Saturday 24 November 2007

صدای آمریکا، ستون پنجم ایران



آیا مالیات دهندگان امریکایی ناخواسته هزینه تبلیغات حکومت ایران را می پردازند؟ علی قادری و دکتر کریم عبدیان عقیده دارند که صدای آمریکا و رادیو فردا که بودجه اش توسط حکومت آمریکا تامین می شود، در نهایت به منافع حکومت امریکا آسیب می رسانند .نه تنها این دو رسانه با حکومت مذهبی و تئوکراسی ایران همدردی می کنند، بلکه میراث دار جبهه گیری و بیگانه کردن اقلیت های دینی و مذهبی در ایران نیز هستند.

نوشته شده توسط علی قادری و کریم عبدیان

ترجمه رضا وشاحی

ماه گذشته حکومت ایران تلویزیون ایران پرس را به زبان انگلیسی و به منظور تبلیغات در غرب راه ندازی کرد که این شبکه از خبرنگارانی با پرداخت دستمزد بالا در سراسر جهان بهره می گیرد. ولی کار آنها ساده تر می شد اگر فقط به سادگی برنامه های بخش فارسی صدای آمریکا و رادیو فردا را ترجمه می کردند و این در حالی است که بودجه هر دو شبکه، توسط مالیات دهنده گان آمریکایی تامین می شوند.

میلیونها دلار توسط کنگره آمریکا به تصویب رسید که به منظور اشاعه دموکراسی و شکست سانسور خبری در ایران، به صدای آمریکا تزریق شود. بهرحال آنها اکنون با بررسی و تحقیق پس از محکوم شدن توسط گزارش سناتور تام کابورن از ایالت اوکلاهوما، توسط دفتر حسابرسی و آزانس داخلی حکومت مواجه هستند. این گزارش ها هر دوی صدای آمریکا و رادیو فردا را برای هم دردی با تحریمات وضع شده علیه حکومت ایران و اغلب چرخش افکار حکومت ایران در بولتن هایشان، محکوم کرده است. شرایط آنقدر بد است که بعضی ایرانی های مقیم آمریکا شروع به پرسیدن این سوال کرده اند که آیا بعضی خبرنگاران بخش فارسی صدای آمریکا و رادیو فردا برای وزارت اطلاعات ایران کار می کنند؟

بعضی هم به میراث داری شوینیسم فارس ها در این رسانه ها اشاره کرده اند، که موجب بیگانه سازی ملیت های مختلف ایران شده اند که این ملیت ها حداقل بیش از نصف جمعیت ایران را تشکیل می دهند و در برخی آمار تا هفتاد درصد جمعیت هم ذکر شده اند. نماینده گان فعالین اتحاد حزب های غیر فارسی، که برای حقوق اقلیت ها مبارزه می کنند و بر رفتار صدای آمریکا نظارت می کنند، گزارشی از یک بررسی را منتشر کرده اند که در نشان می دهد بخش فارسی صدای آمریکا در می 2007 با 132 نفر مصاحبه کرده است که فقط حدود دو درصد آنها از اقلیت های ایران مانند بلوچ و کرد بوده اند. عرب های اهوازی ، ترکمن ها و آذری ها و دیگران، علی رغم تمام مستندات موجود در مورد وضعیت حقوق بشر و سرکوب های جاری در مورد آنها، به طور کلی از این برنامه غایب بوده اند.

این مجریان برنامه خصوصاٌ در بخش فارسی صدای آمریکا، اظهار می دارند که اقلیت های ایران طرفدار و تحت فرمان رضا شاه دوم، پسر محمد رضا شاه پهلوی هستند و آنها در دیدگاه خود با حکومت ایران در مورد تنفر از اقلیت های غیر فارس در ایران مشترک هستند. رضا شاه پهلوی و مشاوران ارشدش مانند شهریار آهی و داریوش همایون به شکل متناوب و حتی روزانه در این برنامه ها حاضر می شوند.

میهمانان و مصاحبه شوندگان در این برنامه ها معمولاٌ کسانی هستند که از میان سلطنت طلبان یا ملی گراهای افراطی، دست چین و انتخاب می شوند. این میهمانان اساس فکری شان این است که ایران یک کشور فارس تمام است و اظهارات ملت های غیر فارس را که اصرار می کنند که فارس ها با وجود داشتن قدرت، اقلیت هستند و جمعیت ملت های غیر فارس تا هفتاد درصد جمعیت ایران است را، نادیده می گیرند. اکثر کسانی که در بخش فارسی صدای امریکا حضور می یابند، بر این عقیده هستند که آریایی ها نژاد برتر می باشند و به ایدئولوژی نژادی آریا عقیده دارند و قبول ندارند که کسی می تواند ایرانی باشد ولی در عین حال غیر فارس باشد.

علاوه بر این میهمان های دستمزد گرفته یا نگرفته ای که مشاورین رضا شاه پهلوی هستند، دیپلمات ها و اعضای سابق کابینه شاه، به شکل متناوب در برنامه حاضر می شوند. یکی از انها 15 بار در طول ماه می مصاحبه شد و باقی هم چندین بار در یک ماه مصاحبه شدند. به غیر از یک کرد و یک بلوچ، با هیچ عضوی از اقلیت های غیر فارس مصاحبه نشد. تلویزیون تامین شده توسط دولت آمریکا، از سلطنت طلبان ایران جانبداری می کند که اقلیتی افراطی در ایران را تشکیل می دهند.

جمهوری یا سلطنتی، بهرحال ایران به وضوح کشوری است با تنوع قومیت ها و نژادها و این دینامیک و پویایی در سراسر تاریخ ایران موجود بوده است. اقوام غیر فارس نقش موثری در مبارزه اجتماعی و سیاسی فعلی دارند. صدای آمریکا باید انعکاس این تنوع باشد. تحت شرایط خوبی، رسانه حمایت شده توسط حکومت آمریکا می باید جرات کند و تریبونی برای اقلیت های سرکوب شده ایران باشد نه اینکه به شکل ابزاری تبلیغاتی برای حکومت ایران باشد و ایران را به شکل نمایی تنها از ملت فارس ترسیم کند و غیر فارس ها را به حساب نیاورد.

بنابر گزارشات فعالین حقوق بشر اقلیت های ایران، رادیو فردا و صدای آمریکا، به شکل باور نکردنی اخبار مربوط به نقض حقوق اقلیت های ایران را منتشر نکرده اند. با وجود اینکه بنابر گزارش سازمان عفو بین الملل، اقلیت ها مورد تبعیض قانونی و ممارسات متعدد قرار دارند، شامل محدودیت ها در مورد خانه سازی و مصادره زمین و املاک، اجازه استخدام نداشتن و محدودیت در ممارسات فرهنگی. سازمان عفو بین الملل می افزاید این تبعیض ها، اغلب موجب نقض دیگر حقوق های انسانی مانند، زندانی شدن بر اساس عقیده، محاکمات غیر عادلانه در دادگاه های انقلاب، شکنجه جسمی و مجازات اعدام و همچنین محدودیت حرکت و تبعید و لغو حقوق مدنی می گردد. میز ایران در سازمان عفو بین الملل بشدت برای آزادی زندانیان عقیدتی اقلیت ها و پایان دادن به سیاست تبعیض و تحت تعقیب قرار دادن افراد مبارزه کرده است.

در نوامبر 2006، اتحادیه اروپا و مجمع عمومی سازمان ملل همچنین به جمع محکوم کنندگان سیاست های تبعیض آمیز ایران پیوستند. در حرکتی کمیاب، تمامی احزاب اروپایی از چپ تا راست، در محکومیت سیاست های ایران در قبال اقلیت ها یک صدا شدند و خواستار احترام و استرداد حقوق اقلیت های ایران به آنها، بر اساس قانون ایران و قوانین بین المللی شدند و مجمع عمومی سازمان ملل هم نگرانی خود را در مورد افزایش تبعیض و دیگر نقض های حقوق بشر در مورد اقلیت های نژادی و مذهبی ابراز نمود و از حکومت ایران خواستار رفع این تبعیض ها شد.

ولی شنونده صدای امریکا یا رادیو فردا، هرگز کلمه ای در مورد تبعیض های حکومت ایران در مورد اقلیت ها، خصوصاٌ عرب ها و کردها، که مورد پاک سازی نژادی و مهاجرت جمعی و مصادره زمین و بمباران های هوایی هم شدند، نشنیدند.

وزارت خارجه مسئولیت نهایی صدای آمریکا را برعهده دارد ولی در این مورد آنها در مدیریت دخالت ندارند. خانم کارن هیوز از طرف خانم رایس وزیر خارجه، ریاست هیات مدیریت رسانه های حکومت را برعهده دارد. که مسئولیت تمامی رسانه های دولت امریکا که غیر نظامی باشند را، بر عهده دارد. مشخص نیست که آیا هیات مدیریت رسانه ها از پیامی که بخش فارسی صدای امریکا با مضمون حمایت آمریکا از اقلیت سلطنت طلب های ایران و برقراری مجدد حکومت پادشاهی در ایران، ارسال می دارد، آگاه هست یا نه؟

در نامه ای به به آقای دن آستین، مدیر صدای آمریکا، نمایندگان کردها و عرب ها و بلوچ ها و ترکمن ها و لرها و آذری ها این بحث را مطرح کردند که در لحظات کمیابی که کسانی ازاقلیتی موفق می شوند در برنامه حضور داشته باشند، ایشان را سوال پیچ می کنند و حرف های ایشان قطع می شود برای اینکه هویتی غیر از هویت فارسی انتخاب کرده اند و کسانی که این جرات را دارند که خود را بلوچ و کرد و کرد و غیره معرفی کنند یا حتی خود را عرب ایرانی یا کرد ایرانی و غیره بنامند، بار دیگر به برنامه دعوت نخواهند شد. وجود چنین تبعیضی در صدای آمریکا که با بودجه دولت آمریکا تامین می شود، بسیار ناراحت کننده است. تنها راه حل این است که تصور کنیم نه ریاست صدای آمریکا و نه هیات مدیریت رسانه های دولتی آمریکا، از این مساله خبر ندارند.

نمایندگان اقلیت های مذهبی و نژادی ایران که در آمریکا زندگی می کنند، اظهار می کنند که بخش فارسی صدای آمریکا بر خلاف اساسنامه خود عمل می کند و تبعیض را بر اقلیت ها اعمال می کند و خواستار تغییر مدیریت بخش فارسی و قسمت های کلیدی مسئول این وضعیت می باشند. بنابر اظهارات این نماینده گان، مدیریت بخش فارسی صدای آمریکا بر این عقیده است که تنها سیستم پادشاهی تضمین کننده تمامیت فرهنگی و زبانی و ارضی ایران است.

اگر تغییرات اساسی و بنیادی در این تلویزیون تامین شده توسط دولت امریکا به وجود نیاید، خطر آن برای منافع آمریکا، بسیار بیشتر از تلویزیون ایران پرس است که به تازه گی راه اندازی شده است. ملیونها دلاری که برای رادیو فردا و صدای آمریکا هزینه می شود، بسیار موفق تر عمل خواهد کرد، اگر برای تلویزیون ها و رادیو های با کیفیتی که توسط اپوزیسیون صادق ایران اداره می شود و هدفشان اگاهی دادن به اقلیت های ایران است، هزینه شود.



http://pajamasmedia.com/2007/08/voice_of_america_irans_fifth_c.php







Oil Monthly Bulletin No 1

By Reza Washahi

October 2007
















Tehran Times [1] :Darkhoein oilfield’s 2nd phase to start work by next March

The main aim behind second phase exploitation is to increase the current 50 thousand barrel output to 160 thousand barrels. The operations comprise the drilling of 15 development wells, three injection wells, and one to discharge extra water. Italian giant Eni and Iranian firm Naftiran Intertrade Co. (NICO) have signed buyback contracts to develop the first and second phases of the field. Darkhoein oilfield is located at 30km north of Khorramshahr and 100km south of Ahvaz, southern Iran.


Market Day [2] : Iran, Belarus to develop Iranian oil field

Iran and Belarus agreed Wednesday to a $450 million deal to develop an Iranian oil field near the Iraqi border, Iran's oil ministry said. The Jofeireh oil field, 50 miles southwest of Ahvaz, will add 40,000 barrels daily to Iran's oil production, said Aleksander Liakhov, chief executive officer of Belarus state-owned oil and gas exploration and production company Belorusneft. Ahvaz is located in the oil-rich Khuzestan province and was the site of heavy fighting during the 1980s Iran-Iraq war. It was also the site of nine months of bombings in 2005-2006 that Iran blamed on foreign governments.

International Herald Tribune[3]: Iran, China in energy deal, annual trade to hit US$20 billion (€14.4 billion), minister says

Speaking to reporters after meetings in Beijing, Mostafa Pour Mohammadi gave few details but indicated progress had been made. "We have many big projects on the table," Pour Mohammadi said.

Press TV [4] : Iran's oil industry attracts $37b

Iran has attracted a total of $37 billion of investments in its oil industry over the past two years, Iran's caretaker oil minister says. Gholamhossein Nozari noted that this was despite sanctions imposed by the US. When asked how Iran dealt with the US pressure on other countries to limit or end their business relations with Tehran, Nozari said that this was their problem and had nothing to do with Iran.

Tehran Times [5] : Iran’s aggressive natural gas expansion plans

South Pars can produce more than 400 million cubic meters per day (14.2 billion cubic feet/day). Considering internal demand, half of this production can be assigned to exports. Internal consumption represents a rapidly growing demand on Iranian gas supply. IGAT VII, 860km of 42 to 56-inch line, will carry gas produced in South Pars Phases 9 and 10 for use in Sistan and Baluchestan provinces in southern Iran, and possibly for export to the UAE, Pakistan, and India.

Tehran Times [6] : India not giving up on Iran gas pipeline deal

The UPA government was in favor of the project and was pursuing it, he said reacting to a question from reporters on whether the Indo-U.S. nuclear deal would impact the Iran gas pipeline deal. Iran had warned that it would finalize the multibillion-dollar gas pipeline deal with Pakistan and not wait indefinitely for India's decision.

Bahrain News Agency [7] : Bahrain to import Gas from Iran within 5 years

He said that if every thing went positively, the import of Iranian gas to Bahrain would begin in 2012. The two sides are studying the best facilitate the import whereby either Bahrain would invest in the Iranian oilfields in cooperation with international firm and would be provided with gas in return or would import gas directly.

Tehran Times [8] : Turkey defends energy ties with Iran despite U.S. opposition

Turkey plans to invest 3.5 billion dollars in Iran for gas production. Analysts say Turkey can use part of this gas for its own consumption. The rest can be transferred further into Europe along the upcoming Nabucco pipeline. Following Erdogan’s remarks, Energy Minister Hilmi Guler said he would meet his Iranian counterpart next month to sign a major energy deal.






Sources:


[1] http://www.tehrantimes.com/index_View.asp?code=152901

[2] http://www.market-day.net/article_93882/20070906/Iran-Belarus-to-develop-Iranian-oil-field.php

[3] http://www.iht.com/articles/ap/2007/09/14/business/AS-FIN-China-Iran-Energy.php

[4] http://www.presstv.ir/detail.aspx?id=23375&sectionid=351020103

[5] http://www.tehrantimes.com/index_View.asp?code=153410

[6] http://www.tehrantimes.com/index_View.asp?code=153325

[7] http://english.bna.bh/?ID=62461

[8] http://www.tehrantimes.com/index_View.asp?code=153655

Monday 24 September 2007

Recent Suppression of Ahwazi Arabs by the Iranian Regime




By Reza Washahi

Recently the Iranians hanged three Ahwazi men and did not announce it till two days later. The execution came just after three days of visiting by Mr Louis Arbour, U.N. High Commissioner for Human Rights.

The Iranian Government again ignored the international community, including UN and EU, and their calls for stopping the execution of Ahwazi Arab prisoners. The trial lasted only one day without any legal representation. This is very typical and proves the arbitrary nature of trials in Iran.

Mohammad Ali Nawaseri was in prison since 2000, but the Iranian government accused him of being in charge of a bombing in 2005. He was hanged along two brothers, Mohammad Reza Sawari and Jafar Sawari. Their lawyer Mohammad Saleh Nikbakht said they were not involved in armed struggle at all.

With this recent execution, the number of known executed Arab men, alleged by Iranian government of involvement in bombing, reaches 15. More warning signs came in the statement of Prosecutor Musa Piriai: "Some others involved in the bombings are on the waiting list to be hanged”, which means the Iranian government is going to execute anybody who is opposing the government by charging them with being involved in bombings in Ahwaz.

Sarah Leah Whitson, director of the Middle East and North Africa division at Human Rights Watch said “One of the wonders of the Iranian Judiciary is that it can accuse a person of carrying out bombings while he’s in prison,” said Whitson. She added “That lays bare the arbitrariness of his conviction.”[1]
Being on of those nations who have got resources but are not benefiting from it, Ahwazi Arabs are some of the poorest people in the world. According to a recent British Petroleum (BP) report, Ahwaz has the second largest oil reserves in the world. Ahwaz gas reserves are also huge. Ahwaz is able to meet the increased demand of Europe’s gas, for at least 600 years.

But people are so poor that they have to find the food in the bins. If you go late after the market is closed in cities of Ahwaz, Mashour, Abadan and others, you will see Arab people who are looking for remains of food in bins. They do not have healthy water, as result of oil industry, pollution are everywhere. Unemployment is rocketing up. More than 20% are unemployed. The major oil companies are not allowing Arabs to work there because of a secret order from Tehran banning Arabs from most government jobs. In Soviet Union style and the State run economic of Iran more than 85% of jobs are connected to the government, so being Arab means no job and no money.

Cultural pressure in recent months increased. The Iranian government shut down an Arabic bookshop, and they arrested many of them. Ahwazi Arab in general cannot practice their culture, ancient Arabic Music of Ahwaz, “Howeyzeh system” which remains of golden age of Mesopotamia area, extended to Ahwaz, is banned. Arabic dress which is one the oldest tradition cloth in the world is banned. Arabic language, which is the fifth language spoken by the peoples of the world is also banned. It is Loughery that Iranian government always accusing Canadian and US of not treating well, their own indigenous people.

A recent UN resolution[2] is great hope for indigenous people like Arabs of Ahwaz, it states that: “The Declaration on the Rights of Indigenous Peoples calls on countries to give more control to tribal peoples over the land and resources they traditionally possessed, and to return confiscated territory, or pay compensation.”

Every year, huge area of land is confiscated from indigenous tribes of Ahwazi Arabs, Oil and agricultural land of the Arabs is taken from them. The other joke about Iranian foreign policy is that Iranian government always appears in international community as defenders of Arab lands in Israel- Palestinian conflict, while always confiscate Ahwazi Arab land.

Ahwazi Arabs lost their political authority after Reza Shah, who was thinking Aryan blood is pure and above all nations, annexed the Ahwaz to Persia in 1925. Reza Shah changed all the Arabic names to Persian names. He even changed the name of Persia to Iran, After Dr. Hjalmar Schacht, the Nazi Economics minister, commented on the Aryan origin of Persians, Reza Shah's ambassador in Germany encouraged him to issue the above mentioned decree asking all foreign delegates to use the word "Iran" (meaning "Land of the Aryans") instead of "Persia" in formal correspondence[3]. He displaced Arab tribes and killed many Arabs. His assimilation policy forced the integration of Ahwazi Arabs and is still practiced till this day. In 1941 the British moved Reza Shah from power as he finally became an ally of Hitler.



[1] http://hrw.org/english/docs/2006/11/11/iran14560.htm

[2] http://news.bbc.co.uk/1/hi/in_depth/6993776.stm

[3] The History of Iran, Elton Daniel, p.3

Wednesday 5 September 2007

The Second Conference of the Democratic Solidarity Party of Al-Ahwaz(DSPA) was a Great Success

By Reza Washahi




The second DSPA congress, which was held in London from 17-18 August 2007 - was successful concluded. The party again insisted on its peaceful, moderate and democratic manifesto and rational political programmes.

The Party condemned the recent suppression, arrests and execution of a large number of Ahwazis by the Iranian government. During the congress numerous display of human rights abuses were reviewed and the attendees requested that the Iranian government stop such acts of repression and persecution of indigenous Ahwazi-Arabs

Various delegation representing political parties and organizations as well as prominent individual scholars and politicians from Europe and the Middle East, who attended the conference, read messages of solidarity, expressed support for the party and the Ahwazi Movement and shared concerns for Ahwazi Arabs persecution.

The Party re-emphasised the importance of the congress of nationalities for a federal Iran (CNFI). Also the party explained the connection between the self-determination right and the Federal system in Iran and said these two are not contradicting each other, but in today’s world, they complement each other.

During conference various studies were read and distributed about the situation of Ahwaz and the suffering of other unrepresented nations like Bloch, Kurds, Azari, Turkmen which together with Ahwazi, holding more than half of Iran’s population.

The Party came together once again to show that the Ahwazi movement is peaceful, visible, wise and democratic. Ahwazi had sent massage of peace and love to the world through the conference and asked the world to stands by them in this hard situation.

The rate of involving of members and freedom of speech was highly significant; that the independent observers said this was a very rare event in Middle East politics, especially between Iranian opposition.




آیا مبارزه مسلحانه امروزه کاربردی دارد؟


آیا مبارزه مسلحانه امروزه کاربردی دارد؟ و آیا در خدمت اهداف جنبش اهواز می باشد؟


رضا وشاحی




این مسئله بسیار مهم است چون می تواند موجب اتحاد، یا عدم اتحاد ما اهوازی ها بشود. می تواند ما را به موفقیت نزدیک کند یا دور کند. مبارزه مسلحانه، در بعضی کشورها برای مثال کوبا، موجب بر افتادن حکومت شده و البته کار مسلحانه، کار انقلابی است. انقلاب هم نتیجه اش، عموماٌ بر عکس خواسته های انقلاب کننده گان بوده است. برای مثال انقلاب ایران که با هزاران امید و آرزو شکل گرفت، نه تنها گره ای باز نکرد بلکه به مشکلی جدیدتر یعنی دخالت مستقیم مذهب در حکومت هم منجر شد. پس دلیل اول برای رد مبارزه مسلحانه همین رابطه منطقی بین گزاره های فوق است[1].

نکته دیگر که باید به گزاره های دلیل اول افزود این است، که مبارزه مسلحانه، روح دموکراسی را نفی می کند. چرا که به علت شرایط امنیتی، گروه مسلحانه می بایست به شکل آهنین اداره شود. و " شکل آهنین" و بی چون و چرا و در واقع غیر دموکراتیک، بعضاٌ نمی تواند حامی دموکراسی باشد و الگویی برای دموکراسی باشد و این هم دلیل دیگری است که انقلاب ها، در پایان به بیراهه می روند. طبعاٌ هر ملتی حق دفاع از خود را دارد و این حق مسلم و قطعی است. بحث ما در مورد شرایط کنونی است. که آیا مبارزه مسلحانه در مرحله فعلی به جنبش اهواز کمک می کند و مسئله مهم دیگر این است که آیا ما در این مسئله مبارزه مسلحانه، از امکانات، همانند طرف مقابل ما یعنی حکومت ملاها برخوردار هستیم؟ آیا وارد مسابقه ای نخواهیم شد که طرف مقابل هم در آن تجربه و هم امکانات بیشتری دارد؟ و در عین حال باید در نظر داشت که دشمن ما صاحب رسانه های قوی است که می تواند با پروپاگاندا و تبلیغات خود وجهه جنبش ما را در جهان مخدوش کند و ما را به عنوان خشونت طلب و تروریست معرفی کند در حالی که ملت عرب اهواز سالیان درازی است که خود قربانی خشونت است.

دلایل دوم این است که تاکنون ثابت شده، ملاها در سرکوب گروه های مسلح موفق بوده اند. دلیل دوم در واقع دلیلی تاریخی است. ملاها از ابتدای قبضه کردن قدرت با شورش ها و همزمان با جنگ مواجه شدند. مثال مهم اش مجاهدین و درگیری آنها در سال 1360 است. که با وجود داشتن نزدیک به نیم ملیون (و حتی تا یک ملیون نفر هم گفته اند) عضو مسلح و سابقه مخفی کاری و تجارب چریکی از دوران مبارزه با ساواک شاه، کاری از پیش نبردند. می شود گروه های مختلفی را مثال زد که خیلی زود متلاشی شدند.
نتیجه این برخوردهای مسلحانه از بین رفتن تعداد زیادی کادرهای سازمانی مخالف جمهوری اسلامی بود که شاید می شد خیلی بهتر از آنها استفاده کرد. این موفقیت حکومت اسلامی در سرکوب گروه های مسلح در دو نکته است. یکی اینکه نظام آنها نظامی مذهبی است و براحتی می توانند توده نا آگاه را با توسط به شعارها و احساسات مذهبی تحت عنوان سپاه و بسیج سازماندهی کنند. و نکته دیگر اینکه از یاد نبریم آنها خودشان انقلابی بوده اند و در طول زمان شاه زندانی بودند و به این دلیل هم راه شکنجه کردن را خوب می دانند و در کل می دانند چطور می شود جلوی یک انقلاب را گرفت و در قساوت و اعدام و شکنجه هم نشان داده اند که از بدترین رژیم ها هستند. مثال اش هم اعدام های دهه شصت است. و به این اضافه کنید دشمنی تاریخی فارس ها با عرب ها. نمونه اش پلمپ کردن کتاب فروشی اشراق در اهواز بود که فقط کار فرهنگی می کرد و فعالیت سیاسی نداشت. منظور اینکه حکومت ایران در مورد عرب ها، دولت ایران با بی رحمی بیشتری رفتار می کند.

دلیل سوم تغییر جهان است. جهان دیگر مبارزه های مسلحانه، را تاب نمی آورد. و ریشه های این امر در دهه های شصت شکل گرفت. برای مثال سازمان عفو بین الملل که مخالف هر گونه خشونتی بود، در مبارزه برای آزادی نلسون ماندلا شرکت نکرد[2]، به این دلیل که نلسون ماندلا را برای جمع آوری سلاح گرفته بودند. این منش سازمان عفو بین الملل در طول چند دهه اخیر کم کم گسترش یافت. سازمان عفو بین الملل، همراه با اکسفام و دیگران در آخرین طرح های که برای مبارزه با خشونت انجام داده، تنظیم قرارداد بین المللی کنترل سلاح است که عمدتاٌ به منظور جلوگیری از رسیدن سلاح به گروه های مسلح و انقلابی در کشورهای مختلف طرح شده است. این طرح با حمایت سازمان ملل و بسیاری کشورها روبرو شده است و به زودی به شکل قانون بین المللی درخواهد آمد.

نکته مهمی که در تاریخ معاصر ما روی داد واقعه 11 سپتامبر و حمله به برج های نیویورک بود که همه چیز را تغییر داد. بعد از آن گروه های مسلح مختلفی به این نتیجه رسیدند که سلاح هایشان را بر زمین بگذارند یا به مذاکرات سرعت بیشتری بدهند و از راه دیپلماتیک و گفتگو وارد شوند. مثال اش ارتش جمهوری خواه ایرلند شمالی است که حاضر شد سلاح هایش را در برابر ژنرال جان دی چاستلین کانادایی که به منظور نظارت بر این امر انتخاب شده بود، را قطعه، قطعه کرده و نابود کنند[3]. در سال های اخیر بارها و بارها اعضای مختلف شین فین، شاخه سیاسی ارتش جمهوری خواه ایرلند شمالی، گفتند که دست آوردهایی را که از وقتی سلاح ها را زمین گذاشتند و وارد پروسه سیاسی شدند، بدست آوردند، از تمام دوران مبارزه مسلحانه شان بیشتر بوده است.

در بمب گذاری اتوبوس سپاه در زاهدان در سال گذشته، با وجود اینکه نه بمب گذاری انتحاری بود و نه کسی غیر از اعضای سپاه کشته شد، بان کی مون[4]، دبیر کل سازمان ملل آن را محکوم کرد. شورای امنیت سازمان ملل هم طی بیانیه ای آنان را تروریست خواند و بمب گذاری را محکوم کرد. در این بیانیه تصریح شده است که اعضای شورای امنیت بر این ضرورت تاکید دارند که " زمینه سازان، سازمان دهندگان و مسببان این حادثه تروریستی، همانند همه حملات تروریستی، به دست عدالت سپرده شوند" [5] خب همه ما از مظلومیت ملت بلوچ خبر داریم.

همه اینها حاکی از تغییر شرایط جهانی در مورد مبارزه مسلحانه است. مثال دیگر پ ک ک است که اتحادیه اروپا آنها را به عنوان تروریست می شناسد. در حالی که از وضعیت بد کردستان ترکیه همه باخبریم. در اصل پ ک ک وجهه مبارزات آن منطقه را مغشوش کرده است. کودتای حماس و اعدام هایش در غزه را همه محکوم کردند. چچنی ها که بسیار بر حق بودند وجهه بین المللی خود را، از دست دادند. بمب گذاری های بانک ها و مکان های عمومی در اهواز به وجهه حرکت مسالمت آمیز و برحق اهواز ضربه بدی ضد.

این سه دلیل عمده به ما نشان می دهند که مبارزه مسلحانه و خشونت آمیز استراتژی موفقی نیست. جهان البته هنوز از انقلاب ها حمایت می کند، اما انقلاب های نارنجی و مخملی، که در اصل انقلاب های بدون خشونت هستند که بنظر بهتر است آنها را اصلاحات عمده و اساسی نامید. یکی از دلایلی که مردم در جاهای مختلف برعلیه جنگ عراق تظاهرات گسترده کردند، این بود که دیگر مردم جهان از جنگ ها و خشونت خسته شده اند و خواستار استفاده از راه های دیگر هستند. و البته تظاهرات ضد جنگ عراق به معنای دفاع از حکومت دیکتاتوری صدام حسین نبود.

پس بنابراین باید به دوستان و برادران و خواهرانی که طرفدار مبارزه مسلحانه بوده و برای رسیدن ملت عرب الاهواز به اهداف و نیل به حقوق حقه خود مبارزه مسلحانه را مطرح میکنند باید پرسید که اولاً باید برای ملت الاهواز توضیح دهند که چرا و چگونه معتقدند که این شیوه مبارزه موفق خواهد شد؟
چرا تا حالا یک صفحه توضیح و یا تحلیل و یا دلیل و برهانی هم در این مورد نوشته نشده است؟ و آیا آنها مسئولیتی در قبال ملت اهواز دارند؟ و آیا اصولاً قبول دارند که قضاوت و طرز برخورد افکار عمومی جهان برای ما مهم است؟

با توجه به اینکه همه میدانیم امروزه یکی از مهمترین و بزرگترین عوامل پیروزی برای هر نهضت و یا جنبشی، تاًثیر مثبت بر روی افکار عمومی جهان و کسب پشتیبانی افکار عمومی جهانی است، آیا دوستان اهوازی که پشتیبان مبارزه مسلحانه هستند، میتوانند ثابت کنند که عمل آنان، در شرایط فعلی برای ملت محروم ما پشتیبانی و طرفداری بین المللی کسب خواهد کرد و نه بالعکس؟؟؟


[1] On Revolution By Hannah Arendt Published 1965 Viking Press

[2] Amnesty international By Deena Banks Published 2004 Gareth Stevens ISBN 0836855264
[3] IRA guns: The list of weapons
http://news.bbc.co.uk/1/hi/northern_ireland/4284048.stm

[4] http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2007/02/070216_he-iran-zahedan.shtml

[5] http://www.radiozamaneh.org/news/2007/02/post_862.html



بحث حقوقی مبارزه مسلحانه در قوانین بین الملل



رضا وشاحی


این درست است که در بند سوم عهدنامه 3246 مجمع عمومی سازمان ملل در تاریخ 29 نوامبر سال 1974 از انواع مبارزه ملت های که تحت قیومیت و استعمار یا به هر شکلی تحت استیلا بوده، برای آزاد سازی و از جمله شکل مبارزه مسلحانه دفاع کرده است، ولی دو نکته خیلی مهم در این مطلب نهفته است[1].

نکته اول اینکه ملت تحت استیلا می بایست ثابت کنند که تحت قیومیت یا استعمار، تبعیض نژادی و اشغال هستند و جهان را از وضعیت خود آگاه کنند.یعنی باید کار سیاسی بسیاری انجام داد. که این در مورد اهواز انجام نشده است. و تازه در ابتدای راه هستیم. به معنای دیگر ما باید اهواز را بر روی نقشه سیاسی جهان بیاوریم و فقط نقشه جغرافیایی جهان کافی نیست. در حال حاضر جهان در بهترین حالت، مردم اهواز را اقلیتی محروم که از حقوق خود محروم شده است می شناسد. در هیچ مدرک بین المللی تاکنون از اهواز به عنوان یک منطقه تحت اشغال یا مستعمره، متاسفانه نام برده نشده. ما می بایست این مطلب را به جهان ثابت کنیم[2].

و نکته دوم این است که در حقوق هر ماده ای متمم های خود را دارد و با توجه به تاریخ قدیم تصویب این ماده در بیش از سه دهه پیش و تغییر شرایط جهان در طول این مدت، می بایست همانند هر اصل حقوقی دیگری، در پرتو شرایط جدید و متمم های آن توصیف شود. اصولاٌ این اصل در زمان جهان دوقطبی نوشته شده و در دورانی که گروه های چریکی با ایدئولوژی مارکسیست- لنینیستی[3] فراوانی در جهان در حال فعالیت بوده اند و فرهنگ مبارزه مسالمت آمیز و همچنین راه کارهای بین المللی آن چندان شناخته و تعریف نشده بود. ما الان در دوران بعد از جنگ سرد و خصوصاٌ بعد از واقعه 11 سپتامبر هستیم. راه کارهای بسیاری هم برای بدست آوردن حقوق ملت ها، بدون مبارزه مسلحانه، تعریف و تجربه شده اند.

مهمتر از اینها، پیش نویس جدیدی است که به منظور تجدید نظر در وظایف سازمان ملل[4] که در سال 2005 در اجتماع رهبران جهان نوشته شد، و در آن هیچ اشاره ای به مبارزه مسلحانه و حق استفاده از آن را نکرده است. و اصولاٌ در این پیش نویس هر گونه عمل تروریستی، توسط هر کسی و در هر مکانی و به هر منظوری محکوم شده است.

مثال دیگرعهدنامه صادره در سال 2005 از طرف کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل، در مورد فلسطین ، اگرچه باز بر حق تعیین سرنوشت فلسطینی ها تاکید شده و از تمامی اعضای سازمان ملل و قسمت های مختلف سازمان ملل خواسته که از این حق مسلم مردم فلسطین حمایت کنند، ولی در این قطعنامه هیچ گونه اشاره ای به حق مبارزه مسلحانه نشده است. در صورتی که در دهه های پیش، در قطعنامه های مشابه، این حق برای همواره گنجانده می شد. آقای صائب عریقات در مصاحبه ای، این عمل را تغییر نگرش جهان به مبارزه مسلحانه تعبیر کرد.

سازمان ملل تاکنون تعریفی برای تروریست پیدا نکرده است وعلتش این است که نمی شود همه را در یک طبقه جا داد. ولی دلایل بسیاری را می توان پیدا کرد که سازمان ملل مبارزات مسلح را حمایت نکرده است مانند مبارزات مسلحانه تامیل و کلمبیا. بیشترین ملتی که در دنیا سعی کرده اند، دلایل حقوقی در پشتیبانی جنبش مسلحانه خود پیدا کنند، تامیل ها هستند. ببرهای تامیل ها بعد از قتل وزیر خارجه تامیل، آقای لاکشمن کادیرگامار، توسط اتحادیه اروپا، از ورود به کشورهای عضو اتحادیه اروپا منع شدند[5]. و در 26 سپتامبر 2006 اتحادیه اروپا آنها را رسماٌ وارد لیست تروریست، اتحادیه اروپا کرد[6]. و کوفی عنان دبیر کل وقت سازمان ملل خود شخصاٌ درخواست کرد که برای مسافرت های ببرهای تامیل در جهان محدودیت ایجاد شود[7]. استدلال بسیار ساده این است که اگر مبارزه مسلحانه مجاز بود، این شرایط برای سازمان انقلابی تامیل به وجود نمی آمد.

سازمان عفو بین الملل بعنوان سازمانی بین المللی که بسیاری از قوانین مهم را به سازمان ملل را پیشنهاد داده و تصویب شده اند، مانند قانون جهانی منع شکنجه، همواره در بیانیه هایش در مورد هر درگیری مسلحانه، دو طرف درگیری را خطاب قرار می دهد و از دو طرف می خواهد که به راه های سیاسی و دیپلماسی برگردند.

حالت هولوکوست و کشتار جمعی، مثل رواندا و بوسنی و امروزه دارفو، بحران های بین المللی است و از مرزهای یک کشور و از یک منطقه بسیار فراتر هستند و ما در مورد شرایط عادی صحبت می کنیم که مردمی تحت سرکوب هستند، مستعمره شده اند و حقوق شان ضایع شده است. از لحاظ حقوقی این دو باهم فرق دارند و دو مفهوم مختلف هستند. منظور من البته از "عادی" به معنای ایده ال نیست و من فقط در مقایسه با هولوکوست و برای روشن شدن مبحث، بکار می برم.

جهان بعد از یازده سپتامبر عوض شده است، حتی آقای پروفسور لیاقت علی خان، استاد حقوق بین الملل که خود شخصاٌ حامی مبارزه مسلحانه است، به این نکته در مقاله اش[8] به خوبی اشاره کرده است.

