Sunday, 27 January 2008

بعد تهديده بالاغتيال..خاتمي يلغي حملته بالاهواز





طهران: أكدت مصادر اعلامية أن الرئيس الإيراني السابق محمد خاتمي قد الغى برنامج زيارته لاقليم الاهواز التي كان مقرر القيام بها

مطلع السبت المقبل ضمن جولته التي يقوم بها حاليا للمحافظات والأقاليم الايرانية لحشد مناصرين لتياره في الانتخابات البرلمانية في اذار/ مارس المقبل بسبب تهديدات أطلقتها مجموعة اهوازية تدعى " كتائب فتح الأهواز" باستهدافه في حال القيام بزيارة الاقليم.
ودعت الحركة في بيان وزع على عدد من مدن اقليم الأهواز الجنوبي الغربي إلى مقاطعة الانتخابات وقالت:"إننا نحذر وبشدة كبار المسئولين الإيرانيين من مغبة التلاعب بعواطف أبناء شعبنا من خلال إطلاق الوعود الكاذبة والإغراءات الوهمية لجرهم إلى المشاركة في مهزلة ما يسمى بالانتخابات التشريعية".
واشارت المجموعة انها تحذر خاتمي الذي يعتزم زيارة الأهواز في محاولة لاستغفال شعبنا مثل ما سبق وفعلها. وقالت:" نؤكد إن الأهوازيين عازمون على تصفيته إذا ما وطئت قدماه الأهواز ليكون عبرة لكل من تسول له نفسه اللعب بعواطف أبناء شعبنا عبر استخدامه للشعارات الإسلامية واستغلال معاناتهم الإنسانية".

Sunday, 20 January 2008

Iran accuses Britain of spreading Sunni Wahabism in Ahwaz


By Reza Washahi


Iran accused Britain of spreading the Wahabism form of Sunni Islam among youth in the Arabic area of Ahwaz situated in south west of Iran.

Deputy education minister Gholam Hussein Haydari said that ” enemy after deleting options about military attack on Iran, now is focusing on a cultural theme and during the last few years through satellite channels and the Internet they are spreading Wahabism in the area”

He added, “Britain is behind such move”[1]

In fact every one who is following political developments in Ahwaz area knew that spreading Wahabism is nothing to do with Britain.

Wahabism was started by some members of the Al Wefgah Islamic Party in Ahwaz. They started to spread the ideology of Wahabism in the hope that Sunni Arabic countries in the area would have more sympathy with Ahwazi Arabs. Al Wefgah Islamic Party was later banned in Ahwaz and its members persecuted.

It’s true that in the long term such Wahabism movement would not be in the benefit of Ahwazi people and it would be a very great mistake, as Wahabism is far from tolerant and its opposition to modern life values is very well known.

The fact that people started to go away from Islam, even to the Wahabism form, showed that Ahwazi people are fed up with Iranian government’s official religion. Conversion from Islam to other religion accelerated after revolution in 1979, which mixed Islam and power and built theocracy threatening the region.

All these conversions are as a result of the Iranian government’s pressure on Ahwazi people. At the same time political awareness among Ahwazi Arabs is another reason for these conversions.

There is a very deep belief among many Islamic scholars that origin of Shia is mixture of Islam with Zoroastrianism, Gnosticism and Mithraism Mysteries. And Iranians invented it so that they can keep distance from Arabs. Even Many Iranian scholars pointed out that, Shia was reaction of Iranian against Arabs.[2]

If that is true, surely Ahwazi Arabs, could not accept their occupier religion which is against theirs race and identity and this could be one of main reason that Arabic countries not paying attention to the cause of Ahwazi people.


Changing Religion

The recent history of the struggle for independence similar to Ahwaz area showed that changing religion is very advantageous for those people. For example conversion of east Timor people to Christianity was very crucial in the progress of their independence.

What the modern world calls cultural pluralism, the Iranian government calls “the cultural war” it is in heart of autocracy to not have tolerance for other opinions and this is what Islamic government of Iran is all about.

Haydari suggestion that “singing national anthem and boosting Farsi language could solve the problem of Ahwaz”, clearly showing that Iranian government again wants to ignore the real root of the problem in Ahwaz area, and they want to blame foreign countries, which they do not have any thing to do with it.

The colonising type of Anti Arab policy run by Iranian Government during nearly last 100 years in Ahwaz is one of the examples of modern cultural genocides.

What the world should notice is that genocide is not only taking life of minorities and nations, it could have different aspects. When indigenous people cannot talk in their language it means they are no longer exist. Physical existence is not enough.

Arab Ahwazis cannot talk or educate in their mother tongue and all types of cultural practice including music, theatre, cinema, dance, literature and so on are forbidden in Arabic language.



[1] http://bultannews.com/index.php?option=com_content&task=view&id=4132&Itemid=1

[2] For example look to the books by Abdolhossein Zarrinkoob, Yar Shtaer, Javad Tabatabaei, Dariush Shayegan, and Daryoush Ashouri.

Saturday, 5 January 2008

چشم انداز امنیتی در منطقه نفت خیز اهواز

گزارش اقلیت ها

چشم انداز امنیتی در منطقه نفت خیز اهواز

نوشته: آلکس وتنکا

منبع: جینز دفنس

ترجمه: رضا وشاحی







منطقه سرشار از نفت و گاز ایران (اهواز) همچنین محل سکونت قومیتی است که مورد تبعیض قرار گرفته، از بیکاری رنج می برد. همانطور که حکومت ایران به علت اهمیت این منطقه، توجهش به این منطقه جلب شده، آلکس وتنکا اهمیت امنیتی و اقتصادی این هدف احتمالی آمریکا را بررسی می نماید.

همانطور که مواجهه ایران با غرب شدت می گیرد، رهبران ایران خود را برای مواجهه نظامی با آمریکا آماده می سازند. رهبران ایران با اینکه احتمال حمله زمینی را به ایران رد نمی کنند ولی محتمل ترین سناریو حمله را، حمله ای موشکی به مواضع نظامی، سیاسی و هسته ای می دانند.

حکومت ایران ظاهرا بر این باور است که چنین حمله ای 2 هدف را دنبال خواهد کرد: اول برچیدن برنامه هسته ای ایران برای گردن زدن رژیم و دوم فراهم آوردن امکانات برای تغییر رژیم در ایران.

محاسبات سیاسی

حکومت ایران همانطوریکه که می تواند در مقابل از دست دادن تاسیسات هسته ای و نظامی بایستد و مقاومت کند، خود را برای فاز بعد از حمله نظامی آماده می سازد که این اقدامات شامل حفظ ثبات سیاسی و اجتماعی می باشد. هدف اصلی حفظ ثبات در مناطقی است که احتمال شورش های قومی در آنها، به وسیله برخی گروه های قومی که مسلح هستند و بعد از حمله امریکا تشجیع خواهند شد، می باشد.

این محاسبات سیاسی موجب برکناری یحی رحیم صفوی فرمانده سپاه پاسداران شد که از سال 1997 فرماندهی این نیروی 145400 نفری را بر عهده دارد. جانشین وی محمد علی جعفری یک تئوریسین در جنگ های غیر کلاسیک است که به رژیم وفادار است و طی شورش دانشجویان در سال 1999 و 2003 توانایی خود را در سرکوب کردن نشان داده است.

علی خامنه ای که رهبری تمام نیروها را بر عهده دارد، همزمان جعفری را به فرماندهی نیروهای بسیج منصوب کرده است. بسیج نیروی میلیشیای رژیم ایران است که در خط اول سرکوب شورش های داخلی حضور دارد. از خامنه ای نقل شده است که گفته سپاه و بسیج وطیفه اصلی شان درگیری با دشمنان داخلی است. این انتصاب نشان دهنده اعتماد خامنه ای به جعفری نمی باشد، بلکه علامت روشنی است از نگرانی حکومت ایران از شورش داخلی می باشد.

در این زمینه ناآرامی های قومی در اطراف مرزهای، یک نگرانی جدی برای تهران می باشد، خصوصا که نارضایتی ها از حکومت مرکزی تهران، از بعد از انقلاب سابقه دارند. بهترین مثال هم شورش کردها و عرب ها در بین سالهای 80- 1979 می باشد.

در بین 30 استان ایران، استان خوزستان (اهواز) به علت داشتن ذخایر نفت و گاز و محل اصلی تامین بودجه ایران، دارای موقعیتی یگانه است. عرب های خوزستان اظهار می دارند که حکومت ایران و فارس های مسلط با آنان رفتاری تبعیض آمیز داشته و شهرهای آنان طی سال 2003 شاهد درگیری ها و ناآرامی بوده است. شورشهای عرقی در خوزستان (اهواز) نه تنها منبع حیاتی درآمد و بودجه ایران را به مخاطره می اندازد، بلکه دست و بال حکومت ایران را برای همگان کردن اقتصاد جنوب عراق با خود را نیز می بندد.

موهبت انرژی

نفت خوزستان (اهواز) برای اقتصاد ایران از زمان اکتشاف اولین چاه نفت در خاورمیانه در سال 1908حیاتی بوده است. خوزستان با 63213 کیلومتر مربع تنها حدود چهار درصد اراضی ایران را شامل می شود. با این حال این منطقه حدود 67 درصد نفت و 22 درصد دخیره گاز ایران را در خود جای داده است. این منطقه همچنین 21 درصد پالایشگاه های نفت، 34 درصد تاسیسات گازی، 25 درصد از تولید الکتریسیته، 26 درصد از صنایع پتروشیمی و 19 درصد از کل خطوط لوله ایران را در خود جای داده است. با این توصیفات و اضافه کردن اینکه تا 85 درصد صادرات ایران را نفت تشکیل می دهد و 60 درصد از بودجه دولت از نفت تامین می شود، اهمیت این منطقه آشکار می باشد.

علاوه بر مرکز گاز و نفت بودن، مجاورت منطقه اهواز با جنوب شیعه نشین عراق، این منطقه را از نطر راهیابی به بازار عراق، استراتژیک می کند. در سال 2005 حکومت ایران و عراق به شکل رسمی یک تفاهم نامه بارگانی امضا کردند و از آن زمان تاکنون حجم تجارت از میزان بسیار ناچیز قبل از آن به 2 میلیارد دلار رسیده است.

اجرای طرح های مشترک انرژی بین ایران و عراق نیز برای هر دو طرف سودآور می باشد. در آگوست 2007 حکومت عراق و ایران فاش کردند که قرار دادی برای احداث خط لوله به منظور وصل کردن نفت بصره به پالایشگاه آبادان امضا کرده اند. این خط لوله ظرفیت انتقال روزانه 20000 بشکه نفت از عراق به ایران را خواهد داشت.در مقابل ایران به عراق گاز مایع صادر خواهد کرد. همچنین گفتگوهایی بین عراق و ایران در مورد اکتشاف و توسعه میدان های نفتی مشترک در کنار مرز، مانند حوزه بزرگ آزادگان در جریان می باشد.

سیاست گذاران در تهران این همسان سازی اقتصادی را هم از نطر تجاری و هم از نظر سیاسی آینده نگرانه می بینند. این سرمایه گذاری ها هم بازار جدیدی را ایجاد خواهد کرد و هم از بازگشت به دورانی 2003 - 1968که حزب بعث سیاست های خصمانه علیه ایران داشت، جلوگیری خواهد کرد.

این استراتژی نیاز به این دارد که حکومت ایران به منطقه خوزستان دسترسی داشته باشد و منطقه خوزستان (اهواز) از نظر سیاسی – اجتماعی ثبات داشته باشد. به همین دلیل ایران دو هدف را دنبال می کند. از یک نظر حضور نظامی و امنیتی را در منطقه اهواز تقویت می کند و از طرف دیگر مخالفین جوان عرب را با ایجاد مشاغلی در بسیج تطمیع و ساکت نماید.

جدایی طلبان عرب

مثال مبارزات مسلحانه دستگیری فالح عبدالله المنصوری رهبر سازمان آزادی بخش اهواز در سال 2006 توسط نیروهای سوری در دمشق بود. سازمان آزادی بخش اهواز، سازمانی جدایی طلب است که برای استقلال اهواز مبارزه می کند. بین 800000 تا 2 ملیون نفر از جمعیت چهار ملیونی منطقه اهواز عرب هستند. بعلت اینکه حکومت ایران آمار را سانسور می کند و همچنین مانند دیگر جاها در خاورمیانه آمار اقلیت های نژادی و دینی محاسبه نمی شود، سرشماری دقیقی از منطقه اهواز موجود نمی باشد.

عبدالله منصوری هنوز محکوم نشده است ولی با اتهاماتی چون اقدام علیه امنیت ملی، محاربه با خدا، مواجه است که این متهم به این اتهامات اغلب با مجازات مرگ روبرو می شوند. حکومت ایران آقای عبدالله منصوری که در هلند زندگی می کرده را متهم به مشارکت
در بمب گذاری های اهواز بین سالهای 2005 و 2006 می کند. طی بمب گذاری در یکی از ساختمان های دولتی 20 نفر کشته شدند. محاکماتی که در سال 2006 برگزار شد 36 نفر از عرب های اهواز را به اتهام بمب گذاری محکوم کرد که نوزده نفر از آنان به اعدام محکوم شدند. از سال 2006 تاکنون پانزده نفر اعدام شده اند.

در 13 سپتامبر دادگاه انقلاب اسلامی اعلام کرد که سه نفر دیگر به جرم مشارکت در بمب گذاری اعدام خواهند شد و روزنامه های ایران اطهار کردند که 20 درصد از مجرمین هنوز آزاد می باشند.

حمایت های خارج از کشور

تهران اظهار می دارد که رهبران بلند پایه مسلح عرب در خارج از ایران ساکن هستند و از کمک های اطلاعاتی غرب بهره مند هستند و همچنین رهبران سابق حزب بعث عراق از حامیان آنان هستند که به دنبال ایجاد نارضایتی عرقی گسترده در منطقه می باشند. حزب بعث عراق از اوایل دهه هفتاد یکی از پشتیبانان پایه ای از جدایی طلبان عرب اهواز بوده است. و یکی از اهداف صدام حسین از حمله به ایران، آزاد سازی خوزستان عنوان شده بود.

پور محمدی وزیر داخلی ایران در 13 آگوست گفت که با اتخاذ برنامه های مناسب، وضعیت امنیتی منطقه که از سال 2005 توسط سرویس های امنیتی غربی، خصوصا بریتانیا، آمریکا و اسراییل بحرانی شده بود، ثبات دوباره پیدا کرده است.

پور محمدی همچنین اظهار داشت که عده زیادی از این افراد و محل نگاهداری سلاح هایشان شناسایی شده اند. بیشتر سلاح های مصادره شده کلاشنیکوف و کلت، همراه با فشنگ هایشان بوده است. در عین حال اعدام های در ملا عام عرب های مسلح بصورت عامل بازدارنده ای اجرا شدند که نشان دهنده این بودند که خشونت حالت عادی به خود گرفته است.

عراق به عنوان مثالی دیده شد که محل پایگاه های عرب های جدایی طلب بوده و تحت حمایت نیروهای بریتانیا و آمریکا در داخل منطقه اهواز دست به عملیات زده اند. همچنین از محل هایی که می شود به عنوان یک محل سازماندهی بلقوه در نظر گرفت می بایست از الدیوانیه، العلی الغربی و آلکومیت در شرق عراق نامبرد که محل اسکان 5500 نفر از عرب های اهوازی می باشد. بسیاری از این عرب ها بعد از سرکوب ژنرال مدنی در 1979 از ایران گریختند. عده دیگر کسانی بودند که به علت همکاری با مخابرات عراق در طی هشت سال جنگ بین ایران و عراق مجبور شدند که از ایران فرار کنند. کمپ اشرف، پایگاهی در شمال عراق که متعلق به سازمان مارکسیستی- اسلامی مجاهدین خلق است 2900 نفر را در خود جای داده است که تهران همچنین آنان را در خشونت های اخیر در اهواز دخیل می داند.

بعلت متعدد بودن و فراوانی و تعدد افکار سیاسی در جامعه عرب های اهواز، بسیار مشکل است که اندازه و وزن سیاسی سازمان ها را در جامعه ارزیابی نمود. چهار سازمان عمده جدایی طلب به این ترتیب هستند: سازمان آزادی بخش اهواز که در هلند مستقر است، جبهه مردمی عرب های اهواز که در لندن مستقر است، حرکت ملی آزادی بخش اهواز و جبهه آزادی بخش عرب های اهواز که در کانادا مستقر هستند.

بهرحال بیشترین فعالان سیاسی عرب اهوازی مدافع و طرفدار سیستم فدرالی در ایران هستند. که در آن عرب های اهواز بتوانند از خودمختاری بهره مند گردند. مشهورترین سازمان طرفدار فدارالیسم، حزب دموکراتیک همبستگی اهواز می باشد. که در سال 2002 تاسیس شد و جزیی از چتر و اتحادیه با اقوام دیگر در ایران می باشد. برخلاف دیگر گروه ها که شعارهایشان بر اساس پان عربیسم یا اسلام گرایی است، حزب همبستگی اهواز خود را به عنوان حزبی سکولار و مخالف با خشونت معرفی می کند که این شعار برای جذب قشر روشنفکر عرب های اهواز در داخل خوزستان(اهواز) مطرح شده است.

حزب دموکراتیک همبستگی اهواز همچنین روابط مهمی با احزاب سبز و سوسیالیست اروپا دارد. استراتژی حزب همبستگی اهواز براساس انعکاس گسترده احساسات مردم عرب اهواز می باشد و در عین حال برای ارتقای سطح زندگی در اهواز تلاش می کند.

به نظر می رسد که اقلیت کوچکی در اهواز حاضر هستند در اهواز از طریق خشونت به استقلال برسند و این انتخابی بود که در طول جنگ ایران و عراق موجود بود، که در طول همان جنگ بسیاری از عرب ها و فارس ها بر علیه عراق جنگیدند.

انگیزه های اجتماعی و اقتصادی

در حالی که حکومت ایران همواره نا آرامی ها را در اهواز به قدرت های خارجی نسبت می دهد، مشکلات اجتماعی و اقتصادی از دلایل غیر قابل انکار برای بیزاری مردم عرب اهواز از حکومت می باشد.

همراه با بیکاری انبوه خصوصا در میان عرب ها، حکومت ایران همچنین به طیفی از تجاوزات به حقوق مردم اهواز متهم می شود. این اتهامات شامل مصادره زمین، ممنوعیت تکلم به زبان عربی و ممارست فرهنگی عرب های اهواز است که در نهایت به جلوگیری از ادامه تحصیل جوانان عرب منجر می شود. اتهامات بر علیه فارس ها این است که انان عرب های اهواز را به عنوان ستون پنجم دشمن می بینند و اینکه حکومت تهران استیلای فارس ها را ترجیح می دهد.

17 نماینده مجلس خوزستان(اهواز) همواره به شکل علنی بر شکست حکومت در حل مشکلات اقتصادی و اجتماعی حکومت سخن گفته اند. منطقه در طول جنگ ایران و عراق آسیب های بسیار دید و درصد پیشرفت بازسازی نزدیک به صفر می باشد. لایحه ای را که نماینده گان برای تخصیص 1.5 درصد از فروش کل نفت برای اهواز در نظر گرفته بودند همواره در پارلمان ایران رد شده است. در نتیجه مقدار بودجه این استان کمتر از 1.5 درصد می اشد و حکومت بخش اعظم این بودجه را برای خود می برد و باقی را بین 30 استان دیگر تقسیم می کند.

گزارش کمیته اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل در سال 2006 به وضعیت ناهنجار اقلیت قومی در خوزستان(اهواز) پرداخت. مرکز تحقیقیات مجلس ایلامی ایران هم در گزارشی بیان داشت که برای جلوگیری از ناآرامی های مشابه در سطح استان خوزستان(اهواز) به سرمایه گذاری به منظور مبارزه با فقر نیاز می باشد. بیکاری به عنوان یک معظل بزرگ جوانان عرب را به افکار رادیکالی مایل می کند. سرخوردگی سیاسی همچنین زیربنای حرکت های مسلح می باشد.

بنابراین محرومیت اقتصادی در ترکیبی از عدم داشتن نماینده سیاسی، از دلایل عمده نارضایتی سیاسی می باشد. در حالی که منطقه به سوی کاندید های اصلاح طلب رفت، رشد احساسات به این جهت بود که سیستم از طریق داخلی قابل به اصلاح نمی باشد. احمدی نژاد برای مثال هیچ وزیری عربی را در کابینه انتخاب نکرد.

یکی از نتایج سرخوردگی که بر اثر استقرار نظام رسمی شیعه در این ایجاد شده، پیدایش گرایش گسترده تغییر دین از شیعه به سنی می باشد. پدیده ای که هرگز در ایران معاصر تجربه نشده است. در حالی که خشونت های فرقه ای در سطه پایینی هستند، علایم نگران کننده ای وجود دارد. در اویل سال 2007 هاشم سیمری که ملایی با رتبه میانه بود و به موعظه بر ضد سلفی ها مشهور بود توسط مرد ناشناسی به قتل رسید.

منتقدان همچنین می گویند که سیاست دولت در جهت بهره مند کردن فارس ها در منطقه بوده است. نزدیک به 30 بعد از جنگ هنوز منطقه برای کشاورزان عرب مین زدایی نشده است و شرکت نفت، بزرگتریت پیمانکار استخدامی فقط فارس ها را استخدام می کند.

پاسخ تهران

بعد از نا آرامی های اخیر در منطقه، رهبر مذهبی ایران، علی خامنه ای اعلام کرد که شخصا نظارت بر پروژه های توسعه و فقر زدایی در منطقه را پیگیری خواهد کرد و احمدی نژاد هم وعده هایی در رابطه با بهبود وضعیت منطقه داد. به موازات اینها تهران خواهان ضمانت سیاسی می باشد موسوی جزایری نماینده خامنه ای در اهواز، با عده ای از سران عشایر دیدار نمود. در عین حال جعفری برخی فرماندهان را در شهر های استراتژیک خرمشهر و آبادان تغییر داد. نیروی ملیشیای بسیج هم در حال گردآوری نیرو است که در زمینه ایجاد همایش و برنامه های مختلف جهت افزایش حس ناسیونالیسم ایرانی در سال 2007 رکورد شکنی کرده است.

گفتگوی حکومت ایران با عرب های اهواز بسیار کارآمد تر از نسبت دادن ناآرامی ها به قدرت های خارجی و نادیده گرفتن منتقدان خواهد بود. این صحیح است که نارضایتی های سیاسی موجود در بین عرب ها، همانند دیگر قومیت ها مانند کردها و بلوچ ها می باشد ولی موقعیت ممتاز اقتصادی خوزستان(اهواز) آن را از آنان دور می کند.

ایجاد تنش در بین روابط حکومت مرکزی با منطقه اهواز موجب حملات خرابکری در خطوط حیاتی نفت همانند سال 2005 خواهد شد. سناریویی اینچنین تاثیر بسیار مهمی بر بازار های نفتی خواهد داشت. ایران با 136.3 بیلیون بشکه نفت بعد از سعودی دومین ذخیره نفت جهان را دارا می باشد. بسیاری از خطوط نفتی که به پایانه جزیره خارک متصل هستند از میان استان خوزستان(اهواز) عبور می کنند.

بهرحال ظهور گروه های مسلح در اهواز قابل اجتناب می باشد. در حالی که عده کمی از عرب های اهواز خواهان استقلال هستند و بیشتر عرب های اهوازی خود را ایرانی می دانند و خواهان بهره مند شدن از منافع اقتصادی هستند، حکومت ایران هنوز فرصت جلوگیری از بحران های شدید را دارا می باشد.







Saturday, 24 November 2007

صدای آمریکا، ستون پنجم ایران



آیا مالیات دهندگان امریکایی ناخواسته هزینه تبلیغات حکومت ایران را می پردازند؟ علی قادری و دکتر کریم عبدیان عقیده دارند که صدای آمریکا و رادیو فردا که بودجه اش توسط حکومت آمریکا تامین می شود، در نهایت به منافع حکومت امریکا آسیب می رسانند .نه تنها این دو رسانه با حکومت مذهبی و تئوکراسی ایران همدردی می کنند، بلکه میراث دار جبهه گیری و بیگانه کردن اقلیت های دینی و مذهبی در ایران نیز هستند.

نوشته شده توسط علی قادری و کریم عبدیان

ترجمه رضا وشاحی

ماه گذشته حکومت ایران تلویزیون ایران پرس را به زبان انگلیسی و به منظور تبلیغات در غرب راه ندازی کرد که این شبکه از خبرنگارانی با پرداخت دستمزد بالا در سراسر جهان بهره می گیرد. ولی کار آنها ساده تر می شد اگر فقط به سادگی برنامه های بخش فارسی صدای آمریکا و رادیو فردا را ترجمه می کردند و این در حالی است که بودجه هر دو شبکه، توسط مالیات دهنده گان آمریکایی تامین می شوند.

میلیونها دلار توسط کنگره آمریکا به تصویب رسید که به منظور اشاعه دموکراسی و شکست سانسور خبری در ایران، به صدای آمریکا تزریق شود. بهرحال آنها اکنون با بررسی و تحقیق پس از محکوم شدن توسط گزارش سناتور تام کابورن از ایالت اوکلاهوما، توسط دفتر حسابرسی و آزانس داخلی حکومت مواجه هستند. این گزارش ها هر دوی صدای آمریکا و رادیو فردا را برای هم دردی با تحریمات وضع شده علیه حکومت ایران و اغلب چرخش افکار حکومت ایران در بولتن هایشان، محکوم کرده است. شرایط آنقدر بد است که بعضی ایرانی های مقیم آمریکا شروع به پرسیدن این سوال کرده اند که آیا بعضی خبرنگاران بخش فارسی صدای آمریکا و رادیو فردا برای وزارت اطلاعات ایران کار می کنند؟

بعضی هم به میراث داری شوینیسم فارس ها در این رسانه ها اشاره کرده اند، که موجب بیگانه سازی ملیت های مختلف ایران شده اند که این ملیت ها حداقل بیش از نصف جمعیت ایران را تشکیل می دهند و در برخی آمار تا هفتاد درصد جمعیت هم ذکر شده اند. نماینده گان فعالین اتحاد حزب های غیر فارسی، که برای حقوق اقلیت ها مبارزه می کنند و بر رفتار صدای آمریکا نظارت می کنند، گزارشی از یک بررسی را منتشر کرده اند که در نشان می دهد بخش فارسی صدای آمریکا در می 2007 با 132 نفر مصاحبه کرده است که فقط حدود دو درصد آنها از اقلیت های ایران مانند بلوچ و کرد بوده اند. عرب های اهوازی ، ترکمن ها و آذری ها و دیگران، علی رغم تمام مستندات موجود در مورد وضعیت حقوق بشر و سرکوب های جاری در مورد آنها، به طور کلی از این برنامه غایب بوده اند.

این مجریان برنامه خصوصاٌ در بخش فارسی صدای آمریکا، اظهار می دارند که اقلیت های ایران طرفدار و تحت فرمان رضا شاه دوم، پسر محمد رضا شاه پهلوی هستند و آنها در دیدگاه خود با حکومت ایران در مورد تنفر از اقلیت های غیر فارس در ایران مشترک هستند. رضا شاه پهلوی و مشاوران ارشدش مانند شهریار آهی و داریوش همایون به شکل متناوب و حتی روزانه در این برنامه ها حاضر می شوند.

میهمانان و مصاحبه شوندگان در این برنامه ها معمولاٌ کسانی هستند که از میان سلطنت طلبان یا ملی گراهای افراطی، دست چین و انتخاب می شوند. این میهمانان اساس فکری شان این است که ایران یک کشور فارس تمام است و اظهارات ملت های غیر فارس را که اصرار می کنند که فارس ها با وجود داشتن قدرت، اقلیت هستند و جمعیت ملت های غیر فارس تا هفتاد درصد جمعیت ایران است را، نادیده می گیرند. اکثر کسانی که در بخش فارسی صدای امریکا حضور می یابند، بر این عقیده هستند که آریایی ها نژاد برتر می باشند و به ایدئولوژی نژادی آریا عقیده دارند و قبول ندارند که کسی می تواند ایرانی باشد ولی در عین حال غیر فارس باشد.

علاوه بر این میهمان های دستمزد گرفته یا نگرفته ای که مشاورین رضا شاه پهلوی هستند، دیپلمات ها و اعضای سابق کابینه شاه، به شکل متناوب در برنامه حاضر می شوند. یکی از انها 15 بار در طول ماه می مصاحبه شد و باقی هم چندین بار در یک ماه مصاحبه شدند. به غیر از یک کرد و یک بلوچ، با هیچ عضوی از اقلیت های غیر فارس مصاحبه نشد. تلویزیون تامین شده توسط دولت آمریکا، از سلطنت طلبان ایران جانبداری می کند که اقلیتی افراطی در ایران را تشکیل می دهند.

جمهوری یا سلطنتی، بهرحال ایران به وضوح کشوری است با تنوع قومیت ها و نژادها و این دینامیک و پویایی در سراسر تاریخ ایران موجود بوده است. اقوام غیر فارس نقش موثری در مبارزه اجتماعی و سیاسی فعلی دارند. صدای آمریکا باید انعکاس این تنوع باشد. تحت شرایط خوبی، رسانه حمایت شده توسط حکومت آمریکا می باید جرات کند و تریبونی برای اقلیت های سرکوب شده ایران باشد نه اینکه به شکل ابزاری تبلیغاتی برای حکومت ایران باشد و ایران را به شکل نمایی تنها از ملت فارس ترسیم کند و غیر فارس ها را به حساب نیاورد.

بنابر گزارشات فعالین حقوق بشر اقلیت های ایران، رادیو فردا و صدای آمریکا، به شکل باور نکردنی اخبار مربوط به نقض حقوق اقلیت های ایران را منتشر نکرده اند. با وجود اینکه بنابر گزارش سازمان عفو بین الملل، اقلیت ها مورد تبعیض قانونی و ممارسات متعدد قرار دارند، شامل محدودیت ها در مورد خانه سازی و مصادره زمین و املاک، اجازه استخدام نداشتن و محدودیت در ممارسات فرهنگی. سازمان عفو بین الملل می افزاید این تبعیض ها، اغلب موجب نقض دیگر حقوق های انسانی مانند، زندانی شدن بر اساس عقیده، محاکمات غیر عادلانه در دادگاه های انقلاب، شکنجه جسمی و مجازات اعدام و همچنین محدودیت حرکت و تبعید و لغو حقوق مدنی می گردد. میز ایران در سازمان عفو بین الملل بشدت برای آزادی زندانیان عقیدتی اقلیت ها و پایان دادن به سیاست تبعیض و تحت تعقیب قرار دادن افراد مبارزه کرده است.

در نوامبر 2006، اتحادیه اروپا و مجمع عمومی سازمان ملل همچنین به جمع محکوم کنندگان سیاست های تبعیض آمیز ایران پیوستند. در حرکتی کمیاب، تمامی احزاب اروپایی از چپ تا راست، در محکومیت سیاست های ایران در قبال اقلیت ها یک صدا شدند و خواستار احترام و استرداد حقوق اقلیت های ایران به آنها، بر اساس قانون ایران و قوانین بین المللی شدند و مجمع عمومی سازمان ملل هم نگرانی خود را در مورد افزایش تبعیض و دیگر نقض های حقوق بشر در مورد اقلیت های نژادی و مذهبی ابراز نمود و از حکومت ایران خواستار رفع این تبعیض ها شد.

ولی شنونده صدای امریکا یا رادیو فردا، هرگز کلمه ای در مورد تبعیض های حکومت ایران در مورد اقلیت ها، خصوصاٌ عرب ها و کردها، که مورد پاک سازی نژادی و مهاجرت جمعی و مصادره زمین و بمباران های هوایی هم شدند، نشنیدند.

وزارت خارجه مسئولیت نهایی صدای آمریکا را برعهده دارد ولی در این مورد آنها در مدیریت دخالت ندارند. خانم کارن هیوز از طرف خانم رایس وزیر خارجه، ریاست هیات مدیریت رسانه های حکومت را برعهده دارد. که مسئولیت تمامی رسانه های دولت امریکا که غیر نظامی باشند را، بر عهده دارد. مشخص نیست که آیا هیات مدیریت رسانه ها از پیامی که بخش فارسی صدای امریکا با مضمون حمایت آمریکا از اقلیت سلطنت طلب های ایران و برقراری مجدد حکومت پادشاهی در ایران، ارسال می دارد، آگاه هست یا نه؟

در نامه ای به به آقای دن آستین، مدیر صدای آمریکا، نمایندگان کردها و عرب ها و بلوچ ها و ترکمن ها و لرها و آذری ها این بحث را مطرح کردند که در لحظات کمیابی که کسانی ازاقلیتی موفق می شوند در برنامه حضور داشته باشند، ایشان را سوال پیچ می کنند و حرف های ایشان قطع می شود برای اینکه هویتی غیر از هویت فارسی انتخاب کرده اند و کسانی که این جرات را دارند که خود را بلوچ و کرد و کرد و غیره معرفی کنند یا حتی خود را عرب ایرانی یا کرد ایرانی و غیره بنامند، بار دیگر به برنامه دعوت نخواهند شد. وجود چنین تبعیضی در صدای آمریکا که با بودجه دولت آمریکا تامین می شود، بسیار ناراحت کننده است. تنها راه حل این است که تصور کنیم نه ریاست صدای آمریکا و نه هیات مدیریت رسانه های دولتی آمریکا، از این مساله خبر ندارند.

نمایندگان اقلیت های مذهبی و نژادی ایران که در آمریکا زندگی می کنند، اظهار می کنند که بخش فارسی صدای آمریکا بر خلاف اساسنامه خود عمل می کند و تبعیض را بر اقلیت ها اعمال می کند و خواستار تغییر مدیریت بخش فارسی و قسمت های کلیدی مسئول این وضعیت می باشند. بنابر اظهارات این نماینده گان، مدیریت بخش فارسی صدای آمریکا بر این عقیده است که تنها سیستم پادشاهی تضمین کننده تمامیت فرهنگی و زبانی و ارضی ایران است.

اگر تغییرات اساسی و بنیادی در این تلویزیون تامین شده توسط دولت امریکا به وجود نیاید، خطر آن برای منافع آمریکا، بسیار بیشتر از تلویزیون ایران پرس است که به تازه گی راه اندازی شده است. ملیونها دلاری که برای رادیو فردا و صدای آمریکا هزینه می شود، بسیار موفق تر عمل خواهد کرد، اگر برای تلویزیون ها و رادیو های با کیفیتی که توسط اپوزیسیون صادق ایران اداره می شود و هدفشان اگاهی دادن به اقلیت های ایران است، هزینه شود.



http://pajamasmedia.com/2007/08/voice_of_america_irans_fifth_c.php







Oil Monthly Bulletin No 1

By Reza Washahi

October 2007
















Tehran Times [1] :Darkhoein oilfield’s 2nd phase to start work by next March

The main aim behind second phase exploitation is to increase the current 50 thousand barrel output to 160 thousand barrels. The operations comprise the drilling of 15 development wells, three injection wells, and one to discharge extra water. Italian giant Eni and Iranian firm Naftiran Intertrade Co. (NICO) have signed buyback contracts to develop the first and second phases of the field. Darkhoein oilfield is located at 30km north of Khorramshahr and 100km south of Ahvaz, southern Iran.


Market Day [2] : Iran, Belarus to develop Iranian oil field

Iran and Belarus agreed Wednesday to a $450 million deal to develop an Iranian oil field near the Iraqi border, Iran's oil ministry said. The Jofeireh oil field, 50 miles southwest of Ahvaz, will add 40,000 barrels daily to Iran's oil production, said Aleksander Liakhov, chief executive officer of Belarus state-owned oil and gas exploration and production company Belorusneft. Ahvaz is located in the oil-rich Khuzestan province and was the site of heavy fighting during the 1980s Iran-Iraq war. It was also the site of nine months of bombings in 2005-2006 that Iran blamed on foreign governments.

International Herald Tribune[3]: Iran, China in energy deal, annual trade to hit US$20 billion (€14.4 billion), minister says

Speaking to reporters after meetings in Beijing, Mostafa Pour Mohammadi gave few details but indicated progress had been made. "We have many big projects on the table," Pour Mohammadi said.

Press TV [4] : Iran's oil industry attracts $37b

Iran has attracted a total of $37 billion of investments in its oil industry over the past two years, Iran's caretaker oil minister says. Gholamhossein Nozari noted that this was despite sanctions imposed by the US. When asked how Iran dealt with the US pressure on other countries to limit or end their business relations with Tehran, Nozari said that this was their problem and had nothing to do with Iran.

Tehran Times [5] : Iran’s aggressive natural gas expansion plans

South Pars can produce more than 400 million cubic meters per day (14.2 billion cubic feet/day). Considering internal demand, half of this production can be assigned to exports. Internal consumption represents a rapidly growing demand on Iranian gas supply. IGAT VII, 860km of 42 to 56-inch line, will carry gas produced in South Pars Phases 9 and 10 for use in Sistan and Baluchestan provinces in southern Iran, and possibly for export to the UAE, Pakistan, and India.

Tehran Times [6] : India not giving up on Iran gas pipeline deal

The UPA government was in favor of the project and was pursuing it, he said reacting to a question from reporters on whether the Indo-U.S. nuclear deal would impact the Iran gas pipeline deal. Iran had warned that it would finalize the multibillion-dollar gas pipeline deal with Pakistan and not wait indefinitely for India's decision.

Bahrain News Agency [7] : Bahrain to import Gas from Iran within 5 years

He said that if every thing went positively, the import of Iranian gas to Bahrain would begin in 2012. The two sides are studying the best facilitate the import whereby either Bahrain would invest in the Iranian oilfields in cooperation with international firm and would be provided with gas in return or would import gas directly.

Tehran Times [8] : Turkey defends energy ties with Iran despite U.S. opposition

Turkey plans to invest 3.5 billion dollars in Iran for gas production. Analysts say Turkey can use part of this gas for its own consumption. The rest can be transferred further into Europe along the upcoming Nabucco pipeline. Following Erdogan’s remarks, Energy Minister Hilmi Guler said he would meet his Iranian counterpart next month to sign a major energy deal.






Sources:


[1] http://www.tehrantimes.com/index_View.asp?code=152901

[2] http://www.market-day.net/article_93882/20070906/Iran-Belarus-to-develop-Iranian-oil-field.php

[3] http://www.iht.com/articles/ap/2007/09/14/business/AS-FIN-China-Iran-Energy.php

[4] http://www.presstv.ir/detail.aspx?id=23375&sectionid=351020103

[5] http://www.tehrantimes.com/index_View.asp?code=153410

[6] http://www.tehrantimes.com/index_View.asp?code=153325

[7] http://english.bna.bh/?ID=62461

[8] http://www.tehrantimes.com/index_View.asp?code=153655

Monday, 24 September 2007

Recent Suppression of Ahwazi Arabs by the Iranian Regime




By Reza Washahi

Recently the Iranians hanged three Ahwazi men and did not announce it till two days later. The execution came just after three days of visiting by Mr Louis Arbour, U.N. High Commissioner for Human Rights.

The Iranian Government again ignored the international community, including UN and EU, and their calls for stopping the execution of Ahwazi Arab prisoners. The trial lasted only one day without any legal representation. This is very typical and proves the arbitrary nature of trials in Iran.

Mohammad Ali Nawaseri was in prison since 2000, but the Iranian government accused him of being in charge of a bombing in 2005. He was hanged along two brothers, Mohammad Reza Sawari and Jafar Sawari. Their lawyer Mohammad Saleh Nikbakht said they were not involved in armed struggle at all.

With this recent execution, the number of known executed Arab men, alleged by Iranian government of involvement in bombing, reaches 15. More warning signs came in the statement of Prosecutor Musa Piriai: "Some others involved in the bombings are on the waiting list to be hanged”, which means the Iranian government is going to execute anybody who is opposing the government by charging them with being involved in bombings in Ahwaz.

Sarah Leah Whitson, director of the Middle East and North Africa division at Human Rights Watch said “One of the wonders of the Iranian Judiciary is that it can accuse a person of carrying out bombings while he’s in prison,” said Whitson. She added “That lays bare the arbitrariness of his conviction.”[1]
Being on of those nations who have got resources but are not benefiting from it, Ahwazi Arabs are some of the poorest people in the world. According to a recent British Petroleum (BP) report, Ahwaz has the second largest oil reserves in the world. Ahwaz gas reserves are also huge. Ahwaz is able to meet the increased demand of Europe’s gas, for at least 600 years.

But people are so poor that they have to find the food in the bins. If you go late after the market is closed in cities of Ahwaz, Mashour, Abadan and others, you will see Arab people who are looking for remains of food in bins. They do not have healthy water, as result of oil industry, pollution are everywhere. Unemployment is rocketing up. More than 20% are unemployed. The major oil companies are not allowing Arabs to work there because of a secret order from Tehran banning Arabs from most government jobs. In Soviet Union style and the State run economic of Iran more than 85% of jobs are connected to the government, so being Arab means no job and no money.

