Tuesday 20 August 2013

واکنش ها به کودتا 28 مرداد بر علیه مصدق نشان داد ایران دولت ملت نیست


 در علوم سیاسی گفته اند چند چیز کشور را به هم می چسباند. یکی از آنها جنگ است. برای مثال جنگ جهانی و دوم انگستان و ولز و اسکاتلند را بهم چسباند و بریتانیا را بیش از پیش مستحکم کرد. اما جنگ ایران و عراق موجب همبستگی بین ملت های ایران و تشکیل یک کشور نشد. در کردستان مثلا کردها نه با عراقیها جنگیدند بلکه عراق متحد آنها بود و دشمن اصلی حکومت مرکزی بود!
 
در الاحواز عده ای که تعدادشان ده درصد جمعیت عرب تخمین زده می شود به نیروهای دولتی ملحق شدند و بر علیه عراق جنگیدند. دلایل اینها هم صرفا مدهبی و مرجعیت خمینی برایشان بود. عده ای از اینها هم اصولا فقط سرباز بودند. در مقابل بسیاری احوازی ها به ارتش عراق کمک کردند. گزارش های سپاه حاکی است از اینکه در صدها عملیات کوچک و بزرگ نفوذ ایجاد شده بود. و بسیاری عرب ها در تاریکی شب جهت میدان را تغییر می دادند. اصولا اگر شخصیت کاریزمای خمینی نبود تهران فتح شده بود. و با شگردهای مذهبی حکومت ایران توانست هشت سال تنور جنگ را گرم نگاه دارد که آنهم تازه در اواخر جنگ رو به افول بود و تعداد اعزامی ها بنابر گزارش پنتاگون بسیار کاهش یافته بود.

این یعنی حتی جنگ نتوانست یک اتحاد میهنی در ایران ایجاد کند. فیلم هایی در وزارت کشور ایران وجود دارد که نشان می دهد مردم روستاهای عرب در مقابل تانک های عراق مرغ و گوسفند قربانی می کردند. (این را از زبان یک مسئول سابق وزارت کشور در لندن شنیدم)

از موارد دیگر که کشور را به هم می چسباند واکنش جمعی در موارد حوادث گسترده در سطح کشور است. مثل کودتا. واکنش ها به کودتای 28 مرداد در ایران بسیار جالب بود. مصدق شخص میانه رویی بود که با ملت های مختلف در ایران بد هم رفتار نکرد و در دورانش آزادی بیان بود. یکی دونشریه عربی هم گویا در الاحواز با آزادی تمام منتشر می شدند. با این وجود بعد از سقوط مصدق هیچ تظاهرات خیابانی در آبادان که اصولا کل بحث بر سر آن بود اتفاق نمی افتد! هیچ جمعیت کرد و عرب و بلوچی و ترک و ترکمنی در شهرهای بزرگ این مناطق بیرون نمی آید و از مصدق دفاع نمی کند و بر علیه کودتاگران نمی ایستد. این نشان می دهد که در ایران همبستگی ملی وجود نداشته و هیچگاه هم وجود نخواهد داشت. علتش هم این است که ملت های مختلف با سرکوب حکومت مرکزی فارس ها کنترل شده اند. طبعا برای کودتایی در مرکز هم دل نمی سوزانند.

مقایسه کنید کودتای 28 مرداد و واکنش مردم شیلی در کودتای سال 1973 که دولت کودتا با مقاومت شدید مردم از مناطق مختلف شیلی روبرو شده بود. و یا کودتای 2013 بر علیه مرسی که در تمام مصر بر علیه آن اعتراضات شکل گرفته است. در مورد مصدق اصولا حتی در شهرهای فارس نشین بزرگ مثل اصفهان و شیراز هم تظاهراتی صورت نگرفت! این نشان می دهد که کشور ایران یک کشوری است مصنوعی و دولت ملت نیست. اتحاد داخلی وجود ندارد. و نخواهد داشت.

براساس این دلایل تاریخی است که می شود پیش بینی کرد که ایران روزی تجزیه خواهد شد. چه موافق باشیم و چه نباشیم. که من موافقم.

عکس از استادیوم مشهور سانتیاگو است که جمع زیادی از مخالفین کودتا توسط ارتش به آنجا کشیده شدند و اجسادشان هیچگاه بعدا پیدا نشد.

