Thursday, 5 November 2009

نقشه جهان عربی کوچکتر خواهد شد

رضا وشاحی
05/11/2009

می توان به راحتی پیش بینی کرد که کردها، بربرها، جنوب مراکش و جنوب سودان و بسیاری مناطق کوچک و بزرگ دیگر در سالهای پیش رو از نقشه جهان عربی جدا خواهند شد.

ولی با همه این کاستن ها جهان عربی بعلت جمعیت بسیار و منابع معدنی بسیار و همچنین نقش تاریخی ما عرب ها در تاریخ بشری همچنان یکی از مهمترین مناطق باقی خواهد ماند.
به این اضافه کنید اگر نسیم خوش دموکراسی در کشورهای عربی بورزد و اصلاحات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مجال شکل گرفتن پیدا کند. اروپای غربی دیگری پیش رو خواهد بود.

علت این جدا شدن ها البته عدم رفتار منصفانه با اقلیت ها خواهد بود. کشورهای عربی برای پاسخ به خواست های روز افزون در این مناطق از خشونت و سرکوب شدید استفاده کردند. در نتیجه خواست های این اقلیت ها اگر در ابتدا هم جدایی خواهی نبود، به سرعت تبدیل جدایی خواهی شد.

و چرا نه؟ من همواره از تشکیل کشورهای جدید استقبال می کنم. در هر قاره ای. از لحاظ سیاسی اضافه شدن کشورهای سیاسی یعنی ثبات بیشتر در آن منطقه خاص. و گرنه نتیجه کشور در کشور چیزی جز ضعف اقتصادی و جنگ های داخلی طولانی نخواهد بود.

من همین حق را هم برای اهواز خودم می خواهم. مردم عرب احواز حق دارند که استقلال داشته و از ایران جدا شوند. و چرا نه؟

برای من جالب اینجاست کسانی هستند که حق استقلال را برای اهواز می خواهند ولی استقلال را برای دیگر مناطق جهان رد می کنند. کسان دیگری هم در اهواز داریم که استقلال را برای مناطق دیگر جهان قبول می کنند و حمایت می کنند ولی برای اهواز رد می کنند!

Thursday, 29 October 2009

حقوق بشر را سیاسی نکنید


رضا وشاحی

2009-10-29

پدر من توسط نیروهای اطلاعات سپاه در ماه می امسال دستگیر شد. علت دستگیری هم البته فشار بر من برای متوقف کردن فعالیت هایم در خارج از کشور بود. رادیو ها و تلویزیون ها و وب سایت های فارسی خبر را سانسور کردند.

ولی متاسفانه این فقط رادیو و تلویزیون و ب سایت های فارسی نبود که خبر دستگیری پدر من را سانسور نمود. سازمان های حقوق بشر اهوازی، احزاب سیاسی از حزب همبستگی دموکراتیک اهواز تا جبهه دمکراتیک مردمی عربی احوازی و آزادی بخش و نویسندگان و وبلاگ نویسان همه گی این خبر را سانسور کرده و از انتشار آن جلو گیری کردند. و من را متعجب رها کردند. باورم نمی شد. می دانستم که ملت ما هزار مشکل دارد ولی این یکی را باور نمی کردم.

از فارس ها گله ای نیست. بالاخره حقارت دارند. کینه دارند. دشمنی دارند. ضد عرب هستند. زمین های ما را اشغال کرده اند.

ولی از جماعتی که خود را مدافع حقوق بشر اهواز می نامند، سازمان حقوق بشر تشکیل می دهند و خود را مدافع مردم عرب اهواز می نامند، حزب سیاسی تشکیل می دهند، ادعای سیاسی بودن می کنند و ادعای آزاد سازی و حمایت از مردم عرب احواز می کنند، البته جای گله هست.

شما اگر با من مشکل دارید، که نباید هم داشته باشید، با پدر من مشکلتان چه بود که یک خبر کوتاه را هم دریغ کردید؟ آیا نتیجه چند انتقاد کردن این است؟ خب شما اگر قدرت در اهواز در دستتان بود با ما چه می کردید؟ این نمونه های تبعیض بسیاری مسایل و ادعاهای شما را زیر سوال برد. این قبیله گرایی را وارد سیاست کردن و وارد حقوق بشر کردن ظلمی است مضاعف و بسیار بدتر از کاری است که حکومت جمهوری اسلامی می کند.

متاسفانه ماجرای سانسور و بی اعتنایی به قضیه دستگیری پدر من تنها یک نمونه از این تبعیض ها است. من بسیاری را دیده ام که شکایت از عدم رسیدگی به مسایل پناهندگی، دستگیری فرزندشان و غیره توسط سازمان های حقوق بشر مرتبط به احزاب سیاسی نموده اند. حالا دیگر از صحبت های خصوصی یکی از آقایان به اصطلاح مدافع حقوق بشر نمی گویم که صحبت از انتشار بیانیه با عنوان بزرگ رییس جمهور و رهبر برای شخصی بود که زیر شکنجه قرار داشت و تاکید می کرد که این کار را خواهد کرد تا شخص اعدام شود! به موقع با تفاصیل خواهم گفت.

نتیجه وارد کردن حقوق بشر در سیاست همین است. نتیجه سازمان های حقوق بشر وابسته به سازمان های سیاسی همین است.

هر حزبی مانند یک دکان حقوق بشر هم راه انداخته است. نتیجه این امر صدمه شدید به مسایل حقوق بشر در اهواز زده است. اگر می بینید مسایل حقوق بشر اهواز مطرح نمی شود، به خبرهای حقوق بشر اهمیت داده نمی شود، یک دلیلش همین ارتباط سازمان های حقوق بشر با احزاب است.

یک عده ای از یک حزب خاص هم به هر سازمان حقوق بشری رفتند نام مرا هم به عنوان عضو کمیسیون حقوق بشر خود مطرح کرده بودند.

سازمان های سیاسی اهواز ما در واقع یک سازمان های سیاسی ورشکسته هستند. تعارف را کنار باید گذاشت. آنان نتوانسته اند تاکنون یک کشور غربی را حمایت کننده قضیه احواز بکنند.

فعالیت سیاسی این سازمان ها نتیجه ای جز ایجاد تفرقه بیشتر بین ملت اهواز نکرده است. مسایل حقوق بشر را هم می خواهند به بیماری های تبعیض قبیله ای آلوده کنند.

توصیه من به نسل جدید اهوازی که به خارج می آیند این است که از این سازمان های سیاسی که بر ایدئولوزی های قدیمی و فرسوده بنا شده اند دوری کنند. از این سازمان های سیاسی غیر از تبعیض چیز دیگری بیرون نمی آید. از کوزه همان تراود که در اوست.

سازمان های سیاسی تازه ای بر اساس افکار مدرن و جدید تشکیل دهید بلکه از این قبیله گرایی و تبعیض ها رها شویم .

Monday, 26 October 2009

تونس: بن علي يفوز بولاية رئاسية خامسة







عيد انتخاب الرئيس التونسي زين العابدين بن علي لولاية رئاسية خامسة حيث أظهرت النتائج النهائية التي أعلنتها وزارة الداخلية التونسية حصوله على نسبة 89.62% من إجمالي أصوات الناخبين في الانتخابات التي جرت أمس الأحد.
وتشمل هذه النتائج جميع الدوائر الانتخابية الـ26 في البلاد حيث حصل بن علي على نتائج تراوحت بين 87,95 في المئة في مدنين و93,27 بالمئة في تطاوين بالجنوب التونسي، حسبما أعلنت وزارة الداخلية التونسية.

وإجمالا لم تقل نسبة الأصوات لصالحه عن 84%،وكانت أكبر نسبة أصوات حصل عليها الرئيس التونسي من التونسيين في الخارج ووصلت إلى أكثر من 94%.

وجاء ثانيا محمد بو شيحة بنحو خمسة في المئة،أما أحمد الاينوبلي مرشح الاتحاد الديمقراطي الوحدوي فقد حصل على نحو 3.8 % ثم احمد ابراهيم مرشح التجديد الذي نال اضعف نسبة اصوات بنسبة بلغت 1.57%.
أما في الانتخابات التشريعية لاختيار 214 عضوا في مجلس النواب, فقد تقدم حزب التجمع الدستوري الديمقراطي الحاكم بفارق كبير على منافسيه في أحزاب المعارضة والقوائم المستقلة.

وحصل الحزب الحاكم على 161 مقعدا، وفازت ستة من ثمانية الأحزاب خاضت الانتخبات بالمقاعد الـ 53 المتبقية.وكان بن علي قد فاز في الانتخابات السابقة عام 2004 بـ94 في المئة من الأصوات.
وقالت منظمة هيومان رايتس ووتش إن الانتخابات جرت في غمرة "أجواء من الكبت".


استقواء"

وكان الرئيس بن علي قد ألقى مساء السبت خطابا بعد يوم من انتهاء الحملة الانتخابية ندد فيه بـ"قلة من التونسيين الذين لا يتورعون في هذا الوقت بالذات عن الالتجاء إلى الخارج للاستقواء بأطراف أجنبية وشحنها ضد بلادهم والتشكيك في انجازاتها ومكاسبها."
وقال الرئيس المنتهية ولايته في خطابه: "وقد هان على هؤلاء شرف الانتماء الى تونس وما يفرضه عليهم من أخلاقيات الحياء والتحفظ إزاء كل ما يسيء إلى وطنهم فلم يقدروا للوطن قداسة ولا حرمة ووصلت بهم الجرأة على الافتراء والتحريض إلى شن حملة يائسة لدى بعض الصحافيين الأجانب ليشككوا حتى في نتائج الانتخابات قبل أن تقع."
وب
عد أن تعهد بن علي بألا "يسمح بأي تجاوز أو تدليس أو تزييف لإرادة الشعب،" توعد بتطبيق القانون "بالحزم نفسه كذلك ضد كل من

يتهم أو يشكك في نزاهة العملية الانتخابية دون اثبات وبراهين".

وكان الحزب الديموقراطي التقدمي، الذي لم يتمكن مؤسسه أحمد نجيب الشابي من المشاركة في الانتخابات الرئاسية بحجة عدم التطابق مع القانون، قد ندد "بمهزلة" الانتخابات وقاطع الانتخابات التشريعية احتجاجا على عدم اجازة العديد من قوائمه حسبما ذكرت وكالة الأنباء الفرنسية.
كما تحدث بعض المعارضين والمستقلين عن "تضييقات" عرقلت حملتهم الانتخابية.

نسبة الإقبال
وقدرت نسبة المشاركة في عمليات التصويت بـ84,15 في المئة قبل ساعتين من الإغلاق.
وخفضت في العام الماضي السن القانونية للانتخاب من 20 الى 18 عاما ما يعني تسجيل نحو نصف مليون ناخب جديد في قوائم الناخبين.


ولم تنشر حتى اللحظة إحصائيات رسمية عن عدد الناخبين المسجلين الذين يقدر عددهم باكثر من خمسة ملايين ناخب من اجمالي عشرة ملايين تونسي.

والحزب الحاكم هو الوحيد الذي تمكن من تقديم لوائح مرشحين في كل الدوائر الانتخابية الـ26.

Friday, 23 October 2009

افتخار کن که عرب هستی


دوران طلایی اسلامی علم
بخش دوم
بخش اول را اینجا بخوانید


2009-10-23

سرکوب فارس ها و واپس گرایی های ایجاد شده موجب شده است که ما عرب های اهوازی احساس حقارت کنیم. نسل جوان عرب ما با فرهنگ درخشان خود آشنا نباشد و خجالت بکشد به زبان زیبای عربی صحبت کند. تاریخ نخواندن باعث شده است که از افتخارات علمی خود غافل مانده و از خدماتی که ما اعراب به جهان علم نموده ایم بی خبر بمانیم. مقاله کنونی به بخش افتخارات و خدمات علمی ما در دوران طلایی اسلام می پردازد. در این مقاله بسیار از تحقیقات پروفسور جیمز الخلیلی استاد فیزیک دانشگاه ساری در بریتانیا استفاده شده است. که این تحقیقات به شکل مستندی از تلویزیون بی بی سی منتشر شد. و اکنون به شکل یک کتاب منتشر شده است. خود وی یک عرب عراقی است و یکی از افتخارات دوران ما می باشد. من خودم در طی این تحقیق به مواردی برخوردم که شگفت زده شدم.

وجه تسمیه

علت نامگذاری این دوران به نام دوران طلایی اسلامی این است که در بستر فرهنگی اسلامی آن دوران و اکثرا به دست دانشمندان مسلمان شکل گرفت. البته همانطور که می دانیم همه این دانشمندان عرب نبودند و همه هم مسلمان نبودند و از ملیت های مختلف در این حرکت و جنبش علمی شرکت داشتند. صحبت ما در اینجا در مورد دانشمندان عرب است. این دوران از قرن هفتم میلادی شروع می شود و تا قرن دوازدهم میلادی ادامه پیدا می کند.

به مدت پنج قرن منطقه خاورمیانه و سرزمینهای عربی منبع تولید و توزیع علم بوده اند. بسیاری از علومی که امروز برای ما آشنا هستند در این دوران پایه گذاری شدند. این علوم شامل از عطری می شود که ما روزمره استفاده می کنیم تا دندان دردی که ما را به دکتر دندانپزشک علمی می کشاند. شامل دیکشنری و دایره المعارفی می شود که ما برای اطلاعات بیشتر باز می کنیم تا محاسباتی که کامپیوتر و لپ تاپ ما می شود. شامل منوی غذای سه کورسه ای است که در رستوران سفارش می دهیم. شامل الکلی می شود که میزان آن اندازه گیری شده و در میهمانی های شبانه نوش جان می کنیم. شامل عکس های شگفت انگیزی می شود که در وب سایت ناسا می بینیم.

شروع این دوران

شروع این دوران با پایه گذاری بیت الحکمه در بغداد شروع شد. در این محل دانشمندان مسلمان و غیر مسلمان کتابهای علمی جهان را به زبان عربی ترجمه کردند. به میزان وزن هر کتابی که ترجمه می شد به نویسنده طلا می دادند. در هیچ دوره ای از تاریح در مقایسه با این دوره، مترجمین این احترام را نداشته اند.

بزرگترین اختراع این دوران چه چیزی بود؟

بزرگترین اختراع این دوران تولید کاغذ به شکل انبوه بود. هر چند که اختراع کاغذ توسط چینی ها و مصری ها در دوران قدیم صورت گرفت ولی نحوه تولید آن به شکل سری بود و یا برای تولید انبوه آن کاری صورت نگرفته بود.

