گذاری می کردند.

مجاهدین خلق البته برای ماهی گیری آنقدر آب را گل آلود کرده اند که نگو و نپرس. هر گونه انتقاد کننده و مخالف خود را همواره خدمت کار رژیم تهران معرفی کرده اند. غافل از اینکه به صرف مخالف حکومت ایران بودن اجازه سرکوب منتقدین را به کسی نمی دهد. اصولا شما از همین اتهام زدن های بی خودی همیشه می توانید بفهمید که کدام حزب و سازمان دیکتاتور است و یا نه. هر حزبی که عادت اتهام زدن بی خودی داشته باشد و بجای گفتگو رودر رو و پاسخ شفاف به انتقادات از تاکتیک های اتهام وشایعه سازی استفاده کند، دموکراتیک نیست.

بهترین توصیف مجاهدین البته همان است که مرحوم قاسملو دبیرکل حزب دموکرات کردستان در خطاب به آنان گفت" شما نیروهای مدافع روزهای آخر رژیم هستید"