Cultural pressure in recent months increased. The Iranian government shut down an Arabic bookshop, and they arrested many of them. Ahwazi Arab in general cannot practice their culture, ancient Arabic Music of Ahwaz, “Howeyzeh system” which remains of golden age of Mesopotamia area, extended to Ahwaz, is banned. Arabic dress which is one the oldest tradition cloth in the world is banned. Arabic language, which is the fifth language spoken by the peoples of the world is also banned. It is Loughery that Iranian government always accusing Canadian and US of not treating well, their own indigenous people.

A recent UN resolution[2] is great hope for indigenous people like Arabs of Ahwaz, it states that: “The Declaration on the Rights of Indigenous Peoples calls on countries to give more control to tribal peoples over the land and resources they traditionally possessed, and to return confiscated territory, or pay compensation.”

Every year, huge area of land is confiscated from indigenous tribes of Ahwazi Arabs, Oil and agricultural land of the Arabs is taken from them. The other joke about Iranian foreign policy is that Iranian government always appears in international community as defenders of Arab lands in Israel- Palestinian conflict, while always confiscate Ahwazi Arab land.

Ahwazi Arabs lost their political authority after Reza Shah, who was thinking Aryan blood is pure and above all nations, annexed the Ahwaz to Persia in 1925. Reza Shah changed all the Arabic names to Persian names. He even changed the name of Persia to Iran, After Dr. Hjalmar Schacht, the Nazi Economics minister, commented on the Aryan origin of Persians, Reza Shah's ambassador in Germany encouraged him to issue the above mentioned decree asking all foreign delegates to use the word "Iran" (meaning "Land of the Aryans") instead of "Persia" in formal correspondence[3]. He displaced Arab tribes and killed many Arabs. His assimilation policy forced the integration of Ahwazi Arabs and is still practiced till this day. In 1941 the British moved Reza Shah from power as he finally became an ally of Hitler.



[1] http://hrw.org/english/docs/2006/11/11/iran14560.htm

[2] http://news.bbc.co.uk/1/hi/in_depth/6993776.stm

[3] The History of Iran, Elton Daniel, p.3

Wednesday, 5 September 2007

The Second Conference of the Democratic Solidarity Party of Al-Ahwaz(DSPA) was a Great Success

By Reza Washahi




The second DSPA congress, which was held in London from 17-18 August 2007 - was successful concluded. The party again insisted on its peaceful, moderate and democratic manifesto and rational political programmes.

The Party condemned the recent suppression, arrests and execution of a large number of Ahwazis by the Iranian government. During the congress numerous display of human rights abuses were reviewed and the attendees requested that the Iranian government stop such acts of repression and persecution of indigenous Ahwazi-Arabs

Various delegation representing political parties and organizations as well as prominent individual scholars and politicians from Europe and the Middle East, who attended the conference, read messages of solidarity, expressed support for the party and the Ahwazi Movement and shared concerns for Ahwazi Arabs persecution.

The Party re-emphasised the importance of the congress of nationalities for a federal Iran (CNFI). Also the party explained the connection between the self-determination right and the Federal system in Iran and said these two are not contradicting each other, but in today’s world, they complement each other.

During conference various studies were read and distributed about the situation of Ahwaz and the suffering of other unrepresented nations like Bloch, Kurds, Azari, Turkmen which together with Ahwazi, holding more than half of Iran’s population.

The Party came together once again to show that the Ahwazi movement is peaceful, visible, wise and democratic. Ahwazi had sent massage of peace and love to the world through the conference and asked the world to stands by them in this hard situation.

The rate of involving of members and freedom of speech was highly significant; that the independent observers said this was a very rare event in Middle East politics, especially between Iranian opposition.




آیا مبارزه مسلحانه امروزه کاربردی دارد؟


آیا مبارزه مسلحانه امروزه کاربردی دارد؟ و آیا در خدمت اهداف جنبش اهواز می باشد؟


رضا وشاحی




این مسئله بسیار مهم است چون می تواند موجب اتحاد، یا عدم اتحاد ما اهوازی ها بشود. می تواند ما را به موفقیت نزدیک کند یا دور کند. مبارزه مسلحانه، در بعضی کشورها برای مثال کوبا، موجب بر افتادن حکومت شده و البته کار مسلحانه، کار انقلابی است. انقلاب هم نتیجه اش، عموماٌ بر عکس خواسته های انقلاب کننده گان بوده است. برای مثال انقلاب ایران که با هزاران امید و آرزو شکل گرفت، نه تنها گره ای باز نکرد بلکه به مشکلی جدیدتر یعنی دخالت مستقیم مذهب در حکومت هم منجر شد. پس دلیل اول برای رد مبارزه مسلحانه همین رابطه منطقی بین گزاره های فوق است[1].

نکته دیگر که باید به گزاره های دلیل اول افزود این است، که مبارزه مسلحانه، روح دموکراسی را نفی می کند. چرا که به علت شرایط امنیتی، گروه مسلحانه می بایست به شکل آهنین اداره شود. و " شکل آهنین" و بی چون و چرا و در واقع غیر دموکراتیک، بعضاٌ نمی تواند حامی دموکراسی باشد و الگویی برای دموکراسی باشد و این هم دلیل دیگری است که انقلاب ها، در پایان به بیراهه می روند. طبعاٌ هر ملتی حق دفاع از خود را دارد و این حق مسلم و قطعی است. بحث ما در مورد شرایط کنونی است. که آیا مبارزه مسلحانه در مرحله فعلی به جنبش اهواز کمک می کند و مسئله مهم دیگر این است که آیا ما در این مسئله مبارزه مسلحانه، از امکانات، همانند طرف مقابل ما یعنی حکومت ملاها برخوردار هستیم؟ آیا وارد مسابقه ای نخواهیم شد که طرف مقابل هم در آن تجربه و هم امکانات بیشتری دارد؟ و در عین حال باید در نظر داشت که دشمن ما صاحب رسانه های قوی است که می تواند با پروپاگاندا و تبلیغات خود وجهه جنبش ما را در جهان مخدوش کند و ما را به عنوان خشونت طلب و تروریست معرفی کند در حالی که ملت عرب اهواز سالیان درازی است که خود قربانی خشونت است.

دلایل دوم این است که تاکنون ثابت شده، ملاها در سرکوب گروه های مسلح موفق بوده اند. دلیل دوم در واقع دلیلی تاریخی است. ملاها از ابتدای قبضه کردن قدرت با شورش ها و همزمان با جنگ مواجه شدند. مثال مهم اش مجاهدین و درگیری آنها در سال 1360 است. که با وجود داشتن نزدیک به نیم ملیون (و حتی تا یک ملیون نفر هم گفته اند) عضو مسلح و سابقه مخفی کاری و تجارب چریکی از دوران مبارزه با ساواک شاه، کاری از پیش نبردند. می شود گروه های مختلفی را مثال زد که خیلی زود متلاشی شدند.
نتیجه این برخوردهای مسلحانه از بین رفتن تعداد زیادی کادرهای سازمانی مخالف جمهوری اسلامی بود که شاید می شد خیلی بهتر از آنها استفاده کرد. این موفقیت حکومت اسلامی در سرکوب گروه های مسلح در دو نکته است. یکی اینکه نظام آنها نظامی مذهبی است و براحتی می توانند توده نا آگاه را با توسط به شعارها و احساسات مذهبی تحت عنوان سپاه و بسیج سازماندهی کنند. و نکته دیگر اینکه از یاد نبریم آنها خودشان انقلابی بوده اند و در طول زمان شاه زندانی بودند و به این دلیل هم راه شکنجه کردن را خوب می دانند و در کل می دانند چطور می شود جلوی یک انقلاب را گرفت و در قساوت و اعدام و شکنجه هم نشان داده اند که از بدترین رژیم ها هستند. مثال اش هم اعدام های دهه شصت است. و به این اضافه کنید دشمنی تاریخی فارس ها با عرب ها. نمونه اش پلمپ کردن کتاب فروشی اشراق در اهواز بود که فقط کار فرهنگی می کرد و فعالیت سیاسی نداشت. منظور اینکه حکومت ایران در مورد عرب ها، دولت ایران با بی رحمی بیشتری رفتار می کند.

دلیل سوم تغییر جهان است. جهان دیگر مبارزه های مسلحانه، را تاب نمی آورد. و ریشه های این امر در دهه های شصت شکل گرفت. برای مثال سازمان عفو بین الملل که مخالف هر گونه خشونتی بود، در مبارزه برای آزادی نلسون ماندلا شرکت نکرد[2]، به این دلیل که نلسون ماندلا را برای جمع آوری سلاح گرفته بودند. این منش سازمان عفو بین الملل در طول چند دهه اخیر کم کم گسترش یافت. سازمان عفو بین الملل، همراه با اکسفام و دیگران در آخرین طرح های که برای مبارزه با خشونت انجام داده، تنظیم قرارداد بین المللی کنترل سلاح است که عمدتاٌ به منظور جلوگیری از رسیدن سلاح به گروه های مسلح و انقلابی در کشورهای مختلف طرح شده است. این طرح با حمایت سازمان ملل و بسیاری کشورها روبرو شده است و به زودی به شکل قانون بین المللی درخواهد آمد.

نکته مهمی که در تاریخ معاصر ما روی داد واقعه 11 سپتامبر و حمله به برج های نیویورک بود که همه چیز را تغییر داد. بعد از آن گروه های مسلح مختلفی به این نتیجه رسیدند که سلاح هایشان را بر زمین بگذارند یا به مذاکرات سرعت بیشتری بدهند و از راه دیپلماتیک و گفتگو وارد شوند. مثال اش ارتش جمهوری خواه ایرلند شمالی است که حاضر شد سلاح هایش را در برابر ژنرال جان دی چاستلین کانادایی که به منظور نظارت بر این امر انتخاب شده بود، را قطعه، قطعه کرده و نابود کنند[3]. در سال های اخیر بارها و بارها اعضای مختلف شین فین، شاخه سیاسی ارتش جمهوری خواه ایرلند شمالی، گفتند که دست آوردهایی را که از وقتی سلاح ها را زمین گذاشتند و وارد پروسه سیاسی شدند، بدست آوردند، از تمام دوران مبارزه مسلحانه شان بیشتر بوده است.

در بمب گذاری اتوبوس سپاه در زاهدان در سال گذشته، با وجود اینکه نه بمب گذاری انتحاری بود و نه کسی غیر از اعضای سپاه کشته شد، بان کی مون[4]، دبیر کل سازمان ملل آن را محکوم کرد. شورای امنیت سازمان ملل هم طی بیانیه ای آنان را تروریست خواند و بمب گذاری را محکوم کرد. در این بیانیه تصریح شده است که اعضای شورای امنیت بر این ضرورت تاکید دارند که " زمینه سازان، سازمان دهندگان و مسببان این حادثه تروریستی، همانند همه حملات تروریستی، به دست عدالت سپرده شوند" [5] خب همه ما از مظلومیت ملت بلوچ خبر داریم.

همه اینها حاکی از تغییر شرایط جهانی در مورد مبارزه مسلحانه است. مثال دیگر پ ک ک است که اتحادیه اروپا آنها را به عنوان تروریست می شناسد. در حالی که از وضعیت بد کردستان ترکیه همه باخبریم. در اصل پ ک ک وجهه مبارزات آن منطقه را مغشوش کرده است. کودتای حماس و اعدام هایش در غزه را همه محکوم کردند. چچنی ها که بسیار بر حق بودند وجهه بین المللی خود را، از دست دادند. بمب گذاری های بانک ها و مکان های عمومی در اهواز به وجهه حرکت مسالمت آمیز و برحق اهواز ضربه بدی ضد.

این سه دلیل عمده به ما نشان می دهند که مبارزه مسلحانه و خشونت آمیز استراتژی موفقی نیست. جهان البته هنوز از انقلاب ها حمایت می کند، اما انقلاب های نارنجی و مخملی، که در اصل انقلاب های بدون خشونت هستند که بنظر بهتر است آنها را اصلاحات عمده و اساسی نامید. یکی از دلایلی که مردم در جاهای مختلف برعلیه جنگ عراق تظاهرات گسترده کردند، این بود که دیگر مردم جهان از جنگ ها و خشونت خسته شده اند و خواستار استفاده از راه های دیگر هستند. و البته تظاهرات ضد جنگ عراق به معنای دفاع از حکومت دیکتاتوری صدام حسین نبود.

پس بنابراین باید به دوستان و برادران و خواهرانی که طرفدار مبارزه مسلحانه بوده و برای رسیدن ملت عرب الاهواز به اهداف و نیل به حقوق حقه خود مبارزه مسلحانه را مطرح میکنند باید پرسید که اولاً باید برای ملت الاهواز توضیح دهند که چرا و چگونه معتقدند که این شیوه مبارزه موفق خواهد شد؟
چرا تا حالا یک صفحه توضیح و یا تحلیل و یا دلیل و برهانی هم در این مورد نوشته نشده است؟ و آیا آنها مسئولیتی در قبال ملت اهواز دارند؟ و آیا اصولاً قبول دارند که قضاوت و طرز برخورد افکار عمومی جهان برای ما مهم است؟

با توجه به اینکه همه میدانیم امروزه یکی از مهمترین و بزرگترین عوامل پیروزی برای هر نهضت و یا جنبشی، تاًثیر مثبت بر روی افکار عمومی جهان و کسب پشتیبانی افکار عمومی جهانی است، آیا دوستان اهوازی که پشتیبان مبارزه مسلحانه هستند، میتوانند ثابت کنند که عمل آنان، در شرایط فعلی برای ملت محروم ما پشتیبانی و طرفداری بین المللی کسب خواهد کرد و نه بالعکس؟؟؟


[1] On Revolution By Hannah Arendt Published 1965 Viking Press

[2] Amnesty international By Deena Banks Published 2004 Gareth Stevens ISBN 0836855264
[3] IRA guns: The list of weapons
http://news.bbc.co.uk/1/hi/northern_ireland/4284048.stm

[4] http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2007/02/070216_he-iran-zahedan.shtml

[5] http://www.radiozamaneh.org/news/2007/02/post_862.html



بحث حقوقی مبارزه مسلحانه در قوانین بین الملل



رضا وشاحی


این درست است که در بند سوم عهدنامه 3246 مجمع عمومی سازمان ملل در تاریخ 29 نوامبر سال 1974 از انواع مبارزه ملت های که تحت قیومیت و استعمار یا به هر شکلی تحت استیلا بوده، برای آزاد سازی و از جمله شکل مبارزه مسلحانه دفاع کرده است، ولی دو نکته خیلی مهم در این مطلب نهفته است[1].

نکته اول اینکه ملت تحت استیلا می بایست ثابت کنند که تحت قیومیت یا استعمار، تبعیض نژادی و اشغال هستند و جهان را از وضعیت خود آگاه کنند.یعنی باید کار سیاسی بسیاری انجام داد. که این در مورد اهواز انجام نشده است. و تازه در ابتدای راه هستیم. به معنای دیگر ما باید اهواز را بر روی نقشه سیاسی جهان بیاوریم و فقط نقشه جغرافیایی جهان کافی نیست. در حال حاضر جهان در بهترین حالت، مردم اهواز را اقلیتی محروم که از حقوق خود محروم شده است می شناسد. در هیچ مدرک بین المللی تاکنون از اهواز به عنوان یک منطقه تحت اشغال یا مستعمره، متاسفانه نام برده نشده. ما می بایست این مطلب را به جهان ثابت کنیم[2].

و نکته دوم این است که در حقوق هر ماده ای متمم های خود را دارد و با توجه به تاریخ قدیم تصویب این ماده در بیش از سه دهه پیش و تغییر شرایط جهان در طول این مدت، می بایست همانند هر اصل حقوقی دیگری، در پرتو شرایط جدید و متمم های آن توصیف شود. اصولاٌ این اصل در زمان جهان دوقطبی نوشته شده و در دورانی که گروه های چریکی با ایدئولوژی مارکسیست- لنینیستی[3] فراوانی در جهان در حال فعالیت بوده اند و فرهنگ مبارزه مسالمت آمیز و همچنین راه کارهای بین المللی آن چندان شناخته و تعریف نشده بود. ما الان در دوران بعد از جنگ سرد و خصوصاٌ بعد از واقعه 11 سپتامبر هستیم. راه کارهای بسیاری هم برای بدست آوردن حقوق ملت ها، بدون مبارزه مسلحانه، تعریف و تجربه شده اند.