انقلاب کشاورزی عربی

در این دوران یکی از مهمتریت تحولات در علم کشاورزی صورت گرفت. بر اثر گسترش سرزمین های اسلامی محصولات مختلفی همراه با دانش و نحوه کشت آنها وارد سرزمین های اسلامی شد
[i]. انواع غلات مختلف از آفریقا وارد خاورمیانه شد. ذرت خوشه ای و مرکبات از چین وارد شد. برنج، منگو، نی شکر و کتان از هند وارد شدند. مجموعه این دانشی که جمع آوری و تولید شد موجب یک انقلاب کشاورزی در زمینه شناخت و روش آبیاری و زراعت شد که تا آن زمان در جهان بی سابقه بود. اصولا عده ای این دوران را حتی جهانی شدن غلات نامگذاری کرده اند[ii].

برای اولین بار اعراب صنعت شکر را ایجاد کردند که می توانست به شکل انبوهی شکر تولید کند و تولید شکر را صنعتی کردند. بر اساس نوع خاک تولیدات محصولات را ترتیب دادند. کشاورزی علمی را بر اساس سه عامل فصل، باران و زمین ایجاد کردند. دایره المعارف های متعددی در مورد کشاورزی نوشتند و دستاوردهای علمی خود را طبقه بندی کردند. در نتیجه موفق شدند برای اولین بار بزرگترین کشتزارهای غلات را ایجاد کنند. قبل از آن تولید با این حجم بالا امکان پذیر نبود
[iii].

اقتصاد

به علت تولید وسیع غلات و نیاز روز افزون جهانی برای آن بازار وسیعی به شکل جهانی ایجاد شد. این اولین نمونه ابتدایی کاپیتالیست و سرمایه داری بود
[iv]. و این برخلاف نظریه های رایج است که اولین نمونه های کاپیتالیسم را در ونیز جستجو می کند.

به کسانی که به دنبال مفهوم عجیب اقتصاد سوسیالیستی اسلامی می گردند توصیه می شد که این قسمت از تاریخ اقتصادی را بخوانند.

اولین نمونه های شرکت های بزرگ با فرم های حقوقی جدید شکل گرفتند: موفذا به معنای امروزی پارتنرشیب یا شرکت شراکتی و تضامنی بود. مضاربه شرکتی بود که به آن امروزه می گوییم لیمیتید پارتنر شیپ یا با حقوق شرکتی محدود بود.

انبوهی از اصطلاحات اقتصادی امروزه آشنا مانند اعتبار، ضمانت کالا، نقدینه گی، حساب پس انداز، حساب جاری، نرخ بهره، پیگیرد قانونی و غیره در این دوره شکل گرفتند
[v].

سیستم بانکداری جدید در جهان ایجاد شد. شما می توانستید پولی را در بانکی در بغداد بگذارید و به همین مقدار در بانکی از اسپانیا با فاصله زمانی چند روز، نقد کنید
[vi].

صنعت

انقلاب علمی مسلمانان به انقلاب صنعتی بسیار نزدیک شده بود. موتورهای ماشینی بسیاری توسط مسلمانان در مورد استفاده از انرژی آبی و بادی، طراحی شدند. اولین بار از انرژی موجود در سدها استفاده شد.

تاثیر این کارهای صنعتی به حدی بود که کلمه ماشین در زبان انگلیسی از فعل ماشي در عربی به معنای حرکت کردن و رونده گرفته شد.

از مهمترین اختراعات این دوره توربین های آبی، جر ثقیل بود.

بزرگترین دانشمند و افتخار این دوره کیست؟

آیا بزرگترین داشنمند و قهرمان علمی این دوره ابوعلی سینای یهودی است که خدمات گسترده ای به پزشکی، زیست شناسی، فلسفه و غیره کرد؟ آیا العباس بن فرناس است که شیشه غیر رنگی و لنز مطالعه و ساعت آبی و دستگاه هواشناسی و مترونوم را اختراع کرد؟ آیا براداران مشهور بنو موسى بودند که ماشین ها و قطعات اتوماتیک مانند والو، ماسک گاز و دریچه های اطمینان را اختراع کردند؟ آیا الجزري بود که وی را می بایست پدر علم مکانیک نامید که میلنگ و ماشین های دو زمانه را طراحی کرد و در کتاب مشهور خود نحوه ساختن پنجاه ماشین را که خود طراحی کرده بود شرح داد؟ آیا موسى الخوارزمي ترک بود که جبر و لگاریتم را کشف کرد؟ آیا ابن الشاطر
[vii] بود که قطب نما را اختراع کرد و ساعت مشهور آفتابی مسجد اموی را طراحی کرد؟ آیا جابر ابن حیان عرب بود که پایه گذار علم شیمی امروز بود و اسید نیتریک و هدروکلرویک و سولوفوریک و سیتریک را کشف کرد؟ آیا إبن إسحاق الكندي بود که تحقیقات وی موجب تولید عطر به شکل علمی شد و نوشته های وی در مورد اهمیت محیط زیست اولین نمونه های جنبش سبز به شمار می رود و همچنین اولین نویسنده تئوری موسیقی عربی به شمار می رود؟ آیا زكريای رازی بود الکل را کشف کرد؟ آیا احمد بن رشد بود که فلسفه اگزستانسیالیسم را پایه گذاری کرد؟ آیا ابن خلدون بربر بود که جامعه شناسی را ایجاد نمود و مفهوم اقتصاد سیاسی و فلسفه تاریخ را ایجاد نمود؟ و لیست البته بسیار طولانی است.‎‎

در واقع ما امروزه می دانیم که بزرگترین دانشمند این دوران کسی نبود جز حسن بن الهيثم که وی متولد بصره بود.( او را احوازی هم حساب کنید) اهمیت وی در این است که اولین بار بحث روش و متد علمی را مطرح نمود. و علم را بر اساس مشاهده و تجربه روشمند نمود. این روش البته هفتصد سال بعد به بار نشست. امروزه در هر دانشگاهی در جهان درس می خوانید در هر آزمایشگاهی به تحقیق مشغول هستید، مدیون ابن حیثم هستید. کتاب اوپتیک وی توسط ایزاک نیوتن مهمترین کتاب در تاریخ فیزیک معرفی شده است
[viii].

ابن حیثم همانطور که بسیاری به درستی گرفته اند اولین دانشمند علمی جهان است. او پایه گذار مبحثی شد که امروز به نام فلسفه علم شناخته می شود. کارهای علمی وی ششصد سال طول کشید تا توسط کپلر ادامه پیدا کند و تکمیل شود. ابن حیثم دویست کتاب علمی نوشت. ناسا بخشی از کره ماه به نام الحازم را به افتخار الحیثم نامگذاری نمود
[ix].

به تازه گی البته معلوم شده است که ابن حیثم ایجاد کننده علمی می باشد که به آن امروزه روانشناسی تجربی می گویند
[x].

من دوستی دارم پروفسور بازنشسته فیزیک دانشگاه کمبریج است. شخصی بسیار فروتن که صحبت هایش بسیار شیرین و البته تاریخی است. اینکه که اولین میز کارش در دانشگاه کمبریج میز ج.ج تامسون کاشف الکترون بوده است یا اینکه همکلاسی هایش شامل دالبی می شود. اگر متوجه دالبی چه کسی است. نشدید جلوی تلویزیون و یا دی وی دی و یا ضبط صوت خود و یا هر وسیله ای که سیستم صوتی دارد را بخوانید و دالبی سیستم را بخوانید. بله دالبی مخترع دالبی سیستم است. اینکه تمام دانشمندان فیزیک بریتانیا که در چند دهه گذشته جایزه نوبل فیزیک گرفته اند همه شاگرد وی بوده اند و غیره. وقتی در مورد ابن حیثم با وی صحبت کردم بسیار تعجب کرد از بزرگی مقام علمی وی. و بعد از یک هفته بسیار خوشحال بود که با ابن حیثم آشنا شده است.

