Wednesday 23 March 2011

بار دیگر بریتانیا در مقابل سرکوب حقوق بشر در کشورهای عربی ایستاد



رضا وشاحی

23.03.2011

نخست وزیر بریتانیا دیوید کامرون، در اقدامی بسیار شجاعانه و قابل تحسین طرح مقابله با نیروهای غذافی را مطرح کرد. این در حالی بود که بسیاری حتی در حزب محافظه کار بریانیا نسبت به این اقدام مردد بودند و در مطبوعات بریتانیا این اقدام با عمق زیاد بحث شد و نظرات بیشتر منفی بود. ولی آیا مروجان نظریات منفی نسبت به بریتانیا، این را خواهند دید؟ یا همچنان مروج نظریات عجیب و غریب خود خواهند بود که برای مثال بریتانیا اسراییل را در قلب ملت عرب تاسیس کرد و غیره؟  در صورتیکه یک صفحه مستندات هم نمی توانند ارایه کنند.

چرا حکومت های عربی در ائتلاف بر علیه لیبی  مشارکت نمی کنند؟ آیا اصولا برایشان مسایل حقوق بشر مهم است؟ آیا دولتمردان ( بخوانید شیخ هایی با ننوارهای طلایی و رییس جمهورهای مادام العمر) آیا اصولا از مفهوم حقوق بشر، دموکراسی چیزی می فهمند؟  طبعا نه.  

بریتانیا و حقوق بشر

ولی چرا بریتانیا همواره از حقوق بشر دفاع می کند؟ چرا سفیر بریتانیا برای مثال در تهران تنها کسی است که به صراحت در مصاحبه های خود موارد حقوق بشر را در ایران مورد انتقاد قرار می دهد؟ این بحث البته ریشه طولانی دارد و فرصت طیادی مطلبد ولی چند نکته را می شود ذکر نمود:

اول فرهنگ مسیحی خاص بریتانیا. فرهنگ مسیحی بریتانیا سکوت در مقابل سرکوب را مجاز نمی داند. این فرهنگ که امروزه بسیار ضعیف شده است بهرحال تاثیر خود را بر جامعه بریتانیا گذاشته است.  

فرهنگ سیاسی بریتانیا. در فرهنگ سیاسی بریتانیا سرکوب مردم توسط حکومت ها یک خط قرمزی دارد. در تاریخ معاصر بریتانیا بسیاری از این موارد وجود دارند. برای مثال استالین می خواست تمامی افسران ارتش آلمان از رتبه فرمانده گروهان تا بالاترین رتبه ها را و همچنین تمام کسانی را که در صنایع مختلف نظامی آلمان مشغول بکار بودند تیرباران کند ولی چرچیل بشدت مخالفت کرد. شاه ایران خواستار اعدام مصدق بود ولی بریتانیا مخالفت کرد. در مورد بوسنی در حالی که بسیاری کشورها چشم های خود را بسته بودند بریتانیا برای متوقف کردن قتل عام مسلمانها پیش قدم شد. در عراق هم وقتی صدام حسین خواستار نابودی کردها بود بریتانیا جلوی این مساله را گرفت.

این روزها این تداخل نظامی به نفع نیروهای خالف با هدف ارتقتی حقوق بشر را به چشم می بینیم. همان کسانی که جنگ عراق و افغانستان را همواره انتقاد می کردند اکنون ساکت شده اند و بلکه همه گی خواستار کمک به برکناری رژیم غذافی بودند. ولی فرق صدام با غذافی در چیست؟ من که فرقی نمی بینم. دیکتاتور دیکتاتور است. چرا ما عرب ها دیکتاتورها رو دوست داریم و برایشان ارج می گذاریم؟ مگر خونریزی صفتی بد نیست؟ مگر سرکوب مردم صفتی مذموم نیست.

آیا برای این است که صدام حسین لشگرکی برای آزادی اهواز ایجاد کرد و امکاناتی در اختیارشان قرار داد؟ مگر ما نمی دانیم که اینها همه حیله های تبلیغاتی بوده است؟  و حکومت بعث عراق چگونه بعضی از همین افراد را به زندان انداخت و یا تحویل مجاهدین داد تا شکنجه شوند؟ وقت است که ما از تمامی این افکار جدا شویم. نه حکومت ملا ها و ظلم فارس را می خواهیم و نه دخالت کشورهای کوچ و بزرگ دیگر را. قضیه اهواز را می بایست به یک قضیه ملی تبدیل کنیم.

مصر و لیبی

واقعیت این است که اشخاصی چون مبارک به علت اینکه ارتش مصر حاضر نشد به مردم شلیک کند از قدرت کنار رفتند. ولی امثال غذافی، صدام حسین و خامنه ای ارتش هایی را بسیار مطیع اوامر خود ایجاد کرده اند و ارتش در مواقع حساس به نفع این دیکتاتورها وارد عمل خواهد شد. این مساله است که این رژیم ها را اصلاح ناپذیر می کند. یعنی سقوط آنها را منوط به بلاهای آسمانی می کند! حال این بلا می تواند جنگنده های مدرن بوده و یا حادثه ای مانند مرگ این دیکتاتورها.

در پاسخ به اینکه کشورهای غربی در گذشته اشتباهاتی داشته اند، باید گفته بله ولی ما نباید کشورهای غربی را فقط همچنان در گذشته تاریخی و یک عکس جامد تصور کنیم. جوامع غربی بسیار سیال هستند و به تبع حکومت ها بسیار سیال بوده چرا که انتخابات آزاد و آزادی حق بیان جزو اساسی این کشورها می باشد. ما در اهوازا نتخابات آزاد می خواهیم، ما آزادی می خواهیم. این می باید شعار ما باشد چه قبل از آزادی از دست فارس ها و چه در مرحله بسیار مهم تر یعنی بعد از استقلال اهواز.

حکومت هایی مانند دیکتاتور خامنه ای هم مانند بسیاری دیگر رفتنی هستند. با سیستم پلیسی و سپاه و بسیج نمی توان تا ابد حکومت کرد. ولی سوالی که خواهد ماند این خواهد بود که وضعیت ملت عرب اهواز در ایران چه خواهد شد؟ آیا اعتراضات در احواز دوباره به شکل احمقانه به امید حکومت مرکزی فارس ها خواهند ماند تا راه حلی را پیشنهاد کنند؟ یا آینکه احزاب ملی اهوازی برای استحقاق حقوق ملت اهواز شکل خواهند گرفت و خود ابتکار عمل را بدست خواهند گرفت؟ سوالهایی که نیاز به پاسخ جدی دارند.


No comments: