Friday 18 November 2011

اهوازی ها در غرب



رضا وشاحی

2011/11/19


تعداد اهوازی ها در غرب هر ماه و هر سال بیشتر می شود. و این البته مایه خوشحالی است.  واقعیت این است که ما همه، کم و بیش از جامعه ای شکسته و فقر زده می آییم. از جامعه ای می آییم که هنوز ابتدایی روابط اجتماعی جا نیافتاده است.

از جامعه ای می آییم که بسیار کم با هنر آشنا هستیم. هنوز قدر هنر را نمی دانیم. بسیاری در تمام عمرشان یک صفحه روزنامه جدی نخوانده اند. یک بار به تئاتر نرفته اند. سطح کتاب خوانی پایین است. به این اضافه کنید سرکوب فرهنگی حکومت ایران و سانسور و غیره.

این مسایل البته فقط با جابجایی جغرافیایی از بین نمی روند. مشکلات  فرهنگی و اجتماعی با خود ما به غرب هجرت کرده اند. و در اجتماع ما انعکاس پیدا کرده اند. هنوز ریشه های قبیله گرایی خشک نشده اند. تا این ریشه ها خشک نشوند، گلهای سلامت روانی و تحلیل واقع گرایی و زندگی مدرن و پذیرش روش های زندگی مختلف شکوفا نخواهند شد.

هنوز یاد نگرفته ایم که قدر دوستی را بدانیم، دوست نگاهدار باشیم. از جامعه ای آمده ایم که به دلایل مختلف از جمله فرهنگ عقب مانده فارسی، موجب شده اند که اتحاد اجتماعی نداشته باشیم و دوستی ها به جای اینکه با محبت پر شوند با نیرنگ و مصلحت چی بودن پر شده اند. تا شخص به مصلحت مورد نظر خود رسید دیگر نه تماسی و نه سلامی و نه خبری.

پیش دواری های عجیب و غریب داریم. با خود حرف زدن ها و با خود مشورت کردن های احمقانه و رسیدن به جمع بندی های غیر واقعی و احساسی جزوی از شخصیت ما شده است.

دوستی هایمان نمی پاید، اتحادمان نمی پاید و در نتیجه احزاب سیاسی ما هم رنگ می بازند.

گاهی من ایمیل دریافت می کنم که آقا چرا این مسایل را می گویی. باید بگویم من که چیزی نگفتم، دیگر از آن آقای رهبر خود خوانده نمی گویم که می گفت بیا بیانیه بدهیم تا فلان شخص را اعدام کنند و راحت شویم! از آن دیگری نمی گویم که ای میل می فرستاد و کسانی را که در حزبش وارد نمی شدند به عنوان تروریست معرفی می کرد!، یا آن آقایی که شخصی را جاسوس می خواند و بر سر کفن همین فرد گریه می کرد و سینه می زد! و چرا ننویسم؟ به غرب نیامدم که در مقابل معضلات فرهنگی جامعه مان سکوت کنیم.

این مشکلات همه از جامعه ما بر می خیزد. که مسایل را چنان عقده ای نگاه می کنیم که از مرگ هم خوشحال می شویم. اجل را پیش می اندازیم و احترام و ادبی در کار نیست.

این است که در خود مانده ایم و جلو نمی رویم تا قضیه احواز را هم جلو ببریم.

با دوستی صحبت می کردم که سالهای طولانی در منطقه بالکان بعنوان محقق کار می کرد. به من توصیه ای کرد که از تجربه کوزوو درس بگیریم. از همبستگی و حمایت شدید بین کوزوویها می گفت. از اینکه چگونه شبکه های مستحکم اجماعی بوجود آوردند. و با اینکه بیش از یک قرن در خارج از کوزوو زندگی کردند ولی همواره ریشه های خود را حفظ کردند. و در وقت مناسب این شبکه ها به پیوستند و موجب استقلال کوزوو شدند.

در واقع ما نیاز داریم که شبکه های اجتماعی را گسترش دهیم. دوستی ها را گسترش دهیم و حفط کنیم. از میان این دوستی ها خواهد بود که احزاب جدید رشد خواهند کرد. فیس بوک و شبکه های اجتماعی بسیار می توانند در این امر به ما کمک کنند.

ترس حکومت ایران از اتحاد ماست. ترس حکومت ایران از استحکام دوستی ها بین ماست.

من برای نسل آینده می نویسم. از گذشته گذشته. امید و باورم به نسل جدید است که از ویرانه های اخلاقی امروز، قصرهای وفا و اتحاد و مهربانی بنا خواهند کرد.


شاید این همیشه گم گشته ام تو باشی.


Monday 14 November 2011

جوک 2




برادر حاج محسن را برای یک ماموریت ویژه از طرف سپاه به اروپا می فرستند.

در روز اول وقتی به مجارستان می رسه، در گزارشش در مورد وضعیت اروپا می نویسه زنده باد ملت مجارستان. روز دوم در رومانی گزارش می ده که زنده باد آزادی و ملت رومانی. در روز سوم در ایتالیا می نویسه زنده باد ایتالیا و آزادی. روز چهارم وقی که قرار بوده که برگرده در فرانسه می نویسه زنده باد آزادی حاج محسن.