بی دلیل نیست که فارس ها از ابن حیثم صحبتی به میان نمی آورند. فارس ها به شکل سیستماتیک تاریخ علمی این دوران را سانسور کرده و تمام دانشمندان را به نفع فرهنگ خود فارس معرفی کردند.

زبان عربی زبان رسمی علم و تجارت و سیاست

زبان عربی به واسطه تجارت و طبعا استفاده دینی کم کم به زبان رسمی بسیاری کشورها که حتی عرب زبان هم نبودند تبدیل شد. و این تبدیل شدن زبان عربی به عنوان زبان رسمی، اکثرا داوطلبانه بوده است. برای مثال در ایران برخلاف اینکه گفته می شود عرب ها با سرکوب و فشار زبان عربی را رسمی کرده اند خود ایرانی ها از خلیفه بغداد درخواست کردند و نامه نوشتند که دیگر برای ما به زبان فارسی دستورات حکومتی را ننویسید و فقط به زبان عربی بنویسید. این امر مستند است. نگاه کنید به کتاب تاریخ زبان فارسی نوشته

زبان عربی بر خلاف زبان انگلیسی که تجارت همراه با استعمار بود تبدیل به زبان علمی و تجارت و سیاست شد. و نسبت به زبان انگلیسی اجبار استفاده از زبان عربی بسیار کمتر بوده است.

در واقع این قدرت طبیعی موجود بر زبان عربی بود که جای خود را در پهنه جهانی نشان داد.

علت فراموشی افتخارات ما

استعمار غرب به شکل عمدی افتخارات مسلمان را یا نقل نمی کرد و یا کمرنگ نقل می کرد. فقط در چند دهه اخیر است که غرب دوباره این مساله را بازنگری کرده و مقالات و کتاب های متعددی در مورد ارزش علمی این دوران منتشر شده است. پروفسور ادوارد سعید در کتاب مشهور خود یعنی شرق شناسی ثابت نمودند که بسیاری شرق شناسان مشهور هم از این مشکل به دور نبوده اند و بسیاری عمدا حتی گزارش های نادرست در مورد تاریخ و فرهنگ ما عرب ها نوشته اند.

دلیل دوم تحلیل رفتن روحیه علمی ما و رشد خرافات بوده که چراغ علم ما را کم نور کرده و چراغ علم جهل و خرافات را پر روغن کرده است. نتیجه این امر فراموشی ما و نا آشنایی ما با تاریخ و افتخارات خود است که موجب شده است بر هویت ما تاثیر بگذارد. راه حل این است که ما به سادگی می بایست بیشتر تاریخ بخوانیم.

دلیل دیگر سانسور شدید افتخارات عرب و اهمیت ندادن عمدی به آنان توسط حکومت ایران در طول این سالها بوده است. نویسنده گان بی فرهنگ فارس در این موارد از هیچ گونه لجن پراکنی پرهیز نکردند و برای مسموم کردن ذهن ها و انتصاب افتخارات این دوران فقط به خود از هیچ حیلتی فروگذاری نکردند و در تمامی نوشته ها منبع این جنبش علمی را که همانا فرهنگ عربی است انکار کرده و نادیده گرفتند و همه چیز را به دروغ به نام خود ثبت کردند.

مهمترین دست آورد علمی اعراب در مقایسه با دیگر انقلاب های علمی جهان

مهمترین دست آورد علمی اعراب را من از زبان سایمون شافر استاد دانشگاه کمبریج پروفسور بیان می کنم" انقلاب علمی اعراب با باقی انقلاب های علمی دیگر یک تفاوت مهم داشت. و آن این بود که اعراب علم را برای خود نمی خواستند. به معنای دیگر سعی شان در گسترش علم بود نه مسدود کردن و محدود کردن آن. در صورتیکه در انقلاب های علمی دیگر علم به شکل سر نگهداری می شد و به شدت از آن محافظ می شد. اعراب می خواستند علم منتشر شود.
[xi]"

نتیجه گیری

تاریخ و فرهنگ عربی بسیار به بشریت خدمت کرده است. باید افتخار کرد که جزو این فرهنگ هستیم. و عقب مانده گی های موجود به هیچ وجه نمی بایست موجب این بشود که ما افتخارات خود را جشن نگیریم و به آنان افتخار نکنیم. پس افتخار کن که عرب هستی و از همین امروز سعی کن عربی صحبت کنی و تاریخ خود را بشناسی.

منابع

[i] Andrew M. Watson (1974), "The Arab Agricultural Revolution and Its Diffusion, 700-1100", The Journal of Economic History 34 (1), p. 8-35.

[ii] Andrew M. Watson (1983), Agricultural Innovation in the Early Islamic World, Cambridge University Press, ISBN 052124711X.


[iii] Al-Hassani, Woodcock and Saoud (2007), Muslim heritage in Our World, FSTC publishing, 2nd Edition, p. 102-123.

[iv] The Cambridge economic history of Europe, p. 437. Cambridge University Press, ISBN 0521087090

[v] Jairus Banaji (2007), "Islam, the Mediterranean and the rise of capitalism", Historical Materialism 15 (1), p. 47-74, Brill Publishers.
[vi] "The Arab Nation: Some Conclusions and Problems", MERIP Reports 68, p. 3-14 [8, 13].
Bernard Lewis (1954), "Communism and Islam", International Affairs (Royal Institute of Interna "A History of Arabic Astronomy: Planetary Theories During the Golden Age of Islam", New York, University Press; (1994) ISBN 0-8147-7962-X (hardcover); (reissue edition: November 1995) ISBN 0-8147-8023-7 (paperback) tional Affairs 1944-) 30 (1), p. 1-12.
[vii]
[viii] Sabra & Hogendijk 2003, pp. 85–118)

[ix] Gorini 2003

[x] Khaleefa 1999


[xi] The sciences in enlightened Europe (Chicago: Chicago University Press, 1999), coeditor and contributor of 'Enlightened automata', 126-65

Monday, 19 October 2009

هشدار آلمان در مورد فعالیت ماموران اطلاعاتی ایران





مخالفان نظام ایران که در آلمان فعالیت دارند از طرف دستگاههای اطلاعاتی ایران تحت فشار و تهدید قرار می گیرند.
"اداره حفظ قانون اساسی آلمان" یا سازمان امنیت داخلی این کشور هشدار داده است ایرانیانی که علیه رژیم این کشور فعالیت دارند و بویژه در تظاهرات اعتراضی اخیر شرکت کرده اند شناسائی و تهدید می شوند.
"

پانوراما" یکی از مهمترین برنامه های شبکه سراسری تلویزیون آلمان موسوم به (آ.ر.د) روز پنجشنبه 15 اکتبر گزارش داد که فعالان سیاسی ایرانی در آلمان از طرف ماموران امنیتی ایران زیر نظر قراردارند و خود یا بستگانشان در ایران مورد تهدید قرار می گیرند.

مانفرد مورک، معاون اداره حفظ قانون اساسی آلمان در هامبورگ، در برابر پرسش گزارشگر این برنامه گفت که بر اساس اطلاعات آنها سازمان های امنیتی ایران مامورانی را در میان تظاهرکنندگان جا می دهند تا به شناسائی افراد بپردازند.
آقای مورک با این ترتیب گزارش مجله تلویزیونی پانومارا را مبنی بر اینکه "سازمان امنیت ایران در صدد است تا هنگام تظاهرات مخالفان محمود احمدی نژاد آنها را مورد شناسائی قرار دهد" تائید کرده است.
معاون اداره حفظ قانون اساسی هامبورگ افزود : اداره او مدارکی را در اختیار دارد که هویت شرکت کنندگان در تظاهرات مخالف از طریق تصویر برداری و با هدف های مشخص شناسائی می شود.

در گزارش "پانوراما" آمده است که طبق اظهار سازمان دهندگان تظاهرات اعتراضی نسبت به نتایج انتخابات ایران در آلمان شرکت کنندگان در تظاهرات و بستگان آنها در ایران مورد تهدید دستگاههای امنیتی ایران قرار گرفتند و این موضوع هم مورد تائید آقای مورک قرار گرفته است. آقای مورک همچنین تائید کرد که مخالمان رژیم هنگام سفر به میهن خود نیز مورد آزار قرار می گیرند.
به قرار گزارش پانوراما دولت ایران سعی می کند در این مورد دولت آلمان را هم تحت فشار قرار دهد و حتی وزارت خارجه آلمان در پاسخ به این برنامه آنرا تائید کرده است.

این در حالی است که آقای علیرضا شیخ عطار سفیر ایران در آلمان ادعای وزارت خارجه آلمان را بشدت رد کرده و می گوید: چنین کاری نه بصورت کتبی و نه شفاهی وجود خارجی ندارد و در مورد تظاهرات خبرها پر از دروغ است.
اعلام پیروزی محمود احمد نژاد در انتخابات ریاست جمهوری 22 خرداد تظاهرات گسترده رای دهندگانی که آن را آمیخته به تقلب می دانستند در پی داشت. این اعتراضات حتی به شهرهای اروپا و آمریکا نیز کشیده شد.

برخورد خشونت آمیز حکومت ایران با معترضان که شماری کشته به جا گذاشت با محکومیت بین المللی از جمله از سوی آلمان روبرو شد.

Monday, 14 September 2009

ازدواج فامیلی از معایب فرهنگی ما عرب های اهوازی است

نقد معایب فرهنگی

رضاوشاحی

2009-09-14


یک آقایی از احواز صحبت می کرد و می گفت بالاخره موفق شده است که با دختر عمویش ازدواج کند!! من را در این فکر فرو برد که چرا حتی روشنفکر ترین جوان های عرب ما همچنان ازدواج های فامیلی را قبول می کنند؟ مگر هر کدام از ما در خانواده های خود نمونه هایی از این مشکلات را ندیده ایم؟ این فرهنگ اشتباه از کجا شروع شده است؟ این یک مشکل بزرگ ماست.

از نظر پزشکی ثابت شده است که ازدواج فامیلی موجب ایجاد انواع بیماری های شامل بیماری های ژنتیکی، خونی، عروقی شده می تواند شکل اندام را تغییر داده و موجب بیماری های صرع و غیره شود. حتی در برخی گزارش ها صحبت از ارتباط میان بعضی انواع سرطان و ازدواج های فامیل شده است. ازدواج های فامیلی موجب بسیاری ناهنجاری های اجتماعی می شود. متاسفانه در فرهنگ اهوازی ما این پدیده یعنی ازدواج فامیلی همچنان رواج دارد.

تعریف ازدواج فامیلی

ازدواجی که بین فامیل های نزدیک و یا حتی دور شکل می گیرد ازدواج فامیلی نام دارد. من به جای ازدواج فامیلی و غیر فامیلی از ازدواج درون قبیله ای و بیرون قبیله ای نام می برم. یعنی ازدواج فامیلی فقط به معنای ازدواج بین عموزاده ها و خاله زاده و دایی زاده ها و غیره نیست. ازدواجی که درون یک قبیله باشد هر چند هم که نسبت فامیلی نزدیکی هم به ظاهرا نداشته باشند، مردود است، چرا که بعلت تقارب ژنتیکی موجب ایجاد بیماری ها و ناهنجاری های اجتماعی می شود.

ازدواج فامیلی در غرب

جالب اینجاست که در غرب ازدواج فامیلی به طوری که بین ما رواج دارد ازدواج با محارم تلقی می شود. یعنی اینکه شما در غرب خیلی نادر است که ببینید پسر عمو و دختر عمو با هم ازدواج کنند. اصلا برای غربی ها عجیب است که کسی با فامیل خود ازدواج کند.

حداقل نسل جدید در غرب باید این را یاد بگیرند. خجالت آور است که کسی در غرب دختر فامیل خود را عقد کند و با خود به خارج بیاورد.

علت ازدواج فامیلی چیست؟

ازدواج فامیلی با یک مشکل بزرگ اجتماعی فرهنگی ما ارتباط دارد و این مشکل چیزی جز بافت قبیله ای نیست. ازدواج فامیلی نگهدارنده و توسعه دهنده فرهنگ قبیله ای است. و این از لحاظ سیاسی موجب شده است که ما همبستگی ملی نداشته باشیم به این شکل که وقتی ازدواج های درون قبیله ای شکل می گیرد این به عنوان یک ارزش مثبت تلقی می شود و ازدواج با بیرون قبیله به شکل یک پدیده منفی دیده می شود. و این شروع دیدگاه و تقسیم بندی خودی و غیر خودی است.

فرهنگ قبیله ای جهان را به شکل خودی و غیر خودی می بیند. شما معمولا در مراسم ازدواج های قبیله ای این را می شنوید که می گویند خب این دختر با فلان کس از قبیله اش ازدواج کرد و این بهتر از این است که با "غریبه" ازدواج کند!! این "غریبه" یا "غیر خودی" البته کسی نیست جز جوانی از قبیله دیگر!! و این رسوم غلط به همین شکل ادامه پیدا کرده اند.

در یک ملت قبیله بندی جایی ندارد و قبیله پاشنه آشیل حرکت های سیاسی ما هم هست. شما در پشت بسیاری از بحث های سیاسی می توانید مسایل قبیله ای را به خوبی ببنید. شما در انگلستان از کسی بپرسید آنگلو هستید و یا ساکسون، نمی داند و اهمیتی هم برایش ندارد. چرا که این هویت های قبیله ای حل شده اند و جای خود را به هویت های جدید داده اند.

اگر ما آرزو داریم که وضعیت احواز بهتر شود، اگر آرزو و باور داریم که یک ملت هستیم و استحقاق پیشرفت کردن را داریم می بایست با این پدیده بد مبارزه کنیم.

فرهنگ ازدواج فامیلی را می بایست تغییر داد

پدر و مادر های ما اشتباه کردند، ما دیگر این اشتباهات را تکرار نکنیم.

با این پدیده می بایست به انحاء مختلف مبارزه کرد. احزاب و سازمان های فرهنگی می توانند در این امر بسیار سهم داشته باشند و برای تغییر این فرهنگ جزوه، برنامه و مقاله و غیره منتشر کنند. و جای تاسف است که ما تاکنون چنین حرکتی را مشاهده نکرده ایم.

هیچ اشکالی ندارد که احزاب در مانیفست خود این مطلب را هم اشاره کنند که اعضای این حزب از ازدواج درون قبیله ای منع شده اند. و چرا نه؟ مگر احزاب برای تغییر شرایط سیاسی و اجتماعی به سوی بهتر شدن تشکیل نمی شوند؟ مگر وطیفه احزاب روشنگری نیست.

با فرهنگ خرافاتی مرتبط با ازدواج درون قبیله ای می بایست مبارزه کرد. اینکه عقد دختر عمو و پسر عمو را در آسمان بسته اند را می بایست آگاهی داد که خرافاتی بیش نیست. این ها را معمولا پدر بزرگ ها می گویند. امان از این پدر بزرگ ها.

از لحاظ فردی کسانی که آگاهی دارند وظیفه دارند که به جوانان این آگاهی را برسانند و ازدواج درون قبیله ای را نهی کنند و ازدواج های بین قبیله های مختلف را تشویق کنند تا این مسایل روزی حل شود و تغییر کند. یک قدم مثبت می تواند ایجاد آشنایی بین جوانان از قبایل مختلف باشد.

مراسم ازدواجی را که به شکل فامیلی باشد را می بایست بایکوت کرد و در این این مراسم به نشانه اعتراض شرکت نکرد. باید جوانان را تشویق کرد که با جوانان دیگر از قبایل دیگر ازدواج کنند تا از شر این فرهنگ قبلیه ای رها شویم. بهترین روش البته آزاد گذاشتن جوانان است تا خود جفت مناسب خود را پیدا کنند. این قید و بندهای اجتماعی، این انبوه ممنوعیت تماس با جنس مخالف، این ممنوعیت بوسه و در آغوش کشیدن محبوب را می بایست تغییر داد.

با مبارزه با ازدواج فامیلی به چهار هدف زیر خواهیم رسید

هدف اول اینکه از انبوه بیماری ها جلوگیری خواهد شد و نسل های آینده را از این بیماری ها نجات خواهیم داد. و نسلی سالمتر خواهیم داشت. اصولا ادامه ازدواج درون قبیله ای موجب ضعیف شدن ژنتیکی می شود.

هدف دوم این است که با تغییر فرهنگ ازدواج درون قبیله ای، ریشه فرهنگ قبیله ای را خواهیم خشکاند. ریشه تغذیه فرهنگ قبیله ای همانا ازدواج های فامیلی است. ازدواج فامیلی روابط قبیله ای را مستحکم می کند. علت اینکه عرب های اهواز حتی در بخش شهرنشین همچنان فرهنگ قبیله ای را حفظ کرده اند را می بایست در این نکته جستجو کرد.
هدف سوم از میان بردن فرهنگ غلط ناموس پرستی و تعصبات جنون آمیز در مورد زنان است که این هم ریشه ازدواج های درون قبیله ای دارد. ازدواج درون قبیله ای نوعی جنون ناموس پرستی را گسترش داده است. و این موجب شده است که ما فرهنگ مدرن دوستی پسر و دختر را نداشته باشیم. یعنی جوانان ما از انتخاب طبیعی منع شده اند. و بسیار عجیب است که کسی نتواند جفت و همسر خود را که قرار است سالهای بسیار با وی سر کند را انتخاب نکند.

از لحاظ سلامت ازدواج هم ازدواج های درون قبیله ای موجب می شوند که مردها به شکل جنون آمیزی به زن های خود مشکوک باشند. ریشه بسیاری از طلاق ها و قتل های ناموسی و جفا بر زنان هم به این امر بر می گردد. چه بسیار زنانی که از این مشکلات رنج می برند و شکنجه می شوند. در فرهنگی که همه چیز مبروط به زنان تابو است، صد البته این تهمت ها همانند ابزار شکنجه عمل Text Colourمی کنند.

هدف چهارم از میان بردن پدیده زشت ازدواج های اجباری است. ازدواج اجلاری چیزی جز برده داری نیست. نگاه داشتن شجره نامه یک قبیله به بهای سرکوب آزادی دیگران. ازدواج های اجباری هم به نوعی با مسئله ازدواج های درون قبیله ای ربط دارند. یعنی اگر این فرهنگ ازدواج های درون قبیله را تغییر بدهیم. فرهنگ ازدواج های اجباری هم تغییر خواهند کرد. ثمره ازدواج های اجباری هم چیزی جز خانواده های در هم شکسته و نارضایی ها و بیماری های روانی زوجین نیست که همه این مشکلات را به کودکان خود منتقل می کنند و این کودکان معصوم با انواع مشکلات روحی و روانی در بزرگسالی دست در گریبان خواهند بود. چه بسیار زنان عرب اهوازی که در این ازدواج های اجباری شکنجه شدند، استعدادهایشان شکوفا نشد و هدر رفتند. دلم می سوزد از باغی که می سوزد.

پس فرهنگ ازدواج درون قبیله ای را تغییر دهیم تا راه برای حل بسیاری مشکلات دیگر هم فراهم شود.

Friday, 11 September 2009

دیدار با وزارت خارجه آمریکا


در تاریخ 2009-09-04 با وزارت خارجه آمریکا در لندن دیدار کردم. در این دیدار مسایل مختلف نسبت به وضعیت حقوق بشر اقلیت های ایران مطرح شد.

دیدار بسیار موفقیت آمیز بود.

سازمان حقوق بشر اقلیت های ایران سازمانی است که برای دفاع از حقوق اقلیت ها در ایران شکل گرفته است.

Saturday, 5 September 2009

اهواز را به مسایل دیگر گره نزدیم


رضا وشاحی

2009-09-05

مقدمه

یک آقایی اهوازی به من زنگ و گفت که حالش خوب نیست. گفتم چرا؟ گفت برای فلسطین. چرا دیده می شود عده ای به فلسطین ده ها برابر بیشتر از اهواز اهمیت می دهند؟ مگر ما حب الوطن نداریم؟ هر چند وقت جنگی در منطقه شکل بگیرد آیا ما هم می بایست پاپتی وسط بپریم؟ آیا مصالح ملی اصولا برای عده ای از ما اهمیت دارند و تعریف شده اند؟ چرا برای اهواز حالمان بد نمی شود؟ مگر ظلم و ستمی که توسط فارس ها می شود هزاران برابر بیشتر از بقیه جا ها نیست؟


در جنگ اخیر غزه هیچ چیز تازگی ندارد

در جنگ اخیر غزه نه تلفات مردمان غیر نظامی چیز جدیدی است و نه صلح موقت و یکطرفه ای که بعد از آن بوجود آمد. نمونه این جنگ های چند هفته ای و چند ماهه با تلفات غیر نظامی و مالی فراوان قبلا هم بین فلسطینی ها و اسراییلی ها روی داده است.

در درگیریهای صبرا و شتیلا، غانا، خان یونس، دیر یاسین و بسیاری دیگر، مشابه همین مسایل رخ داده است و وقایع اخیر کم و بیش تکرار همین مسایل هستند. سوال اینجاست که صلح با دوام بین فلسطینی ها و اسراییلی ها چه زمانی صورت خواهد گرفت؟ پاسخ این سوال برای بحثی که ما با به برخی اهواز ها که برای فلسطین پیراهن پاره می کنند داریم ، مهم می باشد.

با تمام محاسبات این معادله و فرمول بسیار پیچیده فلسطین، به نظر نمی رسد که به این زودی ها صلحی در کار باشد. دورنمای صلح بسیار دور و ضعیف است. این یعنی درگیری های دیگری در راه هستند.

اگر احتمال ضعیف بودن صلح بین فلسطین و اسراییل درست باشد، و تا سالها از صلح خبری نباشد، سوال اینجاست که منافع ملی اهوازی ما تا به کی می بایست قربانی مساله فلسطین و اسراییل شود؟ آن عده ای که مساله اهواز را به مساله فلسطین گره می زنند آیا می دانند که تا سالها ممکن است صلحی روی ندهد؟ پس تکلیف اهواز چه می شود؟ آیا مساله اهواز برای این دسته اصولا ارزشی دارد؟ یک آقای اهوازی به صراحت می گفت که اگر اسراییل با ایران جنگ کند از ایران دفاع خواهد کرد. تاسف آور است که کسانی اینگونه فکر می کنند و برای اهواز هم فعالیت می کنند.

نگاهی بکنید به تیتر عناوین بعضی وب سایت های اهواز در دوران درگیری غزه و مقایسه بکنید با تیترهای خبرگزاری های حکومت ایران. کم و بیش یکی است. چرا باید یکی باشد؟ پس فرق ما با آنان در چیست؟ ملا باید فرق بکنیم.

من در جلسه پالتاکی که توسط مجتمع مدنی در این مورد برگزار شده بود شرکت کردم. آدم با خودش فکر می کند که اگر یک درصد این دلسوزی ها به جای فلسطین برای اهواز صرف می شد ، ما به جایی رسیده بودیم.

اهواز را به مسایل دیگر گره نزنیم

ایدئولوژی انسان را کور می کند. بهتر است که ایدئولوژی و باید و نباید و مطلق گرایی را رها کرد و به جهان واقعی نسبیت قدم گذارد. مصالح اهوازی را در پرتو سیاست مدرن و روز دنیا تفسیر کرد و جلو رفت. دوران سیاست های فرمولی شده و کمونیستی پایان یافته است.

نکته جالب اینجاست که خود فلسطینی ها این امر را بسیار خوب دریافته اند و ایدئولوژی را کنار گذاشته اند.

در ابتدا فلسطینی ها از فاشیست ها حمایت کردند به امید اینکه نازی ها غرب را شکست بدهند و حقوق ایشان را باز پس بدهد. که نازیها شکست خوردند و شکستشان به متحد ایشان یعنی فلسطینی ها هم ضرر زد. ماجرای محمد امین الحسینی مفتی قدس معروف است. یاسر عرفات یکی از سربازان وی بود. او ( حاج امین الحسینی) حتی مسلمانان بوسنی را وارد هنگ های اس اس کرد. نتیجه این کارها نفرت شدید غرب از حرکت های فلسطینی بود. بعضی از حرکت ها مانند حماس همچنان با دادن سلام های نازی این راه زشت و اشتباه را همچنان ادامه می دهند که میراث باقی مانده از مفتی الحسینی است.

فلسطینی ها بعد فلسطینی ها به سراغ ناسیونالیست عربی رفتند که شاید به اصطلاح امت عربی کمکشان بکند. جنگ پشت جنگ و شکست پشت شکست. با هر شکست قلمرو فلسطینی ها کوچکتر شد. پان عربیست ها سرزمین فلسطین را باز پس نگرفتند که هیچ، حتی سوریه، مصر، لبنان و اردن هم بخشی از خاک خود را از دست دادند.

بعد و بهتر گفته شود همزمان، سراغ کمونیست ها رفتند. به امید اینکه کمونیست ها در جنگ سرد غرب را شکست خواهند داد و حقوق فلسطینی ها را بازخواهند گرداند. و چه محاسبه اشتباه بزرگی. اتحاد جماهیر شوروری هم شکست خورد و فلسطینی ها هم خسارت زیادی در این مساله دیدند. اگر اسراییل کشور بدی است که من چنین نمی پندارم، اصولا این اتحاد جماهیر شوروی و یا رهبر زحمتکشان جهان جناب استالین دیکتاتور و آدم کش مشهور بود که اسراییل را ایجاد نمود. و شگفتی اینجاست که آقایان کمونیست و چپ هیچگاه این مطلب را نمی گویند. و تازه دروغ هم می گویند و تاسیس اسراییل را به انگلستان و آمریکا نسبت می دهند.

فلسطینی ها بعد سراغ بعثی ها رفتند. آخرین اشتباه فلسطینی ها شاید همان حمایت همه جانبه از اشغال کویت توسط حکومت بعثی عراق در دوران صدام حسین بود. که فلسطینی ها مقیم کویت تاوان آن را پس دادند. و اصولا در کل منطقه خلیج فلسطینی ها به شکل مشکوک دیده شدند و بسیار خسارت دیدند.

البته اشتباه بسیار بزرگ فلسینی ها در هجوم به اردن بود که به آنان پناه داده بود و اجازه داده بود که در اردن حضور نظامی هم داشته باشند را هم نباید فراموش شود که فلسطینی ها با این عمل نشان دادند که نان می خوردند و نمکدان می شکنند.

البته تا الان هم جماعت حماس متحد ایران شده است و این اتحاد هم بسیار به فلسطینی ها ضرر زده است. به هر حال جریان اصلی تمام این سالها یعنی فتح به این نتیجه رسید که از مسایل ایدئولوژیک دوری کند و مسایل فلسطین را نه به مسایل کمونیست جهانی و نه مسایل پان عربیسم و غیره گره نزند. همین رویکرد به غرب در سالهای اخیر بود که گشایشی در این امور حاصل کرد و بحث تاسیس دو کشور در کنار هم را بیشتر دامن زد. بین دوری از جهاد گرایی و کمونیست و پان عربیسم و نزدیکی به غرب و در نتیجه بحث صلح شدت گرفتن رابطه مستقیمی وجود دارد.

این گره نزدن مساله اهواز را به مسایل دیگر را هم، ما اهوازی ها هم می بایست یاد بگیریم. باید یاد گرفت که قضیه اهواز را ساده در نظر گرفت و به مسایل دیگر گره نزد.

ساده است که بنشینیم و شعار بدهیم که مساله اهواز جزوی از مبارزه جهانی طبقه کارگر و یا امت عرب و یا اسلامی و غیره است. ولی ارزش مساله اهواز بسیار بیشتر از شعارهای است که شاید از لحاظ روانی برای شعار دهنده ارضا کننده باشند ولی در عمل سودی نداشته باشند.

برای اهواز می بایست ملی و وطنی فکر کنیم.

Tuesday, 25 August 2009

شاه عباس اول 1629-1587


2009-08-25

رضا وشاحی

موزه بریتانیا که یکی از بهترین موزه های جهان است، نمایشگاهی بسیار مهم در مورد شاه عباس دوم ترتیب داده است. من که عادت به دین از موزه ها دارم و این عادت را تشویق هم می کنم، طی دیداری که از این نمایشگاه داشتم تصمیم گرفتم که نکاتی را در مورد زندگی شاه عباس دوم بنویسم.

شاه عباس شاه پنجم سلسله صفوی بود. دوران شاه عباس مصادف بود با ملکه الیزابت اول در بریتانیا و پادشاه فلیپ دوم در اسپانیا، سلطان مراد سوم در امپراطوری عثمانی و امپراطور اکبر در هند.

شاه صفی که بنیانگذار این سلسله بود خود سنی و از آن مهمتر صوفی بود. در 1501 صفویه دین شیعه دین رسمی اعلام کرد.

بعد از دوسال دستور داد نیروهایی را که در بقدرت رسیدنش نقش داشتند ترور و کشته بشوند.

تا زمان شاه عباس مذهب شیعه هنوز در ایران رسمی نشده بود. شاه عباس به دو علت شیعه را در ایران رسمی کرد. یکی مخالفت و ضدیت با عثمانی ها بود و دیگری ضدیت با ازبک ها. در واقعه دلیل سومی هم بود و آن مخالفت و ضدیت با عرب ها بود. شاه عباس دستور داد تا ملاها قوانین حکومت را بر اساس فقه بنویسند.

