Monday 28 March 2011

دو قبیله بنی کعب و بنی طرف هر دو در عدم رشد سیاسی اهواز مقصر هستند

رضا وشاحی

احواز سرزمین قبایل عربی است و از بین این همه قبیله دو قبیله بزرگ بنی کعب و بنی طرف در تاریخ اهواز نقش مهمی داشته اند.شیوخ این دو قبیله با طرح نفاق و کینه پراکنی برعلیه همدیگر در سالهای طولانی موجب عدم انحاد در بین اهوازی ها بوده اند. رقابت ها و دشمنی های احمقانه بین شیوخ این دو قبیله از دلایل سقوط عربستان بدست رضا شاه هم هست. و البته فقط این دوقبیله مقصر نیستند و قبایل کوچک و بزرگ دیگر هم در این مشکلات نقش داشته اند.

وقت است که این قبیله گرایی را درمان کنیم. احزاب ما قبیله ای شده اند. نحوه رای دادن در بعضی احزاب قبیله ای است و برادر می بایست به برادر رای دهد و هم قبیله به هم قبیله. این یک نقطه ضعف بسیار جدی است.

روانشناسی ماجرا

ماجرا اینگونه آغاز می شود که از کودکی پدر و مادرها و یا پدر بزرگ های بیسواد و تحصیل نکرده به نام قهرمان های قبیله و شهامت هایشان قصه هایی می گویند که با مبانی حقوق بشر مغایرت دارند و بسیاری از این حماسه ها هم حول قتل و غارت قبیله های کوچک تر می باشد. نمی دانم چرا نویسندگان اهوازی ما درباره این مواردی چیزی نمی نویسند.

این قصه های شهامت و افتخار در قتل و غارت کم کم بخش مهمی از شخصیت دختر و پسر احوازی را شکل می دهد. این کودکان معصوم با قصه هایی پر از خشونت بزرگ می شوند. به شکلی که عرب بودن به نوعی مساوی با پرخاش گری، مطیع بودن و همراه با قبیله بودن، خشونت ورزی و قلدری می شود. به راحتی می شود دید که با چنین زیربنایی نمی توان  احزاب سیاسی مدرن ایجاد نمود. چرا که احزاب مدرن که می بایست بر افرادی مستقل و دارای ارزشها و هنجارهای مهمی مانند عدم خشونت ورزی بنا شده باشند.

 این فرهنگ قبیله ای آفت درخت احزاب سیاسی ما می باشد و نمی گذارد که این درخت رشد و توسعه داشته باشد. یا درخت احزاب را در نونهالی از پای در می آورد و یا موجب رشد غیر عمودی می شود که لاجرم بر سر خودمان خراب خواهد شد.

احزاب بزرگ احوازی مانند بنی طرف و بنی کعب در این رشد فرهنگ خرافه گرایی سهم بسیاری داشته اند. و ما متاسفانه دچار نوع خاصی تبعیض درونی در جامعه اهوازی هستیم. این تبعیض از ازدواج شروع می شود و با مسایل آب و زمین گسترش پیدا می کند و تا همکاری با حکومت برای سرکوب دیگر اهوازی ها ادامه پیدا می کند.

 ما می بایست از این قبیله سازی به ملت سازی برسیم. که هر کس بتواند حس کند یک احوازی است. وقتی این حس ایجاد شد، وقتی این حس وطن گرایی و وطن پرستی ایجاد شد، آن وقت است که شاهد رشد و شکوفایی توسعه سیاسی خواهیم بود.

با فرهنگ شیخ ها و قهوه های مسموم این فقط حکومت ایران است که برنده خواهد شد و از اختلافات بین ما استفاده خواهد کرد. حکومت ایران در مورد تمامی قبیله های منطقه از زمان های دور بررسی های مفصلی کرده است.  و بنا به قول یک دیپلمات ارشد سابق، حکومت ایران از اختلافات بین قبایل به خوبی آگاه است.

راه حل کجاست

ایجاد انجمن های فرهنگی، ادبی و ورزشی اهوازی خارج از مسایل سیاسی می تواند شروع بسیار مناسبی باشد. مسایل سیاسی را عمدا می بایست از این کلوب ها دور نگاه داشت که فقط موجب اختلاف می شوند و  ما احوازی ها اصولا استعداد شگفتی در ایجاد اختلاف داریم و از یک "ه" و "ح" می توانیم اختلافاتی عمیق ایجاد کنیم! تجربه بعضی انجمن ها در شهرهای اروپایی هم این را بخوبی نشان داده است. و اصولا چه جای بحث سیاسی در کلوب های ادبی و فرهنگی و ورزشی است؟  پس کارکرد احزاب چه می شود؟

ما نیاز داریم که فرهنگ اطاعت جمعی را به فرهنگ همکاری جمعی تبدیل کنیم و بتوانیم احوازی ها را زیر یک سقف ببینیم. از درون این اجتماعات دوستی ها و محبت ها رشد خواهد کرد( که جامعه ما بسیار تشنه دوستی های واقعی و محبت است)  و ضریب اطمینان در جامعه بالا خواهد رفت. یکی از نتایج فرهنگ قبیله گرایی هم نگاه مشکوک کردن به غیر خودی ها( قبیله های دیگر) و نگاه  پر اطمینان به خودی ها ( هم قبیله ها) است.

از آقایی احوازی که اکنون به تازه گی از زندان خارج شده و به خارج آمده است پرسیدم که چطور شد که گروه شما لو رفت و دستگیر شدید؟ با تاسف می گفت که فردی که نامش هم قبیله ما بود وارد گروه ما شده بود و فقط به صرف هم قبیله بودن به وی اعتماد کردیم!  این یک نمونه بسیار کلاسیک نفوذ وزارت اطلاعات در بین قبایل اهواز است.

این مسایل مشکوک بودن هم البته ریشه بسیاری اتهام های بی دلیل علیه یکدیگر است. همچنین موجب رشد برخی حواس ما احوازی ها به شکلی شگفت انگیز شده است. من در مشاهدات متوجه شده ام که ما احوازی ها به شکل عجیبی به لحن و صدا حساس هستیم. گوش های ما تیز است. و شاید بیش از حد هم تیز است! گویی در ورای لحن ها می توان اسراری را پیدا کرد. دوستی تعریف می کرد که سرماخوردگی داشت و در هنگام صحبت تلفنی به هم حزبی اش صدایش هم البته گرفته بود. می گفت روز بعد یکی دیگر از دوستان حزبی به وی زنگ زده بود و گفته بود که فلانی در مورد تو می گفت که دیگر قابل اعتماد نیستی چون لحنت عوض شده است! و چه خوب بود اگر این آقایان به جای کار حزبی و لحن انگاری، وارد کار موسیقی می شدند و ملحن می شدند و حداقل یک موسیقی ملی برای احواز می ساختند که جایگزین این همه موسیقی های پر از خشونت که معمولا با ردیف کردن نام قبایل شروع می شدند، می شدند. باور کنید خیر بیشتری برای قضیه اهواز خواهند داشت تا از پشت خنجر زدن شخصی برای اینکه سرماخوردگی داشته است.

می بایست از کودکان شروع کرد و با آموزش ایشان به تاریخ اهواز و پر نکردن ذهنشان از داستان های قتل و غارت و کاشتن بذر نفرت و تفرقه در قلب های معصومشان نسلی آگاه و غیر قبیله ای ایجاد کرد. ایجاد کردن شخصیت مستقل که کودک بتواند به پدر  و مادرش بحث کند و قدرت استدلال داشته باشد بسیار مهم است.

پدرهای ما در جوی از ترس و زیر سایه سرکوب پدربزرگ هایشان رشد کرده اند. محبت کردن برایشان اگر محال نباشد بسیار مشکل است. به پدرهای ما یاد داده شده بود که یک مرد عرب می باید خشن باشد، صدایش از همه بلند تر باشد. این جوانان را یاد داده بودند که تحت عنوان حمایت از خواهران خود، به نام ناموس و شرف بکشند و سر ببرند و زنهایشان را کتک بزنند. این فرهنگ را به نسل های بعد منتقل نکنیم.

و همواره به یاد داشته باشیم که از اطاعت جمعی بر حسب سنت و شیخ جماعت می باید دوری کرد که این جماعت راهی به جهان مدرن ندارند.

No comments: