Friday 6 July 2007

جنگ عراق






جنگ عراق یکی از مهمترین نکاتی است که هم کارنامه تاریخی جورج بوش و هم کارنامه تونی بلر را تحت تاثیر قرار خواهد داد. به نظر خیلی و از جمله من جنگ عراق از بزرگترین اشتباهات سیاست خارجی بریتانیا از زمان بحران سوئز تاکنون بوده است.


جنگ عراق به چه دلیل شروع شد؟


دلیل اصلی جنگ کنترل نفت عراق برای مقابله با چین در دهه های آتی است. نیاز روز افزون چین به انرژی در دهه های آتی، نقش مهمی را در رقابت های جهانی بازی خواهد کرد.

هدف کنترل نفت عراق است و نه غارت نفت عراق آنگونه که بعضی محللین خاورمیانه می گویند. گویی ما هنوز در قرن هجدهم هستیم و دوران استعمار. این ضد غرب بودن هیچ دردی را دوا نمی کند و باید وقایع را درست تحلیل کرد.


بحث اخلاقی

جنگ از لحاظ قانونی اشتباه بود و این را آقای کوفی عنان دبیر کل سازمان ملل، به شکل رسمی اعلام کرد و همچنین سلاح های کشتار جمعی وعده داده شده ، که دلیل رسمی تهاجم به عراق و سرنگونی صدام بود، هرگز پیدا نشد.

ولی عده ای می گویند که ما نباید فشار و موفقیت لابی اپوزیسیون عراق در غرب را نادیده گرفت. دلایل دیگری که به غیر از کنترل نفت عراق برای مقابله با چین می توان ذکر کرد لابی های مختلف دولت های مختلف برای سقوط صدام حسین بود. اسراییل، کشورهای عرب منطقه، همه و همه خواستار سقوط صدام بودند.

در واقع صدام در منطقه دیگر دوستی نداشت. و سیاست مخفی کاری شدید او هم سوء ظن ها به او را افزایش داد. نابودی سلاح هایش را به بخاطر ترس از ایران، به جهان اعلام نکرد. طبق گزارش های رسمی، سازمان های اطلاعات غربی، از درون سیستم عراق اطلاعات کمی داشتند.

بعد از جنگ آن درگیری و جنگ های داخلی شدید روی داد. بعضی می گویند تقصیر آمریکا و بریتانیا است که به جنگ عراق رفتند و بعد از جنگ هم ارتش عراق را منحل کردند و آمریکا و بریتانیا تروریست هستند که به عراق حمله کردند.

گروه دیگر می گویند که منحل کردن ارتش صدام اجباری بود و چنین ارتشی که در قتل مردم خودش دست داشت باید منحل می شد و اینکه شیعه وسنی ها حداقل تمدن و تفاهم برای زندگی با یکدیگر را ندارند، دیگر نه تقصیر امریکاست و نه بریتانیا.این اختلافات دامنه دار همیشه بین شیعه و سنی بوده است. آنها می گویند در افغانستان هم شیعه و سنی وجود دارد ولی مشکل آنجا طالبان و القاعده است. آنجا فرهنگ همزیستی وجود دارد ولی عراقی ها این فرهنگ را ندارند.

به نظرمن، صدام باید برداشته می شد ولی نه از طریق جنگ و آنهم جنگی غیر قانونی و به این شکل که آینده عراق به دست ملاهای فارس بیافتد.

دلیل من هم این است که دموکراسی زیر بنا می خواهد مردمی که 35 سال تحت دیکتاتوری باشند معنای دموکراسی را نمی فهمند که البته معمولی است و زمان می خواهد تا برایشان جا بیافتد. تاریخ نویسان گفته اند تکوین دموکراسی در غرب حدود 700 سال زمان برد.

فرهنگ عراق مثل فرهنگ آلمان بعد از جنگ جهانی دوم نیست. عراق هیچگاه سابقه دموکراسی نداشته است. و نمی توان دموکراسی مصنوعی ایجاد کرد. دموکراسی باید بر اثر نیاز به وجود بیاید. برای مثال شاید می شد به صدام فشار آورد تا پسرش قصی و نه عدی، را به جای او قرار دهد. چرا که قصی معقول تر به نظر می رسید. مرحله بعدی ایجاد فضای سیاسی باز و انتخابات آزاد بود به دنبال آن هم مثلاٌ صدام را می شد به شکل تبعید به جایی فرستاد. یک چیزی شبیه آنچه که بر سر پینوشه در شیلی آمد.

همه این ها را می شد با فشار سیاسی شاید حل کرد. فشار اگر که به شکل متحد از تمام جهان بر صدام وارد می شد حتماٌ تاثیر گذار بود.


مقاومت عراق

من شخصاٌ مقاومت عر اق را بیهوده و غیر قانونی و مخرب و احساساتی می بینم. بریتانیا و آمریکا از عراق خارج خواهند شد ولی فرصت برای بازسازی حداقل بخشی از صنایع زیر بنایی عراق که طی جنگ نابود شد، از بین رفت.

از لحاظ حقوق بین الملل این به اصطلاح مقاومت غیر قانونی است و این ها مقاومت به حساب نمی آیند و شورشی و شورش گر هستند. همچنان که نیروهای موجود در عراق دیگر اشغال گر نیستند. برای اینکه اگر چه جنگ عراق غیر قانونی بود ولی بعد از پایان جنگ، انتخابات عراق به شکل آزاد برگزار شد و دولت جدید و قانونی عراق از نیروهای موسوم به ائتلاف به عنوان نیروی بین المللی و زیر نظر سازمان ملل در عراق دعوت بعمل آورد.

این به این معناست که حضور آمریکا و بریتانیا و دیگران، دیگر نه به عنوان اشغالگر بلکه به عنوان نیروی قانونی در عراق هستند.

متاسفانه من بارها گزارش ها و تحلیل های غلطی در این مورد شنیده و دیده ام که آقایان را مقاومت و نیروهای بین المللی را اشغالگر نامیده اند. من نمی دانم چرا به حقوق بین الملل در این تحلیل ها اشاره
نمی شود.

من در مقاله ای جداگانه، این ندانستن حقوق بین الملل و بی توجهی به آن را بیشتر شرح خواهم داد.

No comments: