Thursday, 24 June 2010

دیدار با وزارت خارجه بریتانیا


رضا وشاحی


2010-06-24


در تاریخ 21/06/2010 با مسئولین وزارت خارجه بریتانیا دیدار کردم و در این دیدار مورد نقض حقوق بشر اقلیت های ایران و مسایل احواز گفتگو شد.


وزارت خارجه بریتانیا نگران مسایل حقوق بشر اقلیت های ایران می باشد. حکومت ایران در سالهای اخیر خفقان، سرکوب و اعدام را در مناطق اقلیت ها با شدت اجرا کرده است.


این دیدار که در جوی بسیار دوستانه برگزار شد، بسیار موفقیت آمیز بود. این دیدار جزوی از دیدارهای دوره ای است که به شکل مرتب صورت می گیرد و هدف از آن لابی کردن در مورد مسایل اقلیت های ایران و خصوصا عرب های اهواز است.

امید من این است که اقلیت های ایران و خصوصا اهوازی های عزیز خارج از وطن عزیزمان احواز، در هر کشوری که ساکن هستند به لابی کردن برای مسایل اهواز اقدام کنند. البته عده ای این کار را هم اکنون هم انجام می دهند. که فعالیت بسیار مهمی می باشد.


سازمان حقوق بشر اقلیت های ایران وابسته به هیچ حزب و کشوری نمی باشد و هدفش شناساندن مشکلات اقلیت های ایران به جهان می باشد.

Monday, 14 June 2010

الإسلام والبيئة - كلمة ألقاها صاحب السمو الملكي أمير ويلز


لقى صاحب السمو الملكي أمير ويلز كلمة في مركز أكسفورد للدراسات الإسلامية يوم الأربعاء، 9 يونيو (حزيران) 2010، موضوعها "الإسلام والبيئة" تحدث فيها عن تعاليم الإسلام والأديان الكبرى فيما يتعلق بالإنسان والبيئة.

فقد دُعي صاحب السمو الملكي الأمير تشارلز، باعتباره راعيا لمركز أكسفورد للدراسات الإسلامية، للمشاركة في الاحتفال بالذكرى الخامسة والعشرين للمركز. وفي حديثه عن زيارته هذه، أشاد صاحب السمو الملكي بدور الجاليات الدينية في المملكة المتحدة، وكذلك بالجهود التي يبذلها المركز، وخصوصا برنامج قيادات الشباب والشابات المسلمين.


"فهذه مساهمة هامة جدا في عملية تعزيز تقدير الذات لدى الشباب المسلمين - والذين أبدي اهتماما عميقا بهم."

وأكد صاحب السمو الملكي الأمير تشارلز في مستهل كلمته مدى الحاجة لدعم وتشجيع الجاليات الدينية على الاندماج بالمجتمع البريطاني. وقد أمضى صاحب السمو الملكي السنوات الخمس والعشرين الماضية باذلا الجهود لمساعدة الأقليات في المملكة المتحدة على الاندماج بالمجتمع البريطاني، وبناء علاقات طيبة ما بين كافة الجاليات الدينية في المجتمع. فقد قال:

"حاولت بكل تأكيد خلال السنوات الخمس والعشرين الماضية أن أجد أكبر عدد من السبل للمساعدة في اندماجهم بالمجتمع البريطاني، وبناء علاقات طيبة ما بين الجاليات الدينية في مجتمعنا. ولديّ اعتقاد بأن أفضل سبيل لتحقيق ذلك يكون عبر تأكيد الوحدة من خلال التنوع. وبهذه الطريقة فقط يمكننا ضمان الإنصاف وبناء الاحترام المشترك في بلدنا. وإذا وُفقنا فيما نفعل هنا فربما استطعنا أن نكون نموذجا يحتذى في العالم."


وقد اختار صاحب السمو الملكي الأمير تشارلز موضوع "الإسلام والبيئة" ليكون محور التركيز في كلمته، جامعا ما بين مجالين مهمين من عمله طوال ثلاثة عقود. فقد تحدث صاحب السمو الملكي، مخاطبا الحضور، عن أهمية أن ندرك جميعا الأضرار التي يتسبب بها الإنسان للبيئة، واتخاذ خطوات لوقفها قبل فوات الأوان. وأحد أوجه الشبه الكبيرة ما بين أديان العالم الكبيرة هو التركيز الكبير على حماية البيئة - التي خلقها الله.


وشجع الأمير تشارلز أتباع الأديان في العالم على العودة إلى تعاليم أديانهم حول هذه المسألة. وقال صاحب السمو الملكي بأن هناك انقساما حاليا ما بين الإنسان والطبيعة سببه ليس التصنيع والتطور التكنولوجي والسعي للنمو الاقتصادي فحسب، بل كذلك المواقف تجاه العلاقة بالطبيعة. وقال إن أسلوب التفكير قد تغير عبر القرون القليلة الماضية ليسير عكس طبيعة تعاليم التقاليد المقدسة في العالم، بما فيها الإسلام. وقال إن الأديان الكبيرة كافة تستند في جذورها إلى حقيقة أن الإنسان جزء من الطبيعة، وليس في منأى عنها، ويجب أن يعيش ضمن حدودها وإمكاناتها.


وقال:

"وعليه أريد منكم اليوم أن تتفكروا بمنتهى الجدية إن كان جزء كبير من الحل لكافة "أزماتنا" في أنحاء العالم لا يكمن فقط في توفير المزيد من التكنولوجيا الأكثر تقدما، بل يكمن أيضاً في استعادة الروح

إلى تفكيرنا العام. وليس باستطاعة العلم والتكنولوجيا أن يفعلا ذلك. بل إن التقاليد المقدسة هي التي لديها القدرة على تحقيق ذلك.

وتحدث أمير ويلز عن الأهمية والاحترام الكبيرين اللذين يوليهما الدين الإسلامي للحفاظ على البيئة، حيث قال:

"من واقع معرفتي بالقرآن، فإنه لا ينفك يصف عالم الطبيعة المرة تلو المرة على أنه من صنع المحسن الواحد الأحد. ويصف الطبيعة بوضوح على أنها تمتلك خواص العقلانية، وأنه ليس هنالك ما يفصل بين الإنسان والطبيعة، وهذا مرجعه بكل تأكيد إلى عدم وجود ما يفصل بين العالم الطبيعي والله. ويعرض القرآن صورة متكاملة للكون حيث الدين والعلم، والعقل والمادة جزءٌ من كلٍّ حيٍّ وواعٍ. وبالتالي فإننا كائنات فانية تحتويها السرمدية، وكل واحد منا يمثل صورة مصغرة عن الكلّ. وهذا يوحي لي بأن الطبيعة شريك مدرك، وليست عبداً منقاداً للإنسانية، وإنما نحن مستأمنون عليها؛ نحن ضيوف الله لفترة قصيرة.

اسمحوا لي أن أقتبس آية من القرآن الكريم، "قُل أرأيتُم إنْ أَصبَحَ ماؤكم غَوراً فَمَن يأتيكم بماء مَعينٍ".


هذا هو الكرم الإلهي علينا إذ يزودنا بما نحتاج وبأماكن نسكنها ولباسنا وأدواتنا ووسائط نقلنا. إن الأرض قوية ومعطاءة ولكنها في الوقت ذاته ناعمة ورقيقة ومتداخلة التركيب ومنوعة، ولهذا فلا بد أن تكون وطأتنا عليها رقيقة على الدوام ."

وأشار إلى أن هذه التعاليم جلية كذلك في الدين اليهودي وفي ديانته هو أيضاً، الديانة المسيحية، وتم التعبير عنها بشكل جيد فيما كتبه شعراء وعلماء مسلمون وشعراء غربيون مثل ووردزوورث.


وأوضح بأن أوجه الشبه بين تعاليم الأديان الكبيرة حول العلاقة مع الطبيعة أكثر من الاختلافات بينها.

"مهما كان الدين الذي ننتمي إليه، فإن جوهر الحقيقة يبقى هو ذاته. إن ما ورثناه من خالقنا يتعرض إلى الخطر. ولن يكون من المفيد في نهاية المطاف أن نحاول أن نعزي أنفسنا، ونحن في وسط الركام، بأننا فعلنا ما فعلنا في سبيل تنمية الجنس البشري وتقدمه. والحقيقة المزعجة هنا هي أننا شركاء في هذا الكوكب مع بقية المخلوقات ولسبب وجيه جداً- ألا وهو أننا لا نستطيع العيش وحدنا دون وجود بيئة حياة متوازنة بشكل معقد من حولنا. لقد علمنا الإسلام هذا دائماً، فإذا ما أهملنا هذا الدرس فإننا نكون قد تخلينا عن عقدنا مع الخليقة."


وقال الأمير تشارلز إن الفكر العقائدي الحديث الذي هيمن على التفكير الغربي ردحاً من الزمن قد ينظر إلى التعاليم الدينية والحكمة المتوارثة، كذاك النوع الذي تتضمنه تعاليم أديان العالم الكبيرة، على أنها ضرب من "النظر إلى الوراء". لكن قال صاحب السمو الملكي بأنه يشعر أن بإمكان الحكمة المتوارثة أن تمتزج مع الاحتياجات الحديثة، وعليه فإن التقاليد ليست نظراً إلى الخلف بل هي رؤية مستقبلية.


"إن العقيدة العصرية التي هيمنت على التفكير الغربي عقداً من الزمن توحي بأن "التقاليد" هي نظر إلى الوراء. وما حاولت شرحه اليوم هو أن هذه المقولة هي أبعد ما تكون عن الحقيقة. فالتقاليد هي تراكم للمعرفة والحكمة، وهما ما يجب علينا تقديمه للجيل القادم. وعليه فإن التقاليد هي رؤية مستقبلية - تنظر إلى الأمام ."


وختم الأمير تشارلز كلمته بالقول:

"إن هناك حقيقة جوهرية في المثل البدوي القديم على بساطته، إذ يقول "إن أفضل المساجد كلها هي الطبيعة ذاتها."


Wednesday, 9 June 2010

ما عرب های اهواز، ایرانی نیستیم


2010-06-09

رضا وشاحی

بحران هویت برای نسل جوان احوازی ما بسیار مهم است. از یک جهت می تواند موجب سر درگمی آنان شود و از جهتی دیگر می تواند موجب برانگیخته شدن انگیزه در آنان شود که ما که هستیم و در این جستجو ریشه هویت خویش را پیدا کنند. در این نوشته کوتاه سعی می کنم که دریچه ای بر این هویت اهوازی بگشایم، تا بلکه کمکی به این بحث بنماید.

عرب ایرانی، یا ایرانی عرب

در واقع هیچکدام. ما نه عرب ایرانی هستیم و نه ایرانی عرب. ما عرب احوازی هستیم. در طول نه دهه گذشته حکومت ایران همواره طرح های پیچیده ای برای حل کردن و نابودی هویت عربی ملت اهواز طرح و اجرا کرده است. که به یمن هویت قبیله ای، بله امتیاز هویت قبیله ای در همین جاست، هیچگاه موفق نشده است.

این سوال ریشه اصلی بحث سیاسی موجود هم هسن. اینکه عده ای مانند حزب همبستگی احواز بر یک ساز می کوبند که می بایست ایران فقط فدرال شود بدون اینکه نظر اکثزیت مردم را مد نظر قرار دهند، از این نکته بر می خیزد که در پس ذهن ایشان ما عرب های ایرانی یا ایرانی های عرب هستیم. که این هر دو خطایی می باشد. حالا شما هر چقدر بگویید که ما از ادبیات و فرهنگ عربی اهوازی دفاع می کنیم. فایده ای ندارد، چرا که عمل سیاسی شما با افکار فرهنگی شما زمین تا هوا فاصله دارد.

من خودم زمانی که در حزب همبستگی احواز بودم این را نمی دیدیم. وقتی از این حزب خارج شدم و به انبوه تهمت ها و فعالیت های مخربی که بر علیه دیگر احزاب احوازی توسط حزب همبستگی احواز سازماندهی شده بود نگاه کردم، دیدم واقعا بی انصافی بوده است.

امیدوارم دیگرانی هم این شهامت را داشته باشند و همانند من از این حزب با این افکار سیاسی عجیب و غریب خارج شوند. و با دید انتقادی به مسایل نگاه کنند.

من در نوشته ای دیگر در مورد نقش حزب همبستگی در وقایع اخیر اهواز در داخل و خارج و نتایج مثبت و منفی این حزب به شکل مفصل صحبت خواهم کرد.

یکی از این طرح ها مطرح کردن بحث انحرافی هویت به این شکل بود که آیا عرب های اهواز در واقع عرب ایرانی هستند و یا ایرانی های عرب هستند؟ به این دو سوال هر گونه پاسخ داده شود به این معنا خواهد بود که ما بهرحال نوعی ایرانی هستیم.

این سوال اصولا به ما ربطی ندارد. ما مردم اشغال شده ای هستیم. تحت اشغال بودن ما به هیچ وجه به این معنا نیست که ما هویتمان تغییر کرده است.

غیر از تعریف جغرافیایی که به ما تحمیل شده است و ما اشغال شده و مستعمره هستیم و در اثر اشغال منطقه ما در نقشه های بین المللی زیر مجموعه ایران شده است، هیچ چیز دیگر ما شامل این تعریف نمی شود. که سعی بر این است که در نقشه دنیا هم به شکل مستقل ظهور کنیم.

اصولا اسم ایران اسمی نژاد پرستانه است

آقای التون دانیل در کتاب خود بعنوان تاریخ ایران[1] در صفحه سوم می نویسد: هالمر شاخت وزیر نازی حکومت فاشیست هیتلر، در جلسه ای با سفیر وقت ایران در برلین، بعد از توضیح دادن اینکه خون ژرمن و آریایی یکی است و آلمان با ایران روابط تاریخی و نژادی دارند، سفیر ایران در برلین را تشویق می کند که از دولت ایران بخواهد که نامی را انتخاب کنند که آریایی بودن مردم ایران را برساند. سفیر ایران خبر را به گوش مقامات تهران می رساند و کلمه پیشنهادی ایران که به معنای محل تجمع آریایی ها بوده است به عنوان نام رسمی انتخاب می شود و رضا شاه در بیست و یک مارچ 1935 دستور صادر می کند که از این به بعد از اسم ایران در مکاتبات بین المللی استفاده شود.

خب اصولا این اسم نژادپرستانه را که سابقه نامگذاری است به رایش سوم می رسد، کدام انسان شرافتمندی حاضر است که بر خود بگذارد و بعنوان هویت بپذیرد؟ همین اسم معنایش نفی هویت و وجود ملت عرب است. نفی هویت باقی ملت ها در ایران است.

موضوع به این شکل می شود که شما در این محدوده سرزمینی اگر خون آریایی نداشته باشد، وجودی ندارید. خب این دقیقا نژادپرستی است.

ما عرب ها همواره انسان های آزادی بوده ایم. نه امپراطوری های یونان و نه روم و فارس در طول تاریخ موفق شدند که ما عرب ها را برده کنند و بر گردنمان طوق بزنند. آزاد بوده ایم و آزاد خواهیم ماند.

فارس ها نزدیک به یک قرن است که تلاش بی سابقه ای که در تمام تاریخ بی همتاست انجام داده اند که تاریخ درخشان و فرهنگ اصیل عربی احوازی را محو و نابود کنند. واقعیت این است که ما نابود نشده ایم که هیچ و این تلاش ها ما را به همدیگر نزدیکتر کرده است و همبستگی ملی ما را بیشتر و بیشتر می کند.



[1] The History of Iran, Elton Daniel, p.3 ISBN-10: 0313307318

Wednesday, 10 February 2010

خیالبافی و واقعیت در سیاست


رضا وشاحی

2010-02-10

بسیاری در خاورمیانه از ایالات متحده آمریکا توقع دارند که ارتباط خود را با کشورهای دیکتاتور منطقه مانند سعودی و مصر قطع کرده و کمک های امنیتی و نظامی را متوقف سازد. ولی در عالم واقعیت آیا چنین امری امکان پذیر و یا واقع گرایانه می باشد؟ در این مقاله به تخیل و ایده آل اندیشی و واقیت گرایی در سیاست نگاه می کنیم.

مصر مثال بسیار خوبی است. در اینکه حسنی مبارک یک رییس حکومت غیر دموکراتیک و دیکتاتور است کسی شکی ندارد. در اینکه به علت اقتصاد ورشکسته مصر که تحت مدیریت مبارک در سه دهه گذشته شکل گرفته است، مصر به شدت به کمک های خارجی نیاز دارد و خصوصا بدون کمک های آمریکا بر سر پا نمی ماند هم کسی شکی ندارد. در واقع مصر در کنار اسراییل بزرگترین دریافت کننده کمک های نظامی آمریکا است.

ایده آل اندیشان، که شامل دنیای سطحی ژورنالیستی چپ و انبوه کسانی می شود که فقط یک طرف قضایا را می بینند و به راحتی قطع کمک به مصر را تجویز می کنند. در دنیای این عده درست در فردای قطع رابطه آمریکا با مصر، مصر تبدیل به دموکراسی می شود و این آمریکا است که جلوی توسعه دموکراسی در مصر را گرفته است.

چیزی را که این دسته نمی بینند، واقعیت مهم دیگری است که در صورت برکنار رفتن حسنی مبارک، نیروهای افراطی اسلامی همانند اخوان المسلمین قدرت را بدست خواهند گرفت. که در این صورت مصر همین پیشرفت های اندک اجتماعی و سکولاریسم را به سرعت از دست داده و قرن ها به عقب بر خواهد گشت. وضعیت زنان، هنر و اقلیت های دینی و غیره به شدت بدتر خواهد شد. مصر محل آموزش تروریست ها خواهد شد. پیش بینی این امر چندان سخت نیست.

واقع گرایی این است که در عین حفظ حکومتی همچون مبارک، همزمان به مصر در مورد گشایش سیاسی و بهبود وضعیت حقوق فشر فشار آورده شود و چانه زنی بشود. کاری که آیالات متحده آمریکا به شکل مدام در مصر و سعودی انجام می دهد.

در مورد سعودی در صورت سقوط حکومت سعودی قدرت به دست نیروهای بسیار افراطی اسلامی می افتد کسانی که تنها مخالفتشان با حکومت سعودی فعلی این است که" به اندازه کافی حکومت اسلامی نیست"! و این البته گزینه ای است که هیچ عقل سلیم سیاسی نمی بایست قبول کند.

اصولا قطع رابطه سیاسی فقط در حالت جنگ می بایست صورت بگیرد. با قطع رابطه هیچگاه دموکراسی در کشور مقابل شکل نگرفته و حقوق بشر بهبود نیافته است. مثال واضح این امر هم کوبا و ایران است. از زمان قطع رابطه بین ایران و آمریکا وضعیت حقوق بشر بدتر شده است.

کشورهای دیکتاتور از انزوا استقبال می کنند. در صورت نداشتن رابطه سیاسی آیالات متحده نمی تواند در مورد حقوق بشر با کشور مورد نظر گفتگو کرده و بر گشایش سیاسی پا فشاری کند. این یک نکته بسیار ساده است که اغلب توسط بسیاری از اپوزیسیون ایران نادیده گرفته شده و به شکل اشتباهی تعبیر می شود.

دولت آمریکا ناچار هستند با کسانی که در کشورهای خاورمیانه روی سر کار هستند، دیکتاتور و دموکراتیک، سر وکله بزنند. این یک اصل است که سیاست با واقعیت موجود رابطه دارد و ایده آل اندیشی البته از آن روشنفکران و ژورنالیست ها است. که البته همواره سیاست مداران را متهم به فساد و همکاری با دیکتاتورها می کنند.

Thursday, 5 November 2009

نقشه جهان عربی کوچکتر خواهد شد

رضا وشاحی
05/11/2009

می توان به راحتی پیش بینی کرد که کردها، بربرها، جنوب مراکش و جنوب سودان و بسیاری مناطق کوچک و بزرگ دیگر در سالهای پیش رو از نقشه جهان عربی جدا خواهند شد.

ولی با همه این کاستن ها جهان عربی بعلت جمعیت بسیار و منابع معدنی بسیار و همچنین نقش تاریخی ما عرب ها در تاریخ بشری همچنان یکی از مهمترین مناطق باقی خواهد ماند.
به این اضافه کنید اگر نسیم خوش دموکراسی در کشورهای عربی بورزد و اصلاحات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مجال شکل گرفتن پیدا کند. اروپای غربی دیگری پیش رو خواهد بود.

علت این جدا شدن ها البته عدم رفتار منصفانه با اقلیت ها خواهد بود. کشورهای عربی برای پاسخ به خواست های روز افزون در این مناطق از خشونت و سرکوب شدید استفاده کردند. در نتیجه خواست های این اقلیت ها اگر در ابتدا هم جدایی خواهی نبود، به سرعت تبدیل جدایی خواهی شد.

و چرا نه؟ من همواره از تشکیل کشورهای جدید استقبال می کنم. در هر قاره ای. از لحاظ سیاسی اضافه شدن کشورهای سیاسی یعنی ثبات بیشتر در آن منطقه خاص. و گرنه نتیجه کشور در کشور چیزی جز ضعف اقتصادی و جنگ های داخلی طولانی نخواهد بود.

من همین حق را هم برای اهواز خودم می خواهم. مردم عرب احواز حق دارند که استقلال داشته و از ایران جدا شوند. و چرا نه؟

برای من جالب اینجاست کسانی هستند که حق استقلال را برای اهواز می خواهند ولی استقلال را برای دیگر مناطق جهان رد می کنند. کسان دیگری هم در اهواز داریم که استقلال را برای مناطق دیگر جهان قبول می کنند و حمایت می کنند ولی برای اهواز رد می کنند!

Thursday, 29 October 2009

حقوق بشر را سیاسی نکنید


رضا وشاحی

2009-10-29

پدر من توسط نیروهای اطلاعات سپاه در ماه می امسال دستگیر شد. علت دستگیری هم البته فشار بر من برای متوقف کردن فعالیت هایم در خارج از کشور بود. رادیو ها و تلویزیون ها و وب سایت های فارسی خبر را سانسور کردند.

ولی متاسفانه این فقط رادیو و تلویزیون و ب سایت های فارسی نبود که خبر دستگیری پدر من را سانسور نمود. سازمان های حقوق بشر اهوازی، احزاب سیاسی از حزب همبستگی دموکراتیک اهواز تا جبهه دمکراتیک مردمی عربی احوازی و آزادی بخش و نویسندگان و وبلاگ نویسان همه گی این خبر را سانسور کرده و از انتشار آن جلو گیری کردند. و من را متعجب رها کردند. باورم نمی شد. می دانستم که ملت ما هزار مشکل دارد ولی این یکی را باور نمی کردم.

از فارس ها گله ای نیست. بالاخره حقارت دارند. کینه دارند. دشمنی دارند. ضد عرب هستند. زمین های ما را اشغال کرده اند.

ولی از جماعتی که خود را مدافع حقوق بشر اهواز می نامند، سازمان حقوق بشر تشکیل می دهند و خود را مدافع مردم عرب اهواز می نامند، حزب سیاسی تشکیل می دهند، ادعای سیاسی بودن می کنند و ادعای آزاد سازی و حمایت از مردم عرب احواز می کنند، البته جای گله هست.

شما اگر با من مشکل دارید، که نباید هم داشته باشید، با پدر من مشکلتان چه بود که یک خبر کوتاه را هم دریغ کردید؟ آیا نتیجه چند انتقاد کردن این است؟ خب شما اگر قدرت در اهواز در دستتان بود با ما چه می کردید؟ این نمونه های تبعیض بسیاری مسایل و ادعاهای شما را زیر سوال برد. این قبیله گرایی را وارد سیاست کردن و وارد حقوق بشر کردن ظلمی است مضاعف و بسیار بدتر از کاری است که حکومت جمهوری اسلامی می کند.

متاسفانه ماجرای سانسور و بی اعتنایی به قضیه دستگیری پدر من تنها یک نمونه از این تبعیض ها است. من بسیاری را دیده ام که شکایت از عدم رسیدگی به مسایل پناهندگی، دستگیری فرزندشان و غیره توسط سازمان های حقوق بشر مرتبط به احزاب سیاسی نموده اند. حالا دیگر از صحبت های خصوصی یکی از آقایان به اصطلاح مدافع حقوق بشر نمی گویم که صحبت از انتشار بیانیه با عنوان بزرگ رییس جمهور و رهبر برای شخصی بود که زیر شکنجه قرار داشت و تاکید می کرد که این کار را خواهد کرد تا شخص اعدام شود! به موقع با تفاصیل خواهم گفت.

نتیجه وارد کردن حقوق بشر در سیاست همین است. نتیجه سازمان های حقوق بشر وابسته به سازمان های سیاسی همین است.

هر حزبی مانند یک دکان حقوق بشر هم راه انداخته است. نتیجه این امر صدمه شدید به مسایل حقوق بشر در اهواز زده است. اگر می بینید مسایل حقوق بشر اهواز مطرح نمی شود، به خبرهای حقوق بشر اهمیت داده نمی شود، یک دلیلش همین ارتباط سازمان های حقوق بشر با احزاب است.

یک عده ای از یک حزب خاص هم به هر سازمان حقوق بشری رفتند نام مرا هم به عنوان عضو کمیسیون حقوق بشر خود مطرح کرده بودند.

سازمان های سیاسی اهواز ما در واقع یک سازمان های سیاسی ورشکسته هستند. تعارف را کنار باید گذاشت. آنان نتوانسته اند تاکنون یک کشور غربی را حمایت کننده قضیه احواز بکنند.

فعالیت سیاسی این سازمان ها نتیجه ای جز ایجاد تفرقه بیشتر بین ملت اهواز نکرده است. مسایل حقوق بشر را هم می خواهند به بیماری های تبعیض قبیله ای آلوده کنند.

توصیه من به نسل جدید اهوازی که به خارج می آیند این است که از این سازمان های سیاسی که بر ایدئولوزی های قدیمی و فرسوده بنا شده اند دوری کنند. از این سازمان های سیاسی غیر از تبعیض چیز دیگری بیرون نمی آید. از کوزه همان تراود که در اوست.

سازمان های سیاسی تازه ای بر اساس افکار مدرن و جدید تشکیل دهید بلکه از این قبیله گرایی و تبعیض ها رها شویم .

Monday, 26 October 2009

تونس: بن علي يفوز بولاية رئاسية خامسة







عيد انتخاب الرئيس التونسي زين العابدين بن علي لولاية رئاسية خامسة حيث أظهرت النتائج النهائية التي أعلنتها وزارة الداخلية التونسية حصوله على نسبة 89.62% من إجمالي أصوات الناخبين في الانتخابات التي جرت أمس الأحد.
وتشمل هذه النتائج جميع الدوائر الانتخابية الـ26 في البلاد حيث حصل بن علي على نتائج تراوحت بين 87,95 في المئة في مدنين و93,27 بالمئة في تطاوين بالجنوب التونسي، حسبما أعلنت وزارة الداخلية التونسية.

وإجمالا لم تقل نسبة الأصوات لصالحه عن 84%،وكانت أكبر نسبة أصوات حصل عليها الرئيس التونسي من التونسيين في الخارج ووصلت إلى أكثر من 94%.

وجاء ثانيا محمد بو شيحة بنحو خمسة في المئة،أما أحمد الاينوبلي مرشح الاتحاد الديمقراطي الوحدوي فقد حصل على نحو 3.8 % ثم احمد ابراهيم مرشح التجديد الذي نال اضعف نسبة اصوات بنسبة بلغت 1.57%.
أما في الانتخابات التشريعية لاختيار 214 عضوا في مجلس النواب, فقد تقدم حزب التجمع الدستوري الديمقراطي الحاكم بفارق كبير على منافسيه في أحزاب المعارضة والقوائم المستقلة.

وحصل الحزب الحاكم على 161 مقعدا، وفازت ستة من ثمانية الأحزاب خاضت الانتخبات بالمقاعد الـ 53 المتبقية.وكان بن علي قد فاز في الانتخابات السابقة عام 2004 بـ94 في المئة من الأصوات.
وقالت منظمة هيومان رايتس ووتش إن الانتخابات جرت في غمرة "أجواء من الكبت".


استقواء"

وكان الرئيس بن علي قد ألقى مساء السبت خطابا بعد يوم من انتهاء الحملة الانتخابية ندد فيه بـ"قلة من التونسيين الذين لا يتورعون في هذا الوقت بالذات عن الالتجاء إلى الخارج للاستقواء بأطراف أجنبية وشحنها ضد بلادهم والتشكيك في انجازاتها ومكاسبها."
وقال الرئيس المنتهية ولايته في خطابه: "وقد هان على هؤلاء شرف الانتماء الى تونس وما يفرضه عليهم من أخلاقيات الحياء والتحفظ إزاء كل ما يسيء إلى وطنهم فلم يقدروا للوطن قداسة ولا حرمة ووصلت بهم الجرأة على الافتراء والتحريض إلى شن حملة يائسة لدى بعض الصحافيين الأجانب ليشككوا حتى في نتائج الانتخابات قبل أن تقع."
وب
عد أن تعهد بن علي بألا "يسمح بأي تجاوز أو تدليس أو تزييف لإرادة الشعب،" توعد بتطبيق القانون "بالحزم نفسه كذلك ضد كل من

يتهم أو يشكك في نزاهة العملية الانتخابية دون اثبات وبراهين".

وكان الحزب الديموقراطي التقدمي، الذي لم يتمكن مؤسسه أحمد نجيب الشابي من المشاركة في الانتخابات الرئاسية بحجة عدم التطابق مع القانون، قد ندد "بمهزلة" الانتخابات وقاطع الانتخابات التشريعية احتجاجا على عدم اجازة العديد من قوائمه حسبما ذكرت وكالة الأنباء الفرنسية.
كما تحدث بعض المعارضين والمستقلين عن "تضييقات" عرقلت حملتهم الانتخابية.

نسبة الإقبال
وقدرت نسبة المشاركة في عمليات التصويت بـ84,15 في المئة قبل ساعتين من الإغلاق.
وخفضت في العام الماضي السن القانونية للانتخاب من 20 الى 18 عاما ما يعني تسجيل نحو نصف مليون ناخب جديد في قوائم الناخبين.


ولم تنشر حتى اللحظة إحصائيات رسمية عن عدد الناخبين المسجلين الذين يقدر عددهم باكثر من خمسة ملايين ناخب من اجمالي عشرة ملايين تونسي.

والحزب الحاكم هو الوحيد الذي تمكن من تقديم لوائح مرشحين في كل الدوائر الانتخابية الـ26.

Friday, 23 October 2009

افتخار کن که عرب هستی


دوران طلایی اسلامی علم
بخش دوم
بخش اول را اینجا بخوانید


2009-10-23

سرکوب فارس ها و واپس گرایی های ایجاد شده موجب شده است که ما عرب های اهوازی احساس حقارت کنیم. نسل جوان عرب ما با فرهنگ درخشان خود آشنا نباشد و خجالت بکشد به زبان زیبای عربی صحبت کند. تاریخ نخواندن باعث شده است که از افتخارات علمی خود غافل مانده و از خدماتی که ما اعراب به جهان علم نموده ایم بی خبر بمانیم. مقاله کنونی به بخش افتخارات و خدمات علمی ما در دوران طلایی اسلام می پردازد. در این مقاله بسیار از تحقیقات پروفسور جیمز الخلیلی استاد فیزیک دانشگاه ساری در بریتانیا استفاده شده است. که این تحقیقات به شکل مستندی از تلویزیون بی بی سی منتشر شد. و اکنون به شکل یک کتاب منتشر شده است. خود وی یک عرب عراقی است و یکی از افتخارات دوران ما می باشد. من خودم در طی این تحقیق به مواردی برخوردم که شگفت زده شدم.

وجه تسمیه

علت نامگذاری این دوران به نام دوران طلایی اسلامی این است که در بستر فرهنگی اسلامی آن دوران و اکثرا به دست دانشمندان مسلمان شکل گرفت. البته همانطور که می دانیم همه این دانشمندان عرب نبودند و همه هم مسلمان نبودند و از ملیت های مختلف در این حرکت و جنبش علمی شرکت داشتند. صحبت ما در اینجا در مورد دانشمندان عرب است. این دوران از قرن هفتم میلادی شروع می شود و تا قرن دوازدهم میلادی ادامه پیدا می کند.

به مدت پنج قرن منطقه خاورمیانه و سرزمینهای عربی منبع تولید و توزیع علم بوده اند. بسیاری از علومی که امروز برای ما آشنا هستند در این دوران پایه گذاری شدند. این علوم شامل از عطری می شود که ما روزمره استفاده می کنیم تا دندان دردی که ما را به دکتر دندانپزشک علمی می کشاند. شامل دیکشنری و دایره المعارفی می شود که ما برای اطلاعات بیشتر باز می کنیم تا محاسباتی که کامپیوتر و لپ تاپ ما می شود. شامل منوی غذای سه کورسه ای است که در رستوران سفارش می دهیم. شامل الکلی می شود که میزان آن اندازه گیری شده و در میهمانی های شبانه نوش جان می کنیم. شامل عکس های شگفت انگیزی می شود که در وب سایت ناسا می بینیم.

شروع این دوران

شروع این دوران با پایه گذاری بیت الحکمه در بغداد شروع شد. در این محل دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان کتابهای علمی جهان را به زبان عربی ترجمه کردند. به میزان وزن هر کتابی که ترجمه می شد به نویسنده طلا می دادند. در هیچ دوره ای از تاریح در مقایسه با این دوره، مترجمین این احترام را نداشته اند.

بزرگترین اختراع این دوران چه چیزی بود؟

بزرگترین اختراع این دوران تولید کاغذ به شکل انبوه بود. هر چند که اختراع کاغذ توسط چینی ها و مصری ها در دوران قدیم صورت گرفت ولی نحوه تولید آن به شکل سری بود و یا برای تولید انبوه آن کاری صورت نگرفته بود.

انقلاب کشاورزی عربی

در این دوران یکی از مهمتریت تحولات در علم کشاورزی صورت گرفت. بر اثر گسترش سرزمین های اسلامی محصولات مختلفی همراه با دانش و نحوه کشت آنها وارد سرزمین های اسلامی شد
[i]. انواع غلات مختلف از آفریقا وارد خاورمیانه شد. ذرت خوشه ای و مرکبات از چین وارد شد. برنج، منگو، نی شکر و کتان از هند وارد شدند. مجموعه این دانشی که جمع آوری و تولید شد موجب یک انقلاب کشاورزی در زمینه شناخت و روش آبیاری و زراعت شد که تا آن زمان در جهان بی سابقه بود. اصولا عده ای این دوران را حتی جهانی شدن غلات نامگذاری کرده اند[ii].

برای اولین بار اعراب صنعت شکر را ایجاد کردند که می توانست به شکل انبوهی شکر تولید کند و تولید شکر را صنعتی کردند. بر اساس نوع خاک تولیدات محصولات را ترتیب دادند. کشاورزی علمی را بر اساس سه عامل فصل، باران و زمین ایجاد کردند. دایره المعارف های متعددی در مورد کشاورزی نوشتند و دستاوردهای علمی خود را طبقه بندی کردند. در نتیجه موفق شدند برای اولین بار بزرگترین کشتزارهای غلات را ایجاد کنند. قبل از آن تولید با این حجم بالا امکان پذیر نبود
[iii].

اقتصاد

به علت تولید وسیع غلات و نیاز روز افزون جهانی برای آن بازار وسیعی به شکل جهانی ایجاد شد. این اولین نمونه ابتدایی کاپیتالیست و سرمایه داری بود
[iv]. و این برخلاف نظریه های رایج است که اولین نمونه های کاپیتالیسم را در ونیز جستجو می کند.

به کسانی که به دنبال مفهوم عجیب اقتصاد سوسیالیستی اسلامی می گردند توصیه می شد که این قسمت از تاریخ اقتصادی را بخوانند.

اولین نمونه های شرکت های بزرگ با فرم های حقوقی جدید شکل گرفتند: موفذا به معنای امروزی پارتنرشیب یا شرکت شراکتی و تضامنی بود. مضاربه شرکتی بود که به آن امروزه می گوییم لیمیتید پارتنر شیپ یا با حقوق شرکتی محدود بود.

انبوهی از اصطلاحات اقتصادی امروزه آشنا مانند اعتبار، ضمانت کالا، نقدینه گی، حساب پس انداز، حساب جاری، نرخ بهره، پیگیرد قانونی و غیره در این دوره شکل گرفتند
[v].

سیستم بانکداری جدید در جهان ایجاد شد. شما می توانستید پولی را در بانکی در بغداد بگذارید و به همین مقدار در بانکی از اسپانیا با فاصله زمانی چند روز، نقد کنید
[vi].

صنعت

انقلاب علمی مسلمانان به انقلاب صنعتی بسیار نزدیک شده بود. موتورهای ماشینی بسیاری توسط مسلمانان در مورد استفاده از انرژی آبی و بادی، طراحی شدند. اولین بار از انرژی موجود در سدها استفاده شد.

تاثیر این کارهای صنعتی به حدی بود که کلمه ماشین در زبان انگلیسی از فعل ماشي در عربی به معنای حرکت کردن و رونده گرفته شد.

از مهمترین اختراعات این دوره توربین های آبی، جر ثقیل بود.

بزرگترین دانشمند و افتخار این دوره کیست؟

آیا بزرگترین داشنمند و قهرمان علمی این دوره ابوعلی سینای یهودی است که خدمات گسترده ای به پزشکی، زیست شناسی، فلسفه و غیره کرد؟ آیا العباس بن فرناس است که شیشه غیر رنگی و لنز مطالعه و ساعت آبی و دستگاه هواشناسی و مترونوم را اختراع کرد؟ آیا براداران مشهور بنو موسى بودند که ماشین ها و قطعات اتوماتیک مانند والو، ماسک گاز و دریچه های اطمینان را اختراع کردند؟ آیا الجزري بود که وی را می بایست پدر علم مکانیک نامید که میلنگ و ماشین های دو زمانه را طراحی کرد و در کتاب مشهور خود نحوه ساختن پنجاه ماشین را که خود طراحی کرده بود شرح داد؟ آیا موسى الخوارزمي ترک بود که جبر و لگاریتم را کشف کرد؟ آیا ابن الشاطر
[vii] بود که قطب نما را اختراع کرد و ساعت مشهور آفتابی مسجد اموی را طراحی کرد؟ آیا جابر ابن حیان عرب بود که پایه گذار علم شیمی امروز بود و اسید نیتریک و هدروکلرویک و سولوفوریک و سیتریک را کشف کرد؟ آیا إبن إسحاق الكندي بود که تحقیقات وی موجب تولید عطر به شکل علمی شد و نوشته های وی در مورد اهمیت محیط زیست اولین نمونه های جنبش سبز به شمار می رود و همچنین اولین نویسنده تئوری موسیقی عربی به شمار می رود؟ آیا زكريای رازی بود الکل را کشف کرد؟ آیا احمد بن رشد بود که فلسفه اگزستانسیالیسم را پایه گذاری کرد؟ آیا ابن خلدون بربر بود که جامعه شناسی را ایجاد نمود و مفهوم اقتصاد سیاسی و فلسفه تاریخ را ایجاد نمود؟ و لیست البته بسیار طولانی است.‎‎

در واقع ما امروزه می دانیم که بزرگترین دانشمند این دوران کسی نبود جز حسن بن الهيثم که وی متولد بصره بود.( او را احوازی هم حساب کنید) اهمیت وی در این است که اولین بار بحث روش و متد علمی را مطرح نمود. و علم را بر اساس مشاهده و تجربه روشمند نمود. این روش البته هفتصد سال بعد به بار نشست. امروزه در هر دانشگاهی در جهان درس می خوانید در هر آزمایشگاهی به تحقیق مشغول هستید، مدیون ابن حیثم هستید. کتاب اوپتیک وی توسط ایزاک نیوتن مهمترین کتاب در تاریخ فیزیک معرفی شده است
[viii].

ابن حیثم همانطور که بسیاری به درستی گرفته اند اولین دانشمند علمی جهان است. او پایه گذار مبحثی شد که امروز به نام فلسفه علم شناخته می شود. کارهای علمی وی ششصد سال طول کشید تا توسط کپلر ادامه پیدا کند و تکمیل شود. ابن حیثم دویست کتاب علمی نوشت. ناسا بخشی از کره ماه به نام الحازم را به افتخار الحیثم نامگذاری نمود
[ix].

به تازه گی البته معلوم شده است که ابن حیثم ایجاد کننده علمی می باشد که به آن امروزه روانشناسی تجربی می گویند
[x].

من دوستی دارم پروفسور بازنشسته فیزیک دانشگاه کمبریج است. شخصی بسیار فروتن که صحبت هایش بسیار شیرین و البته تاریخی است. اینکه که اولین میز کارش در دانشگاه کمبریج میز ج.ج تامسون کاشف الکترون بوده است یا اینکه همکلاسی هایش شامل دالبی می شود. اگر متوجه دالبی چه کسی است. نشدید جلوی تلویزیون و یا دی وی دی و یا ضبط صوت خود و یا هر وسیله ای که سیستم صوتی دارد را بخوانید و دالبی سیستم را بخوانید. بله دالبی مخترع دالبی سیستم است. اینکه تمام دانشمندان فیزیک بریتانیا که در چند دهه گذشته جایزه نوبل فیزیک گرفته اند همه شاگرد وی بوده اند و غیره. وقتی در مورد ابن حیثم با وی صحبت کردم بسیار تعجب کرد از بزرگی مقام علمی وی. و بعد از یک هفته بسیار خوشحال بود که با ابن حیثم آشنا شده است.

بی دلیل نیست که فارس ها از ابن حیثم صحبتی به میان نمی آورند. فارس ها به شکل سیستماتیک تاریخ علمی این دوران را سانسور کرده و تمام دانشمندان را به نفع فرهنگ خود فارس معرفی کردند.

زبان عربی زبان رسمی علم و تجارت و سیاست

زبان عربی به واسطه تجارت و طبعا استفاده دینی کم کم به زبان رسمی بسیاری کشورها که حتی عرب زبان هم نبودند تبدیل شد. و این تبدیل شدن زبان عربی به عنوان زبان رسمی، اکثرا داوطلبانه بوده است. برای مثال در ایران برخلاف اینکه گفته می شود عرب ها با سرکوب و فشار زبان عربی را رسمی کرده اند خود ایرانی ها از خلیفه بغداد درخواست کردند و نامه نوشتند که دیگر برای ما به زبان فارسی دستورات حکومتی را ننویسید و فقط به زبان عربی بنویسید. این امر مستند است. نگاه کنید به کتاب تاریخ زبان فارسی نوشته

زبان عربی بر خلاف زبان انگلیسی که تجارت همراه با استعمار بود تبدیل به زبان علمی و تجارت و سیاست شد. و نسبت به زبان انگلیسی اجبار استفاده از زبان عربی بسیار کمتر بوده است.

در واقع این قدرت طبیعی موجود بر زبان عربی بود که جای خود را در پهنه جهانی نشان داد.

علت فراموشی افتخارات ما

استعمار غرب به شکل عمدی افتخارات مسلمان را یا نقل نمی کرد و یا کمرنگ نقل می کرد. فقط در چند دهه اخیر است که غرب دوباره این مساله را بازنگری کرده و مقالات و کتاب های متعددی در مورد ارزش علمی این دوران منتشر شده است. پروفسور ادوارد سعید در کتاب مشهور خود یعنی شرق شناسی ثابت نمودند که بسیاری شرق شناسان مشهور هم از این مشکل به دور نبوده اند و بسیاری عمدا حتی گزارش های نادرست در مورد تاریخ و فرهنگ ما عرب ها نوشته اند.

دلیل دوم تحلیل رفتن روحیه علمی ما و رشد خرافات بوده که چراغ علم ما را کم نور کرده و چراغ علم جهل و خرافات را پر روغن کرده است. نتیجه این امر فراموشی ما و نا آشنایی ما با تاریخ و افتخارات خود است که موجب شده است بر هویت ما تاثیر بگذارد. راه حل این است که ما به سادگی می بایست بیشتر تاریخ بخوانیم.

دلیل دیگر سانسور شدید افتخارات عرب و اهمیت ندادن عمدی به آنان توسط حکومت ایران در طول این سالها بوده است. نویسنده گان بی فرهنگ فارس در این موارد از هیچ گونه لجن پراکنی پرهیز نکردند و برای مسموم کردن ذهن ها و انتصاب افتخارات این دوران فقط به خود از هیچ حیلتی فروگذاری نکردند و در تمامی نوشته ها منبع این جنبش علمی را که همانا فرهنگ عربی است انکار کرده و نادیده گرفتند و همه چیز را به دروغ به نام خود ثبت کردند.

مهمترین دست آورد علمی اعراب در مقایسه با دیگر انقلاب های علمی جهان

مهمترین دست آورد علمی اعراب را من از زبان سایمون شافر استاد دانشگاه کمبریج پروفسور بیان می کنم" انقلاب علمی اعراب با باقی انقلاب های علمی دیگر یک تفاوت مهم داشت. و آن این بود که اعراب علم را برای خود نمی خواستند. به معنای دیگر سعی شان در گسترش علم بود نه مسدود کردن و محدود کردن آن. در صورتیکه در انقلاب های علمی دیگر علم به شکل سر نگهداری می شد و به شدت از آن محافظ می شد. اعراب می خواستند علم منتشر شود.
[xi]"

نتیجه گیری

تاریخ و فرهنگ عربی بسیار به بشریت خدمت کرده است. باید افتخار کرد که جزو این فرهنگ هستیم. و عقب مانده گی های موجود به هیچ وجه نمی بایست موجب این بشود که ما افتخارات خود را جشن نگیریم و به آنان افتخار نکنیم. پس افتخار کن که عرب هستی و از همین امروز سعی کن عربی صحبت کنی و تاریخ خود را بشناسی.

منابع

[i] Andrew M. Watson (1974), "The Arab Agricultural Revolution and Its Diffusion, 700-1100", The Journal of Economic History 34 (1), p. 8-35.

[ii] Andrew M. Watson (1983), Agricultural Innovation in the Early Islamic World, Cambridge University Press, ISBN 052124711X.


[iii] Al-Hassani, Woodcock and Saoud (2007), Muslim heritage in Our World, FSTC publishing, 2nd Edition, p. 102-123.

[iv] The Cambridge economic history of Europe, p. 437. Cambridge University Press, ISBN 0521087090

[v] Jairus Banaji (2007), "Islam, the Mediterranean and the rise of capitalism", Historical Materialism 15 (1), p. 47-74, Brill Publishers.
[vi] "The Arab Nation: Some Conclusions and Problems", MERIP Reports 68, p. 3-14 [8, 13].
Bernard Lewis (1954), "Communism and Islam", International Affairs (Royal Institute of Interna "A History of Arabic Astronomy: Planetary Theories During the Golden Age of Islam", New York, University Press; (1994) ISBN 0-8147-7962-X (hardcover); (reissue edition: November 1995) ISBN 0-8147-8023-7 (paperback) tional Affairs 1944-) 30 (1), p. 1-12.
[vii]
[viii] Sabra & Hogendijk 2003, pp. 85–118)

[ix] Gorini 2003

[x] Khaleefa 1999


[xi] The sciences in enlightened Europe (Chicago: Chicago University Press, 1999), coeditor and contributor of 'Enlightened automata', 126-65

Monday, 19 October 2009

هشدار آلمان در مورد فعالیت ماموران اطلاعاتی ایران





مخالفان نظام ایران که در آلمان فعالیت دارند از طرف دستگاههای اطلاعاتی ایران تحت فشار و تهدید قرار می گیرند.
"اداره حفظ قانون اساسی آلمان" یا سازمان امنیت داخلی این کشور هشدار داده است ایرانیانی که علیه رژیم این کشور فعالیت دارند و بویژه در تظاهرات اعتراضی اخیر شرکت کرده اند شناسائی و تهدید می شوند.
"

پانوراما" یکی از مهمترین برنامه های شبکه سراسری تلویزیون آلمان موسوم به (آ.ر.د) روز پنجشنبه 15 اکتبر گزارش داد که فعالان سیاسی ایرانی در آلمان از طرف ماموران امنیتی ایران زیر نظر قراردارند و خود یا بستگانشان در ایران مورد تهدید قرار می گیرند.

مانفرد مورک، معاون اداره حفظ قانون اساسی آلمان در هامبورگ، در برابر پرسش گزارشگر این برنامه گفت که بر اساس اطلاعات آنها سازمان های امنیتی ایران مامورانی را در میان تظاهرکنندگان جا می دهند تا به شناسائی افراد بپردازند.
آقای مورک با این ترتیب گزارش مجله تلویزیونی پانومارا را مبنی بر اینکه "سازمان امنیت ایران در صدد است تا هنگام تظاهرات مخالفان محمود احمدی نژاد آنها را مورد شناسائی قرار دهد" تائید کرده است.
معاون اداره حفظ قانون اساسی هامبورگ افزود : اداره او مدارکی را در اختیار دارد که هویت شرکت کنندگان در تظاهرات مخالف از طریق تصویر برداری و با هدف های مشخص شناسائی می شود.

در گزارش "پانوراما" آمده است که طبق اظهار سازمان دهندگان تظاهرات اعتراضی نسبت به نتایج انتخابات ایران در آلمان شرکت کنندگان در تظاهرات و بستگان آنها در ایران مورد تهدید دستگاههای امنیتی ایران قرار گرفتند و این موضوع هم مورد تائید آقای مورک قرار گرفته است. آقای مورک همچنین تائید کرد که مخالمان رژیم هنگام سفر به میهن خود نیز مورد آزار قرار می گیرند.
به قرار گزارش پانوراما دولت ایران سعی می کند در این مورد دولت آلمان را هم تحت فشار قرار دهد و حتی وزارت خارجه آلمان در پاسخ به این برنامه آنرا تائید کرده است.

این در حالی است که آقای علیرضا شیخ عطار سفیر ایران در آلمان ادعای وزارت خارجه آلمان را بشدت رد کرده و می گوید: چنین کاری نه بصورت کتبی و نه شفاهی وجود خارجی ندارد و در مورد تظاهرات خبرها پر از دروغ است.
اعلام پیروزی محمود احمد نژاد در انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد تظاهرات گسترده رای دهندگانی که آن را آمیخته به تقلب می دانستند در پی داشت. این اعتراضات حتی به شهرهای اروپا و آمریکا نیز کشیده شد.

برخورد خشونت آمیز حکومت ایران با معترضان که شماری کشته به جا گذاشت با محکومیت بین المللی از جمله از سوی آلمان روبرو شد.

Monday, 14 September 2009

ازدواج فامیلی از معایب فرهنگی ما عرب های اهوازی است

نقد معایب فرهنگی

رضاوشاحی

2009-09-14


یک آقایی از احواز صحبت می کرد و می گفت بالاخره موفق شده است که با دختر عمویش ازدواج کند!! من را در این فکر فرو برد که چرا حتی روشنفکر ترین جوان های عرب ما همچنان ازدواج های فامیلی را قبول می کنند؟ مگر هر کدام از ما در خانواده های خود نمونه هایی از این مشکلات را ندیده ایم؟ این فرهنگ اشتباه از کجا شروع شده است؟ این یک مشکل بزرگ ماست.

از نظر پزشکی ثابت شده است که ازدواج فامیلی موجب ایجاد انواع بیماری های شامل بیماری های ژنتیکی، خونی، عروقی شده می تواند شکل اندام را تغییر داده و موجب بیماری های صرع و غیره شود. حتی در برخی گزارش ها صحبت از ارتباط میان بعضی انواع سرطان و ازدواج های فامیل شده است. ازدواج های فامیلی موجب بسیاری ناهنجاری های اجتماعی می شود. متاسفانه در فرهنگ اهوازی ما این پدیده یعنی ازدواج فامیلی همچنان رواج دارد.

تعریف ازدواج فامیلی

ازدواجی که بین فامیل های نزدیک و یا حتی دور شکل می گیرد ازدواج فامیلی نام دارد. من به جای ازدواج فامیلی و غیر فامیلی از ازدواج درون قبیله ای و بیرون قبیله ای نام می برم. یعنی ازدواج فامیلی فقط به معنای ازدواج بین عموزاده ها و خاله زاده و دایی زاده ها و غیره نیست. ازدواجی که درون یک قبیله باشد هر چند هم که نسبت فامیلی نزدیکی هم به ظاهرا نداشته باشند، مردود است، چرا که بعلت تقارب ژنتیکی موجب ایجاد بیماری ها و ناهنجاری های اجتماعی می شود.

ازدواج فامیلی در غرب

جالب اینجاست که در غرب ازدواج فامیلی به طوری که بین ما رواج دارد ازدواج با محارم تلقی می شود. یعنی اینکه شما در غرب خیلی نادر است که ببینید پسر عمو و دختر عمو با هم ازدواج کنند. اصلا برای غربی ها عجیب است که کسی با فامیل خود ازدواج کند.

حداقل نسل جدید در غرب باید این را یاد بگیرند. خجالت آور است که کسی در غرب دختر فامیل خود را عقد کند و با خود به خارج بیاورد.

علت ازدواج فامیلی چیست؟

ازدواج فامیلی با یک مشکل بزرگ اجتماعی فرهنگی ما ارتباط دارد و این مشکل چیزی جز بافت قبیله ای نیست. ازدواج فامیلی نگهدارنده و توسعه دهنده فرهنگ قبیله ای است. و این از لحاظ سیاسی موجب شده است که ما همبستگی ملی نداشته باشیم به این شکل که وقتی ازدواج های درون قبیله ای شکل می گیرد این به عنوان یک ارزش مثبت تلقی می شود و ازدواج با بیرون قبیله به شکل یک پدیده منفی دیده می شود. و این شروع دیدگاه و تقسیم بندی خودی و غیر خودی است.

فرهنگ قبیله ای جهان را به شکل خودی و غیر خودی می بیند. شما معمولا در مراسم ازدواج های قبیله ای این را می شنوید که می گویند خب این دختر با فلان کس از قبیله اش ازدواج کرد و این بهتر از این است که با "غریبه" ازدواج کند!! این "غریبه" یا "غیر خودی" البته کسی نیست جز جوانی از قبیله دیگر!! و این رسوم غلط به همین شکل ادامه پیدا کرده اند.

در یک ملت قبیله بندی جایی ندارد و قبیله پاشنه آشیل حرکت های سیاسی ما هم هست. شما در پشت بسیاری از بحث های سیاسی می توانید مسایل قبیله ای را به خوبی ببنید. شما در انگلستان از کسی بپرسید آنگلو هستید و یا ساکسون، نمی داند و اهمیتی هم برایش ندارد. چرا که این هویت های قبیله ای حل شده اند و جای خود را به هویت های جدید داده اند.

اگر ما آرزو داریم که وضعیت احواز بهتر شود، اگر آرزو و باور داریم که یک ملت هستیم و استحقاق پیشرفت کردن را داریم می بایست با این پدیده بد مبارزه کنیم.

فرهنگ ازدواج فامیلی را می بایست تغییر داد

پدر و مادر های ما اشتباه کردند، ما دیگر این اشتباهات را تکرار نکنیم.

با این پدیده می بایست به انحاء مختلف مبارزه کرد. احزاب و سازمان های فرهنگی می توانند در این امر بسیار سهم داشته باشند و برای تغییر این فرهنگ جزوه، برنامه و مقاله و غیره منتشر کنند. و جای تاسف است که ما تاکنون چنین حرکتی را مشاهده نکرده ایم.

هیچ اشکالی ندارد که احزاب در مانیفست خود این مطلب را هم اشاره کنند که اعضای این حزب از ازدواج درون قبیله ای منع شده اند. و چرا نه؟ مگر احزاب برای تغییر شرایط سیاسی و اجتماعی به سوی بهتر شدن تشکیل نمی شوند؟ مگر وطیفه احزاب روشنگری نیست.

با فرهنگ خرافاتی مرتبط با ازدواج درون قبیله ای می بایست مبارزه کرد. اینکه عقد دختر عمو و پسر عمو را در آسمان بسته اند را می بایست آگاهی داد که خرافاتی بیش نیست. این ها را معمولا پدر بزرگ ها می گویند. امان از این پدر بزرگ ها.

از لحاظ فردی کسانی که آگاهی دارند وظیفه دارند که به جوانان این آگاهی را برسانند و ازدواج درون قبیله ای را نهی کنند و ازدواج های بین قبیله های مختلف را تشویق کنند تا این مسایل روزی حل شود و تغییر کند. یک قدم مثبت می تواند ایجاد آشنایی بین جوانان از قبایل مختلف باشد.

مراسم ازدواجی را که به شکل فامیلی باشد را می بایست بایکوت کرد و در این این مراسم به نشانه اعتراض شرکت نکرد. باید جوانان را تشویق کرد که با جوانان دیگر از قبایل دیگر ازدواج کنند تا از شر این فرهنگ قبلیه ای رها شویم. بهترین روش البته آزاد گذاشتن جوانان است تا خود جفت مناسب خود را پیدا کنند. این قید و بندهای اجتماعی، این انبوه ممنوعیت تماس با جنس مخالف، این ممنوعیت بوسه و در آغوش کشیدن محبوب را می بایست تغییر داد.

با مبارزه با ازدواج فامیلی به چهار هدف زیر خواهیم رسید

هدف اول اینکه از انبوه بیماری ها جلوگیری خواهد شد و نسل های آینده را از این بیماری ها نجات خواهیم داد. و نسلی سالمتر خواهیم داشت. اصولا ادامه ازدواج درون قبیله ای موجب ضعیف شدن ژنتیکی می شود.

هدف دوم این است که با تغییر فرهنگ ازدواج درون قبیله ای، ریشه فرهنگ قبیله ای را خواهیم خشکاند. ریشه تغذیه فرهنگ قبیله ای همانا ازدواج های فامیلی است. ازدواج فامیلی روابط قبیله ای را مستحکم می کند. علت اینکه عرب های اهواز حتی در بخش شهرنشین همچنان فرهنگ قبیله ای را حفظ کرده اند را می بایست در این نکته جستجو کرد.
هدف سوم از میان بردن فرهنگ غلط ناموس پرستی و تعصبات جنون آمیز در مورد زنان است که این هم ریشه ازدواج های درون قبیله ای دارد. ازدواج درون قبیله ای نوعی جنون ناموس پرستی را گسترش داده است. و این موجب شده است که ما فرهنگ مدرن دوستی پسر و دختر را نداشته باشیم. یعنی جوانان ما از انتخاب طبیعی منع شده اند. و بسیار عجیب است که کسی نتواند جفت و همسر خود را که قرار است سالهای بسیار با وی سر کند را انتخاب نکند.

از لحاظ سلامت ازدواج هم ازدواج های درون قبیله ای موجب می شوند که مردها به شکل جنون آمیزی به زن های خود مشکوک باشند. ریشه بسیاری از طلاق ها و قتل های ناموسی و جفا بر زنان هم به این امر بر می گردد. چه بسیار زنانی که از این مشکلات رنج می برند و شکنجه می شوند. در فرهنگی که همه چیز مبروط به زنان تابو است، صد البته این تهمت ها همانند ابزار شکنجه عمل Text Colourمی کنند.

هدف چهارم از میان بردن پدیده زشت ازدواج های اجباری است. ازدواج اجلاری چیزی جز برده داری نیست. نگاه داشتن شجره نامه یک قبیله به بهای سرکوب آزادی دیگران. ازدواج های اجباری هم به نوعی با مسئله ازدواج های درون قبیله ای ربط دارند. یعنی اگر این فرهنگ ازدواج های درون قبیله را تغییر بدهیم. فرهنگ ازدواج های اجباری هم تغییر خواهند کرد. ثمره ازدواج های اجباری هم چیزی جز خانواده های در هم شکسته و نارضایی ها و بیماری های روانی زوجین نیست که همه این مشکلات را به کودکان خود منتقل می کنند و این کودکان معصوم با انواع مشکلات روحی و روانی در بزرگسالی دست در گریبان خواهند بود. چه بسیار زنان عرب اهوازی که در این ازدواج های اجباری شکنجه شدند، استعدادهایشان شکوفا نشد و هدر رفتند. دلم می سوزد از باغی که می سوزد.

پس فرهنگ ازدواج درون قبیله ای را تغییر دهیم تا راه برای حل بسیاری مشکلات دیگر هم فراهم شود.