Saturday 27 July 2013

نفوذ روسها در کشورهای عربی بر اساس آرشیو متروخیم




رضا وشاحی


مقدمه





ژنرال واسیلی متروخیم مسئول آرشیو ک جی بی شوروی سابق بود. وی این آرشیو را کم کم با گذاشتن متون و در جوراب هایش از آرشیو مرکزی بیرون برد. و این اسناد را زیر کف خانه اش مخفی کرد. این عمل برای سی سال ادامه داشت. هدف وی آگاه کردن جهان از تاریخ دقیق تحولات شوروی بود. چند بار سعی کرد این آرشیو را به خارج منتقل کند اما ممکن نبود. وی پس از سقوط شوروی توسط سازمان اطلاعات بریتانیا ام آی سیکس از شوروی به همرا 25 هزار صفحه سند خارج شد. مجموعه اسنادی که وی از شوروی خارج کرد با نام آرشیو متروخیم منتشر شد. که اسناد بی نظیر و بسیار مهمی هستند. با خواندن این اسناد تازه معلوم شد در شوروی سابق چه خبر بوده است. معلوم شد سالوادور آلنده جاسوس روسها بوده است. انتشار شایعه دروغ توسط کی جی بی که ویروس ایدز از آزمایشگاه های آمریکا خارج شد و بسیاری موارد دیگر. برخی از این اسناد  هم در مورد نفوذ روسیه کشورهای عربی است. اسناد نشان می دهد که عبدالناصر پای روسها را در مصر و منطقه باز کرد


در سال 1979 قرار داد سری بین کی جی بی و لیبی بسته شد. کی جی بی افراد امنیت لیبی را در موسسه آندروپوف آموزش می داد در مقابل لیبی اطلاعاتی را در مورد مصر و اسراییل و شرق آفریقا را به روسیه می داد.

در سال 1983 بعد از جلسه ای در سفارت شوروی در لندن، روسها از عرفات قطع امید کردند. دیگر به وی اطمینانی ندارند. امیدوارند نیروهای مترقی مارکسیست عرفات را کنار بزنند. طبق این گزارش قرار شد که روسها بشکل ظاهری اما حمایت خود را از عرفات ادامه بدهند.

در سال 1976 روسیه به سوریه کمک کرد که به لبنان حمله کند. سوریه به دفاتر عرفات حمله کرد. کی جی بی از خطر انتقام سازمان قتح آگاه بود و خطر ترور رهبران روس را پیش بینی می کرد. برای کاهش تنش ها روسیه دفتری را برای عرفاهت در مسکو باز کرد. در سال 1982 اسراییل به لبنان حمله کرد. و بار دیگر روابط بین شوروی و عرفات تیره شد. چون روسها به عرفات در مقابل حمله اسراییل کمک نکردند.

نزدیک ترین متحد ایدئولوژیک شوروی در بین عرب ها کشور یمن بود. با این حال روسها از یمن به عنوان یک سر درد یاد می کردند. در سال 1985 علی ناصر محمد رییس جمهور یمن جنوبی یک نفر را با مسلسل به دفتر مرکزی سیاسی یمن جنوبی فرستاد و همه اعضای آن را قتل عام کرد. اسمش را هم گذاشت انتخابات شورای جدید!

در سال 1960 اطلاعات رومانی با عرفات تماس گرفت و بعد عرفات به رومانی رفت و با چائوشسکو  ملاقات کرد. چائوشسکو به عرفات اسلحه و کمک های اطلاعاتی کرد.

مواردی که هرگز جهان از داخل شوروی با خبر نشد
در 1969 یک ژنرال بازنشسته روس موفق شد از گارد کرملین عبور کند و به ماشین داخل کرملین شلیک کند. که فکر می کرد برژنف داخل آن باشد.

بمب گذاری متروی مسکو توسط استقلال طلبان ارمنی که بعدا سه نفر از آنان اعدام شد. گروهی یهودی روس قصد دزدین یک هواپیمای مسافربری راداشتند که به اسرایل بروند. این پرونده ها هیچگاه منتشر نشدند.

در بین سالهای 1978 تا 1980 شوروی 4 میلیارد دلار اسلحه به گروه های مسلح آفریقا داد. این مقدار چهار برابر کل مقدار اسلحه ای بود کعه آمریکا به گروه های مشابه کمک کرده بود.