مهمتر از اینها، پیش نویس جدیدی است که به منظور تجدید نظر در وظایف سازمان ملل[4] که در سال 2005 در اجتماع رهبران جهان نوشته شد، و در آن هیچ اشاره ای به مبارزه مسلحانه و حق استفاده از آن را نکرده است. و اصولاٌ در این پیش نویس هر گونه عمل تروریستی، توسط هر کسی و در هر مکانی و به هر منظوری محکوم شده است.

مثال دیگرعهدنامه صادره در سال 2005 از طرف کمیسیون حقوق بشر سازمان ملل، در مورد فلسطین ، اگرچه باز بر حق تعیین سرنوشت فلسطینی ها تاکید شده و از تمامی اعضای سازمان ملل و قسمت های مختلف سازمان ملل خواسته که از این حق مسلم مردم فلسطین حمایت کنند، ولی در این قطعنامه هیچ گونه اشاره ای به حق مبارزه مسلحانه نشده است. در صورتی که در دهه های پیش، در قطعنامه های مشابه، این حق برای همواره گنجانده می شد. آقای صائب عریقات در مصاحبه ای، این عمل را تغییر نگرش جهان به مبارزه مسلحانه تعبیر کرد.

سازمان ملل تاکنون تعریفی برای تروریست پیدا نکرده است وعلتش این است که نمی شود همه را در یک طبقه جا داد. ولی دلایل بسیاری را می توان پیدا کرد که سازمان ملل مبارزات مسلح را حمایت نکرده است مانند مبارزات مسلحانه تامیل و کلمبیا. بیشترین ملتی که در دنیا سعی کرده اند، دلایل حقوقی در پشتیبانی جنبش مسلحانه خود پیدا کنند، تامیل ها هستند. ببرهای تامیل ها بعد از قتل وزیر خارجه تامیل، آقای لاکشمن کادیرگامار، توسط اتحادیه اروپا، از ورود به کشورهای عضو اتحادیه اروپا منع شدند[5]. و در 26 سپتامبر 2006 اتحادیه اروپا آنها را رسماٌ وارد لیست تروریست، اتحادیه اروپا کرد[6]. و کوفی عنان دبیر کل وقت سازمان ملل خود شخصاٌ درخواست کرد که برای مسافرت های ببرهای تامیل در جهان محدودیت ایجاد شود[7]. استدلال بسیار ساده این است که اگر مبارزه مسلحانه مجاز بود، این شرایط برای سازمان انقلابی تامیل به وجود نمی آمد.

سازمان عفو بین الملل بعنوان سازمانی بین المللی که بسیاری از قوانین مهم را به سازمان ملل را پیشنهاد داده و تصویب شده اند، مانند قانون جهانی منع شکنجه، همواره در بیانیه هایش در مورد هر درگیری مسلحانه، دو طرف درگیری را خطاب قرار می دهد و از دو طرف می خواهد که به راه های سیاسی و دیپلماسی برگردند.

حالت هولوکوست و کشتار جمعی، مثل رواندا و بوسنی و امروزه دارفو، بحران های بین المللی است و از مرزهای یک کشور و از یک منطقه بسیار فراتر هستند و ما در مورد شرایط عادی صحبت می کنیم که مردمی تحت سرکوب هستند، مستعمره شده اند و حقوق شان ضایع شده است. از لحاظ حقوقی این دو باهم فرق دارند و دو مفهوم مختلف هستند. منظور من البته از "عادی" به معنای ایده ال نیست و من فقط در مقایسه با هولوکوست و برای روشن شدن مبحث، بکار می برم.

جهان بعد از یازده سپتامبر عوض شده است، حتی آقای پروفسور لیاقت علی خان، استاد حقوق بین الملل که خود شخصاٌ حامی مبارزه مسلحانه است، به این نکته در مقاله اش[8] به خوبی اشاره کرده است.

اصولاٌ تجربه تاریخی نشان داده است که حقوق از طریق مبارزات مدنی و مسالمت آمیز بیشتر به دست آمده، تا از طریق مبارزات مسلحانه. مثال خوب اش هم حرکت ببرهای سیاه مالکوم ایکس و جنبش حقوق مدنی مارتین لوتر کینگ است. هر دو برای حقوق سیاهان آمریکا مبارزه می کردند. ببرهای سیاه راه مسلحانه را انتخاب کردند و مارتین لوتر کینگ راه مبارزه مسالمت آمیز. بعد ها معلوم شد سازمان پلیس فدرال، اف بی آی زمان آقای جی ادگار هوور، رییس مشهور این سازمان، هم ببرهای سیاه را به خشونت سوق داد و بعد هم آنها را سرکوب کرد. ولی جنبش حقوق مدنی مارتین لوتر کینگ، که مسالمت آمیز بود، موفق شد. در همان زمانی که ببرهای سیاه سازماندهی مسلحانه پیدا می کردند، مارتین لوتر کینگ فریاد می زد که یک خواب و یک رویا دارم[9].

این درست است که مبارزه مسلحانه احساسات را ارضا می کند و به غلیان در می آورد. و این باز درست است که در گذشته بعضی کشورها از طریق مبارزه مسلحانه تشکیل شدند. ولی این هم درست است که شرایط جهانی تغییر کرده و باید به این عامل بسیار مهم توجه کرد. خطای محاسبه گاهی جبران ناپذیر است.






[1] Importance of the universal realization of the right of peoples to self determination and of the speedy granting of independence to colonial countries and peoples for the effective guarantee and observance of human rights
http://domino.un.org/UNISPAL.NSF/9a798adbf322aff38525617b006d88d7/c867ee1dbf29a6e5852568c6006b2f0c!OpenDocument


[2] UN Law/fundamental Rights: Two Topics in International Law By Antonio Cassese, Published 1979 Martinus Nijhoff Publishers, ISBN 9028608281
[3] Guerrilla Warfare and Marxism: A Collection of Writings from Karl Marx to the Present on Armed By William J. Pomeroy, Published 1968 International Publishers, Original from the University of Michigan

[4] Revised draft outcome document
http://www.un.org/ga/59/hlpm_rev.2.pdf

[5] EU bans Tamil Tigers over murder
http://news.bbc.co.uk/1/hi/world/south_asia/4287608.stm


[6] EU adds Tamil rebels to its list of banned terrorist groups
http://www.iht.com/articles/2006/05/30/news/srilanka.php


[7] UN seeks Tamil Tiger travel ban
http://news.bbc.co.uk/1/hi/world/south_asia/4253745.stm

[8] http://baltimorechronicle.com/2005/091605AliKhan.shtml

[9] http://www.americanrhetoric.com/speeches/mlkihaveadream.htm

Saturday, 11 August 2007

Water crisis in Ahwaz


By Reza Washahi


Although Ahwaz has huge water resources (about 33% of Iran’s total), the region is suffering from a water crisis. Lack of pumping stations and equipment, coupled with the increase in population due to the huge immigration encouraged to reduce the Arab population, have made demands that have overstretched local resources.

A local man in a phone call told me that the water is not healthy and in a city like Abadan people have to buy water. A few years ago there were clashes between Iranian forces and residents over the salty water of Abadan.

The Iranian government has announced contracts for the sale of Ahwaz’s water to Kuwait. This is further evidence that the Government does not care about the basic needs of the Ahwazi Arabs. Through the sale of precious resources like water and oil they create a scorched land.

Alongside the selling of water the Iranian government continues to redirect Ahwaz’s water from its sources and take it to other cities like Isfahan. They also make huge dams which, it is sometimes said, constitute a threat to the Arabs in that they can blast dams over their heads or put more pressure on them by stopping the water flowing to their farm lands.

Another problem is that the region is heavily polluted by the heavy oil industry and water needs more treatment to be fit to drink. This means more investment is needed. Some villages report that their children’s teeth have turned yellow as a result of too much cchlorine in the water.

Rural people like the marsh Arabs whose lives are based on hunting and fishing are in great danger. According to a report published last year by some researchers, in one small village there were 10 cases of pregnant women losing their baby.

A Sabiani (Mandaic) man told me that water is not clean like it used to be as in Mandaeism they had a daily baptism in flowing water. “We can see it is polluted, its colour has changed and it smells bad.”

The question is why do people who have 15% of the world’s oil and 33% of Iran’s water not have healthy water?