اصولاٌ تجربه تاریخی نشان داده است که حقوق از طریق مبارزات مدنی و مسالمت آمیز بیشتر به دست آمده، تا از طریق مبارزات مسلحانه. مثال خوب اش هم حرکت ببرهای سیاه مالکوم ایکس و جنبش حقوق مدنی مارتین لوتر کینگ است. هر دو برای حقوق سیاهان آمریکا مبارزه می کردند. ببرهای سیاه راه مسلحانه را انتخاب کردند و مارتین لوتر کینگ راه مبارزه مسالمت آمیز. بعد ها معلوم شد سازمان پلیس فدرال، اف بی آی زمان آقای جی ادگار هوور، رییس مشهور این سازمان، هم ببرهای سیاه را به خشونت سوق داد و بعد هم آنها را سرکوب کرد. ولی جنبش حقوق مدنی مارتین لوتر کینگ، که مسالمت آمیز بود، موفق شد. در همان زمانی که ببرهای سیاه سازماندهی مسلحانه پیدا می کردند، مارتین لوتر کینگ فریاد می زد که یک خواب و یک رویا دارم[9].

این درست است که مبارزه مسلحانه احساسات را ارضا می کند و به غلیان در می آورد. و این باز درست است که در گذشته بعضی کشورها از طریق مبارزه مسلحانه تشکیل شدند. ولی این هم درست است که شرایط جهانی تغییر کرده و باید به این عامل بسیار مهم توجه کرد. خطای محاسبه گاهی جبران ناپذیر است.






[1] Importance of the universal realization of the right of peoples to self determination and of the speedy granting of independence to colonial countries and peoples for the effective guarantee and observance of human rights
http://domino.un.org/UNISPAL.NSF/9a798adbf322aff38525617b006d88d7/c867ee1dbf29a6e5852568c6006b2f0c!OpenDocument


[2] UN Law/fundamental Rights: Two Topics in International Law By Antonio Cassese, Published 1979 Martinus Nijhoff Publishers, ISBN 9028608281
[3] Guerrilla Warfare and Marxism: A Collection of Writings from Karl Marx to the Present on Armed By William J. Pomeroy, Published 1968 International Publishers, Original from the University of Michigan

[4] Revised draft outcome document
http://www.un.org/ga/59/hlpm_rev.2.pdf

[5] EU bans Tamil Tigers over murder
http://news.bbc.co.uk/1/hi/world/south_asia/4287608.stm


[6] EU adds Tamil rebels to its list of banned terrorist groups
http://www.iht.com/articles/2006/05/30/news/srilanka.php


[7] UN seeks Tamil Tiger travel ban
http://news.bbc.co.uk/1/hi/world/south_asia/4253745.stm

[8] http://baltimorechronicle.com/2005/091605AliKhan.shtml

[9] http://www.americanrhetoric.com/speeches/mlkihaveadream.htm

Saturday 11 August 2007

Water crisis in Ahwaz


By Reza Washahi


Although Ahwaz has huge water resources (about 33% of Iran’s total), the region is suffering from a water crisis. Lack of pumping stations and equipment, coupled with the increase in population due to the huge immigration encouraged to reduce the Arab population, have made demands that have overstretched local resources.

A local man in a phone call told me that the water is not healthy and in a city like Abadan people have to buy water. A few years ago there were clashes between Iranian forces and residents over the salty water of Abadan.

The Iranian government has announced contracts for the sale of Ahwaz’s water to Kuwait. This is further evidence that the Government does not care about the basic needs of the Ahwazi Arabs. Through the sale of precious resources like water and oil they create a scorched land.

Alongside the selling of water the Iranian government continues to redirect Ahwaz’s water from its sources and take it to other cities like Isfahan. They also make huge dams which, it is sometimes said, constitute a threat to the Arabs in that they can blast dams over their heads or put more pressure on them by stopping the water flowing to their farm lands.

Another problem is that the region is heavily polluted by the heavy oil industry and water needs more treatment to be fit to drink. This means more investment is needed. Some villages report that their children’s teeth have turned yellow as a result of too much cchlorine in the water.

Rural people like the marsh Arabs whose lives are based on hunting and fishing are in great danger. According to a report published last year by some researchers, in one small village there were 10 cases of pregnant women losing their baby.

A Sabiani (Mandaic) man told me that water is not clean like it used to be as in Mandaeism they had a daily baptism in flowing water. “We can see it is polluted, its colour has changed and it smells bad.”

The question is why do people who have 15% of the world’s oil and 33% of Iran’s water not have healthy water?

Friday 27 July 2007

Iranians claiming Bahrain as their province


27/07/2007

The latest Iranian government statement issued by Hossian Shariat Madari, a high-ranking Iranian official and editor of the ultra right wing Keyhan paper, which claims that Bahrain is just another province of Iran, has highlighted again the Iranian desire to invade neighbouring countries.

In response many Bahrainis went on to the streets with Iranian flags painted with the Nazi symbol and shouted “Iran leave us alone.” It is well known that the Iranian government is investing hugely in the Bahraini Shia majority to establish Islamic government and destabilise this island...

The event displayed so much tension that the Iranian foreign secretary, Manochehr Motaki, went to Bahrain to calm the situation.

A few months ago, the former Iranian Consul General in Dubai, Adel Assadinia, in an interview with the Sunday Telegraph, warned that Iran has lots of sleeping cells in Arab countries. He also said:
“Were America or Israel to attack Iran, such cells would be instructed to foment long-dormant sectarian grievances and attack the extensive American and European business interests in wealthy states such as Dubai and Saudi Arabia. Such a scenario would bring chaos to the Gulf, one of the few areas of the Middle East that remains prosperous and has largely pro-Western governments.
“Allegations of Iranian agents operating in the Gulf have surfaced before, but it is rare for them to be spelt out in detail by a former regime official. Mr Assadinia named a hospital in Dubai - which The Sunday Telegraph has not identified for legal reasons - as one place where many doctors and nurses also worked for Iranian intelligence.”

The Iranian threat to Bahrain is like the former Iraqi leader Saddam Husain’s threat to Kuwait, which one day he carried out when he surprised the world by attacking Kuwait.
Another interesting point is that Hossian Shariat Madari who is an ultra Islamist and who is alleged to have been present and taking part during various Iranian intelligence service interrogations of political activist in Tehran is banging on the same drum as other right wing Iranian royalists. This shows that there is not much difference between Iranian Islamist extremists and royalists when it came to invading neighbouring countries.
In fact the Islamic government of Iran for nearly thirty years have always insisted that Iranians share the same blood as Aryans and Germans.

Also Hossian Shariat Madari accused Britain of separating Bahrain from Iran. All this shows that the presence of international forces is obviously necessary in the Arabian Gulf. Without them Kuwait would still be in the hands of Saddam Husain, as Ahwaz is still occupied by Iranian forces.




Sunday 8 July 2007

Hamas movement is founded by Iran to destroy Middle East peace process

By Reza Vashahi

In 1987 Mahmud Zahhar with Sheikh Ahmed Yassin founded the Hamas movement in Gaza. Soon the Hamas leaders found very strong support in the region.

According to some reports, even before establishing their movement some Hamas leaders had been in contact with Iran.

In Iran it is always said that the Iranian government has three important allies in the region, Hezbollah in Lebanon, Shia Muslims in Iraq and Hamas in Palestine.

The most important difference between Hamas and Fatah is that Fatah is a secular movement Actually Abu Mazen, its leader, is a member of the Baha’i religion. Which is illegal in the Islamic world. On the other hand Hamas is an extreme religious Islamic movement, based on establishing Sharia law, anti-west and pro-jihad.

In fact at the heart of what is happening in Gaza, is a clash between Islam and modern civilisation. Islam only accepts Sharia law and totalitarianism and denies rights to others.

The clash of Islam with secular, moderate and modern parts of society is seen in many places. Take for example the Islamic movement of Muslim brotherhood in Egypt. They just have not had a chance yet to show it by getting in to power. In fact all Islamic movements pre-election talk about democracy, freedom and modern values, but after they have been elected, democracy and freedom will be forgotten. The Iranian leader Khomeini who in Paris was saying “even the mullahs are not going to have power after the Shah” promised freedom for everyone, even communists, and said women’s rights would be assured. Just three days after getting to power Khomeini ordered the execution of former officials of the Shah without a trial.

Palestine on a small scale is an example of this conflict. Islamic ideology just wants to silence everyone else.

Very soon after Hamas was established, the Iranians started to invite Hamas leaders to Tehran for support in any way. They sent weapons through tunnels from Egypt and so on, helping them financially in the continuing suicide bombing against Israel.

Financial help was a very important part of Iranian help to Hamas, to build hospitals and schools and to help the poor. In other words they sought to make strong social connection with the roots of Palestinian society, to help. Secure elections and resources for jihad.

Iranian Islamic leaders many times condemned Fatah for accepting any peace agreement with Israel and always praised the suicide bombing of Hamas. It was interesting to see that any time Fatah was close to an agreement with Israel, a suicide bomber would blow up a bus or market and in this way Hamas blocked the peace process.

Now after Israel agreed to consider an Arab league proposal which came from Saudi Arabia, suddenly Gaza went in to civil war. Many believe that the Iranians are behind this as well.

The peace process in Palestine and having a two-state solution is a nightmare for leaders in Tehran who used Palestine propaganda for their own political agenda.

Friday 6 July 2007

جنگ عراق






جنگ عراق یکی از مهمترین نکاتی است که هم کارنامه تاریخی جورج بوش و هم کارنامه تونی بلر را تحت تاثیر قرار خواهد داد. به نظر خیلی و از جمله من جنگ عراق از بزرگترین اشتباهات سیاست خارجی بریتانیا از زمان بحران سوئز تاکنون بوده است.


جنگ عراق به چه دلیل شروع شد؟


دلیل اصلی جنگ کنترل نفت عراق برای مقابله با چین در دهه های آتی است. نیاز روز افزون چین به انرژی در دهه های آتی، نقش مهمی را در رقابت های جهانی بازی خواهد کرد.

هدف کنترل نفت عراق است و نه غارت نفت عراق آنگونه که بعضی محللین خاورمیانه می گویند. گویی ما هنوز در قرن هجدهم هستیم و دوران استعمار. این ضد غرب بودن هیچ دردی را دوا نمی کند و باید وقایع را درست تحلیل کرد.


بحث اخلاقی

جنگ از لحاظ قانونی اشتباه بود و این را آقای کوفی عنان دبیر کل سازمان ملل، به شکل رسمی اعلام کرد و همچنین سلاح های کشتار جمعی وعده داده شده ، که دلیل رسمی تهاجم به عراق و سرنگونی صدام بود، هرگز پیدا نشد.

ولی عده ای می گویند که ما نباید فشار و موفقیت لابی اپوزیسیون عراق در غرب را نادیده گرفت. دلایل دیگری که به غیر از کنترل نفت عراق برای مقابله با چین می توان ذکر کرد لابی های مختلف دولت های مختلف برای سقوط صدام حسین بود. اسراییل، کشورهای عرب منطقه، همه و همه خواستار سقوط صدام بودند.

در واقع صدام در منطقه دیگر دوستی نداشت. و سیاست مخفی کاری شدید او هم سوء ظن ها به او را افزایش داد. نابودی سلاح هایش را به بخاطر ترس از ایران، به جهان اعلام نکرد. طبق گزارش های رسمی، سازمان های اطلاعات غربی، از درون سیستم عراق اطلاعات کمی داشتند.

بعد از جنگ آن درگیری و جنگ های داخلی شدید روی داد. بعضی می گویند تقصیر آمریکا و بریتانیا است که به جنگ عراق رفتند و بعد از جنگ هم ارتش عراق را منحل کردند و آمریکا و بریتانیا تروریست هستند که به عراق حمله کردند.

گروه دیگر می گویند که منحل کردن ارتش صدام اجباری بود و چنین ارتشی که در قتل مردم خودش دست داشت باید منحل می شد و اینکه شیعه وسنی ها حداقل تمدن و تفاهم برای زندگی با یکدیگر را ندارند، دیگر نه تقصیر امریکاست و نه بریتانیا.این اختلافات دامنه دار همیشه بین شیعه و سنی بوده است. آنها می گویند در افغانستان هم شیعه و سنی وجود دارد ولی مشکل آنجا طالبان و القاعده است. آنجا فرهنگ همزیستی وجود دارد ولی عراقی ها این فرهنگ را ندارند.

به نظرمن، صدام باید برداشته می شد ولی نه از طریق جنگ و آنهم جنگی غیر قانونی و به این شکل که آینده عراق به دست ملاهای فارس بیافتد.

دلیل من هم این است که دموکراسی زیر بنا می خواهد مردمی که 35 سال تحت دیکتاتوری باشند معنای دموکراسی را نمی فهمند که البته معمولی است و زمان می خواهد تا برایشان جا بیافتد. تاریخ نویسان گفته اند تکوین دموکراسی در غرب حدود 700 سال زمان برد.

فرهنگ عراق مثل فرهنگ آلمان بعد از جنگ جهانی دوم نیست. عراق هیچگاه سابقه دموکراسی نداشته است. و نمی توان دموکراسی مصنوعی ایجاد کرد. دموکراسی باید بر اثر نیاز به وجود بیاید. برای مثال شاید می شد به صدام فشار آورد تا پسرش قصی و نه عدی، را به جای او قرار دهد. چرا که قصی معقول تر به نظر می رسید. مرحله بعدی ایجاد فضای سیاسی باز و انتخابات آزاد بود به دنبال آن هم مثلاٌ صدام را می شد به شکل تبعید به جایی فرستاد. یک چیزی شبیه آنچه که بر سر پینوشه در شیلی آمد.

همه این ها را می شد با فشار سیاسی شاید حل کرد. فشار اگر که به شکل متحد از تمام جهان بر صدام وارد می شد حتماٌ تاثیر گذار بود.


مقاومت عراق

من شخصاٌ مقاومت عر اق را بیهوده و غیر قانونی و مخرب و احساساتی می بینم. بریتانیا و آمریکا از عراق خارج خواهند شد ولی فرصت برای بازسازی حداقل بخشی از صنایع زیر بنایی عراق که طی جنگ نابود شد، از بین رفت.

از لحاظ حقوق بین الملل این به اصطلاح مقاومت غیر قانونی است و این ها مقاومت به حساب نمی آیند و شورشی و شورش گر هستند. همچنان که نیروهای موجود در عراق دیگر اشغال گر نیستند. برای اینکه اگر چه جنگ عراق غیر قانونی بود ولی بعد از پایان جنگ، انتخابات عراق به شکل آزاد برگزار شد و دولت جدید و قانونی عراق از نیروهای موسوم به ائتلاف به عنوان نیروی بین المللی و زیر نظر سازمان ملل در عراق دعوت بعمل آورد.

این به این معناست که حضور آمریکا و بریتانیا و دیگران، دیگر نه به عنوان اشغالگر بلکه به عنوان نیروی قانونی در عراق هستند.

متاسفانه من بارها گزارش ها و تحلیل های غلطی در این مورد شنیده و دیده ام که آقایان را مقاومت و نیروهای بین المللی را اشغالگر نامیده اند. من نمی دانم چرا به حقوق بین الملل در این تحلیل ها اشاره
نمی شود.

من در مقاله ای جداگانه، این ندانستن حقوق بین الملل و بی توجهی به آن را بیشتر شرح خواهم داد.

Saturday 16 June 2007

Iran sending bombs and arms into Afghanistan






After the fall of Saddam Husain in 2003, Iran started to do what ever it could to show that the British and US will come out as losers, not winners, in the end.

With this aim in mind, they started to do all sorts of things. They recruited Arab Shia from Iraq who live in Iran and also used Arabs from nearby Ahwaz to the south east of Iraq. They also shared their experience of bomb making in southern Lebanon to the different Iraqi insurgent groups. According to reports Iran helped almost all sides, regardless of who they were - Shia or Sunni, ex-Iraqi security services or the Kurdish Islamic movement - the only thing all these groups had in common was that they were against the US and the British and that was enough to get support from Iran.

Now news has emerged in the last 2 months that Iran is sending the same deadly weapons and ideology into Afghanistan, a country that has just been freed from the Taliban and has had 30 years of internal war.

Both Iraqi and Afghan authorities have spoken many times about the involvement of the Iranian government in Iraq and Afghanistan, but they do not know why their neighbour, instead of helping them to stabilise their respective countries, just helps their opponents to destroy their newly-elected democratic governments.

The question is why are the Iranians doing this? Were not both the regimes of Saddam Husain and the Taliban their enemies? Is the rumour of the revival of the Persian Empire in this region correct? Why is Iran after thousands of years now exporting hate to their neighbours? When is Iran going to change its attitude towards its neighbours?

It seems that having a democratic country on both sides of Iran is a nightmare for the Iranian leaders who think they are the only right government in the world and that God has chosen them. They are fulfilling God’s promise.

It is so frightening for them that they are ready to take the risk of facing war even. Despite many warnings Iran continues to send weapons and personnel inside Iraq and Afghanistan.
Surely if a wise government was in power instead of the current Iranian government, with the development of a huge nuclear bomb project and a new world policy after 11 September and having regime changes in their two neighbouring countries, it would have a much wiser policy than sending arms to these two neighbours. But why is Iran doing this?

The answer is the ideology of the Iranian government. They think even if they are removed they will be the victors. It is the philosophy of martyrdom. Glory in history.


Shia Islam is especially based on this kind of teaching. Imam Husain the third imam of Shia and grandson of Mohammad was killed in Karbala. He turned in to pieces according to Shia legend. There are many shrines for him, So many pieces of this man that every part there is shine for him. One place for his hand, one place for his leg and armour. He turned to pieces but according to Shia ideology he was the Victor. It is the philosophy of Pearl Harbour. We know now that the Japanese knew that if they attacked Pearl Harbour and made war with the US, in the end they would lose the war. But they still did it.

Wednesday 23 May 2007

حزب بعث :حزب کودتا و سرکوب



از مهمترین جریان هایی که در خاورمیانه جلوی دموکراسی ایستاد و احزاب مخالف و مخالفین مستقل را به شکلی بی سابقه سرکوب کرد، آزادی را تعطیل کرد و شکنجه و سرکوب را جایگیزین کرد، حزب بعث سوسیالیستی عربی بود. از کشورهایی که بر اثر این تفکر که آمیخته ای از فاشیسم و سوسیالیم و پان عربیسم و اسلام بود، بیشترین آسیب ها را دیدند، کشور عراق و سوریه بودند.نمونه مشابه لیبی است که بعداٌ به آن خواهم پرداخت.

عراق

داستان عراق هم فقط به صدام حسین ختم نمی شود، اصولاٌ حزب بعث همواره با کودتایی روی کار آمده و رفتارهای این حزب که طبعاٌ ناشی از افکارش هست همواره غیر دموکراتیک بوده است.

به اصطلاح سوسیالیست های عرب به محض به قدرت رسیدن در عراق جوی خون از کمونیست های عراق به راه انداختند. نفت عراق را دو دستی تقدیم فرانسه کردند و در جنگ احمقانه خمینی شریک شدند.اقلیت های کرد و اکثریت های شیعه را سرکوب کردند.سازمان ملل و تمامی قوانین بین المللی را نادیده گرفتند و به کشور همسایه کویت حمله کردند!!!

یکی از دلایل عمده و اصلی وضعیت فعلی عراق هم نتیجه سرکوب و جاهل نگاه داشتن مردم عراق و همچنین فتنه هایی است که باقی مانده حزب بعث عراق به اسم مقاومت در مقابل اشغال گران می کنند. به جنگ عراق هم خواهم پرداخت.

حزب بعث عراق و اهواز

به محض انعقاد قرارداد الجزایر بین عراق و ایران، عرب های اهوازی مجبور به فرار از عراق به سوریه شدند!!! این هم پان عربیسم حزب بعث.

در جنگ هشت ساله بین ایران وعراق، یکی از قربانیان اصلی مردم اهواز بودند. ارتش عراق هیچگاه شهر اهواز را تصرف نکرد و جاده اندیمشک به تهران را قطع نکرد.حالا یا قدرتش را نداشت و کم آورد یا اصولاٌ برای این کار نیامده بود، هنوز معلوم نیست. تنها کاری که کرد با خاک یکسان کردن محمره بود و گرفتار کردن مردم اهواز بین آتش نیروهای ایرانی و ارتش عراق.

از خدمات حزب بعث عراق به ایران یکی این بود که بسیاری از مردم اهواز بر اثر جنگ هشت ساله ایران وعراق مجبور به مهاجرت به شهرهای مختلف ایران شدند تا بیشتر فارس زده شوند. طرحی که دولت ایران در چهل سال قبل از آن نتوانسته بود به این وسعت انجام دهد. حزب بعث خدمتی تاریخی به ایران کرد.حالا از روی نفهمی شد یا حساب ها درست در نیامد، بهرحال به حساب حزب بعث نوشته خواهد شد.

در مورد پناهنده گان عرب اهواز در عراق: به عرب های اهوازی ساکن عراق و یا شاغل در ارتش عراق، حتی یک برگه شناسایی درست و حسابی ندادند، چه برسد به پاسپورت و شناسنامه عراقی!!!! این هم از همسایه عرب ما وسوسیالیست هایی که دایم می گویند اساس انسان است

سوریه

داستان سوریه هم دست کمی از عراق ندارد. کشوری دیکتاتوری بر پایه افکار حزب بعث سوریه بنا شده. ضد دموکراسی و مطبوعات آزاد. سرکوب مخالفان به شکل شدید و دخالت در کشور همسایه لبنان.

حزب بعث سوریه و اهواز

آقایان سوسیالیست عرب سوریه همانند حزب بعث عراق که مردم اهواز را در قرارداد الجزایر به ایران فروخت، مردم اهواز را به ایران فروختند. پناهنده گان ثبت شده اهوازی در دفتر کمیساریای عالی پناهنده گان سازمان ملل در دمشق را را به ماموران ایرانی تحویل دادند!!! عقد اخوت و برادری با دولت ایران بستند، دولتی که صرف نظر از اینکه اسلامی یا سلطنتی باشد، در یک چیز مشترک است: شوینیسم شدید و افراطی فارس و ضد عرب بودن.

نتیجه

به شکل کلی حزب بعث همواره حزبی بی ثبات بوده، به عرب ها خیانت کرده، به عقب ماندگی و عدم توسعه منطقه کمک کرده و همواره به شکلی جلوی دموکراسی ایستاده.

تاسف اور است که بعضی اهوازی ها هنوز به شکلی دیگر به این حزب نگاه می کنند.چشم ها را باید شست جور دیگر باید دید.

Tuesday 22 May 2007

با سلام

سلام اسم من رضا وشاحی است. در این وبلاگ قصد دارم که در مورد مسایل مختلف بنویسم. این وبلاگ طرفدار رفورم و تغییر بنیادی در جهان عرب خصوصاٌ در اهواز می باشد. من شخصاٌ حس می کنم که خیلی نیاز به کار داریم و این وبلاگ را به عنوان قدمی در این راه ایجاد کردم این وبلاگ به مسایل مختلف مدرنیته وجهان مدرن خواهد پرداخت و با دیدی انتقادی به مسایل مختلف نگاه خواهد کرد. این وبلاگ را به جوانان پر استعداد عرب اهواز که تشنه دانستن هستند و به مباحث فکری مختلف علاقه مند هستند تقدیم می کنم








link to michigan website design
powered by web design guide.