مصر
روسها شروع به ایجاد پایگاه های نظامی در مصر، سوریه، عراق و الجزایر کردند. تعداد نیروهای روسی در مصر دویست هزار نفر بود. در دفتر کی جی بی در مسکو برای مصر عبدالناصر جکی ساخته بودند و می گفتند جمهوری مصر اتحاد شوروی! چون بسیاری از افسران مصر برای کی جی بی کار می کردند.
روابط اجتماعی دویست هزار روسی و مصری ها بسیار بد بود. روسها حتی در منازل مصری ها نمی رفتند و روابط اجتماعی نداشتند. بر خلاف 15 هزار نفر عربی که همزمان در آمریکا زندگی می کردند که نصف آنان با آمریکایی ها ازدواج کردند.

روسها در ظاهر از قدرت نظامی ضعیف کشورهای بسیار خشمگین بودند و اینکه مقدار زیادی اسلحه دست نخورده به دست اسراییل افتاده بود. اما در واقع کی جی بی از شکست عرب ها خوشحال بود و توانایی نظامی اسراییل را می ستود. عبدالناصر به شکل افتضاحی با روسیه همکاری می کرد و روسها در تمام سیستم مصر رخنه کرده بودند. طبق قرار داد همکاری های امنیتی مصر و شوروی دو طرفه بود. اما این فقط مصر بود که به روسها کمک می کرد. روسها موارد مهم را به مصری ها نمی گفتند. قرار داد در اصل یک طرفه بود.

سیا نوار گفتگوی علی صبری را که توسط کی جی بی برای جانشینی عبدالناصر آماده می شد را منتشر کرد. و طرح کی جی بی را بهم زد. بعد صبری دستگیر شد. کم کم مصری ها بعد از این دستگیری از کی جی بی فاصله گرفتند. بعد مسکو کشف کرد که کسی که این اطلاعات را به سیا می داد یک دیپلمات روس به نام نیکلای ساخاروف بود که با علامت فراری که سیا برای وی ایجاد کرده بود به موقع به آمریکا فرار کرد و دستگیر نشد. یک دسته گل در پشت ماشین فولکس واگنش. بعد مسکو تمام تلاش خود را کرد که سادات را بعنوان یک خائن معرفی کند. در سال 1972 سادات دستور داد که تمامی دویست هزار مشاور روسی مصر را ترک کنند. این روسیه را بیشتر خشمگین کرد.

 مجموعه این اسناد نشان از ضعف کشورهای عربی در مقابل روسها دارد. که نتیجه اش را امروز در سوریه می بینیم.

Saturday 6 July 2013

مشکل مصر مشکل تمام کشورهای اسلامی است





رضا وشاحی

06/07/2013

در مصر حکومت اسلام گراها که توسط مردم در یک انتخابات آزاد به قدرت رسیده بود توسط ارتش ساقط شد. ناظران سیاسی شروع به نگاه کردن به تاریخ معاصر کردند تا نمونه هایی پیدا کنند. در الجزایر چنین حالتی بود. مسلمانان به قدرت رسیدند و توسط ارتش الجزایر ساقط شدند. در ترکیه هم نمونه های مشابهی بود. در واقع خود اردوگان موضوع یک کودتای نظامی بود که عملی نشد. ولی آیا این تنها نسخه ای است که می شود برای جوامع مسلمان و عربی پیچید؟



واقعیت این است که مشکلی که در مصر هست در باقی کشورهای اسلامی و عربی هم هست. یعنی یک عده زیادی مسلمان و معتقد به دین اسلام هستند و خواهان شریعت اسلامی هستند. حالا شما هر چه قدر هم از حکومت ایران برایشان مثال بزنید و غیره قبول نمی کنند. این یک تجربه اجتماعی است که هر کسی می بایست در تاریخ خود گویی لاجرم طی کند. مثل مراحل زندگی که در نوجوانی خام هستیم در میان سالی پخته تر هستیم و در پیری با خردتر، جامعه هم چنین مراحلی را طی می کند. که به آن بلوغ اجتماعی جمعی می گویند. که بر اساس تجارب تاریخی مشترک در ناخودگاه جامعه شکل می گیرد. و ایجاد عفل جمعی می کند که اشتباهات گذشته را تکرار نمی کند.

بهرحال اسلام گراها در کشورهای اسلامی حضور گسترده دارند و این را نمی شود نادیده گرفت.برای حل این مشکل دو راه بیشتر وجود ندارد.

یک راه همان راهی است که ارتش مصر امروز و قبلا ترکیه انجام داد.یعنی سرکوب اسلام گراها و پر کردن زندان ها از مسلمانان. و در طولانی مدت راه حل پایداری نیست. شاه ایران هم همین راه را رفت. و حرکت های اسلامی مانند آتش زیر خاکستر می مانند. این راه با حقوق بشر این مسلمانان هم منافات دارد. سرکوبگر است و خون انسان ها بر روی خیابان ها خواهد ماند. در نهایت موجب تقویت و نه ضعف نیرهای اسلامی هم خواهد شد. جلوی مدرن شدن عمقی جامعه را هم خواهد گرفت. و فقط یک لایه سطحی سکولار باقی خواهد ماند. و لایحه های زیرین جامعه بسیار ترسناک و دست نخورده باقی خواهند ماند.

یک راه دیگر این است که از تجربه غرب استفاده کنیم! در غرب تمام احزاب فعلی در واقع احزابی بودند که ریشه مذهبی داشتند. احزاب محافظه کار در غرب همواره جزیی از سیستم مذهبی کلیسا در اروپا بوده اند. و این احزاب به علت نشستن در دو سمت کلیسا/مجلس (بخوانید مسجد) به سمت راست و چپ تقسیم می شدند. که این نامگذاری های امروز ریشه اش از آنجاست. حتی تمام دانشگاه هایی را که ما امروز در غرب به عنوان مرکز دانش و علم می شناسیم در واقع مراکز تدریس دینی مسیحی بودند ( بخوانید حوزه علمیه) برای مثال دانشگاه اکسفورد انگلستان که قدیمی ترین دانشگاه انگلیسی زبان جهان است اصولا برای بررسی متون دینی مسیحی تاسیس شد و مرکز نیایش مانک ها یا نوعی تصوف مسیحی بود! بعد در اکسفورد کم کم بحث های عقلی بر بحث های نقلی تفوق پیدا کرد. این پروسه چند صد سال طول کشید.

 در واقع  این موسسات اجتماعی کم کم و با مرور زمان سکولار شدند و عقلانی شدند و از دین فاصله گرفتند. نه با دخالت ارتش! باید به نیروهای مذهبی فرصت داد تا وارد این پروسه شوند. غرب سکولار امروز راه درازی را طی کرد تا به اینجا رسید. در مصر ولایت فقیهی نبود که و سپاه پاسدارانی نبود که از سنت گرایان حمایت کند و سیستم را بتواند بسته نگاه دارد. اینهمه حساسیت لازم نبود. در انتخابات بعدی براحتی می شد دولت را تغییر داد. 

دخالت ارتش فقط صورت مساله را پاک خواهد کرد. واقعیت این است که میلیون ها نفر در مصر و دیگر کشورها مسلمان هستند. مگر دموکراسی حق اکثریت نیست؟ باید قواع بازی را رعایت کرد. نمی شود چون کسی نامزد مورد علاقثه ما نیست وی را با کمک ارتش سرنگون کنیم. این دموکراتیک نیست. این کشور را بی ثبات می کند. خود آقای البرادعی و دیگرانی که خود را سکولار می نماند به نوعی، و این روزها صحبت از حق دموکراسی می کنند چرا نامزدی خود را در انتخابات ریاست جمهوری لغو کرد؟ چرا به اخوان المسلمین فرصت دادند که برنده شوند که حالا با تانک بخواهند مشکلات را حل کنند؟

من هم با اخوان المسلمین مخالف هستم و اصولا اسلام گراها به نظر من در جامعه هم کار مفیدی انجام نمی دهند چه برسد در سیاست! ولی بهرحال باید از حق مخالف خود دفاع کنم. متاسفانه سکولارهای عرب اشتباه کردند. من مطمئن هم نیستم تمام کسانی که علیه مرسی آمدند واقعا سکولار و یا لیبرال بودند.

باید نیروهای مذهبی را هم در اداره حکومت سهیم کرد. واقعیت را باید قبول کرد. به نتیجه انتخابات باید احترام گذاشت. سرکوب و کودتای نظامی راه حل نیست. دستگیری اخوان المسلمین و ترور رهبرهایشان از زمان عبدالناصر تا مبارک ادامه داشت. اما این رفتارهای حکومت مصر هیچ گاه آنها را ضعیف نکرد. مثالش هم این است که در انتخابات رای آوردند. نباید راهی را که غرب رفت ماهم برویم.