در زمان شاه عباس هنر چینی تاثیر بسیاری بر هنر ایران گذاشت و بسیاری از طرح های مساجد و غیره در اصل چینی هستند و نه ایرانی.

شهرت شاه عباس نام وی را وارد نوشته های شکسپیر کرد. شکسپیر از وی در تاجر ونیزی به نام صوفی یاد کرده است.

ماجرای سرکوب فرقه صوفی نقطوی ها

شاه عباس علاوه بر اینکه خود را ولی امر مسلمین می دانست، همزمان خود را مرشد اعظم تصوف هم می دانست. این نکته را باید ذکر کنم که جرم خمینی فقط وارد کردن دین در سیاست نبود، خمینی تصوف و عرفان را هم وارد سیاست کرد. در واقع شاه عباس دوم پانصد سال قبل از خمینی این فرمول را کشف نمود. و خمینی از روی نوشته های شاه عباس مشق می نوشت.

ماجرای سرکوب نقطوی ها به این شرح است که صوفی های نقطوی سال 1539 را آخر کار شاه عباس اعلام کردند. شاه عباس بسیار آشفته می شود و دستور می دهد که صوفیان نقطوی را بکشند. شب بعد شهابی در آسمان می بینند و شاه عباس با کمک مشاورین تصمیم می گیرد که مدت سه روز حکومت را به یک صوفی واگذار می کند تا بلا بگذرد. بعد از سه روز آن صوفی را اعدام می کند و خود بر تخت می نشنید.

شاه عباس قم را تاسیس کرد. منظور مدرسه های شیعه قم است. و تمام شاه های بعدی صفویه در قم دفن شدند.

شاه عباس دستور داد که مردم برای حج به جای کعبه، به مشهد بروند. هدفش این بود که مردم از سنی ها فاصله بگیرند و طلاها از قلمورو وی خارج نشوند. مشابه همین امر را هم خمینی فرمان داد.

صفوی ها دویست و بیست سال حکومت کردند.

شاه عباس مروج خریت و خرافه دینی

تا قبل از شاه عباس دوم زیارت اماکن شیعه چندان رسم نبوده است. حرم و صحن این مکان ها هم بیشتر از یک مسجد معمولی نبوده است. شاه عباس فرمان داد که مکان های مقدس شیعیان را توسعه بدهند و زیارت از این مناطق را تبلیغ نمود.

در 1590 عبدالله خان به مشهد حمله کرد و طلاهای امام رضا را برد. شاه عباس دستور داد که حرم را چندین بار بزرگتر و مجلل تر بسازند و جالب اینجاست برای احترام چندین کتاب علمی به زبان عربی را به حرم امام رضا تقدیم کرد تا اهمیت این مکان را بر همه روشن کند.

خود شاه عباس برای انکه این سنت ها را جا بیاندازد در 1601 پای پیاده 956 کیلومتر از اصفهان به مشهد رفت. در مشهد هم چهار ماه حیاط امام رضا را شست.

شاه عباس و همجنس بازی

لول تریاک شاه عباسی و مشروب خوری شاه عباسی راشنیده بودید. این را هم اضافه کنید که شاه عباس همجنس باز هم بود و در نمایشگاه تابلوی نقاشی ای از وی و دوست پسرش وجود داشت. شاه عباس دین را بر حسب منافع خودش تعریف می کرد.

این تخمه فساد را آخوند های ایران البته بدرستی به میراث برده اند.

رفتار شاه عباس با ارمنی های مسیحی

شاه عباس در 1603 با زور ارمنی ها را از جلفا به اصفهان کوچ داد. در طی مسیر بسیاری از گرسنگی مردند. شاه عباس نه فقط دخترهای زیبای ارمنی را وادار به فاحشه گی کرد، بلکه پسرهای ارمنی را وادار کرد که در قهوه خانه به عنوان فاحشه کار کنند. پسرها را مجبور کرد تا شلوارهای چرم بپوشند. اصطلاح گرجس به معنای زیبا در انگلیسی از این عمل زشت شاه عباس نشات می گیرد و چون این پسرها ارمنی و یا از نواحی گرجستان بودند کلمه گرجس به معنای زیبا جا افتاد.

جالب این است که بعضی ملاهای دربار به شاه عباس اعتراض کردند و گفتند که این مالیاتی که از این قهوه خانه ها و در اصل فاحشه خانه ها گرفته می شود حرام است و نباید وارد بیت المال شود. شاه عباس پرسید پس چاره چیست و شما چه پیشنهادی می کنید؟ و ملاهای جلسه گرفتند و بعد به شاه گفتند که اگر شما این مالیات بدست آورده از فاحشه خانه ها را صرف آتشدان ها و مشعل های قصر و دربار بکنید، چون می سوزد و دود می شود پس پاک می شود و خداوند هم راضی خواهند شد. اینهم کلاه شرعی ملاهای فارس.

شاه عباس در 1618 با وارد کردن ارمنی ها در صنعت ابریشم سازی آورده شده بودن، انحصار بریتانیا را در تجارت ابریشم شکست.

به ارمنی ها و گرجی ها غلام می گفتند و در اصل به عنوان برده استفاده می شدند. جالب این بود که واتیکان مسیحی با وجود اینکه از بدرفتاری شاه عباس با مسیحیان باخبر بود ولی بر ضد عثمانی ها با شاه عباس متحد شدند. اتحاد شیعه ها و کاتولیک ها البته بسیار جالب است.

جنایت های شاه عباس

شاه عباس 42 سال حکومت کرد. بسیار بیرحم بود. تمام فرزندان خود را کشت. پدر خود را کشت. شاه عباس معمولا مخالفین خود را در روغن داغ می کشت. بر دروازه های شهرها معمولا همیشه چند نفری بودند که از کاه پرشده بودند. مامورینی داشت که چیگیین نامیده می شدند و به دستور شاه عباس چیگیین ها دشمنان شاه عباس را زنده زنده می خوردند. چیگیین ها فقط اجرا می کردن و در ولایت شاه عباس ذوب شده بودند. چیگیین ها امروز همین بسیج و سپاه در ایران هستند.

بعد از انقلاب 57 در ایران توسط حکومت اسلامی نام تمامی بندرها که نام شاه داشتند مانند شاهپور و غیره تغییر کرد ولی نام یک بندر تغییر نکرد: بندر عباس. و این البته دلیل دارد.


منابع

نمایشگاه شاه عباس دوم موزه بریتانیا

ویکی پیدیا

تاریخ کشیشان

Thursday, 6 August 2009

مجاهدین خلق ایران تروریست هستند


رضا وشاحی

2009-08-06

من مدتی می خواستم در مورد بعضی احزاب و سازمانهای به اصطلاح سراسری صحبت کنم و نمونه مجاهدین نمونه جالبی است. من هیچگاه محافظه کار نبودم و از رک صحبت کردن خوشم می آید.

از اینکه مجاهدین خلق و حکومت خامنه ای با یکدیگر درگیری های خونین دارند هیچ شکی نیست. از اینکه حکومت ایران بسیاری از مجاهدین را اعدام کرده است شکی نیست و حتی در وقایع اخیر مرتضوی مجاهدین را مقصر اصلی و طراح تمام اعتراضات معرفی کرده است. و همچنین از اینکه مجاهدین مسئول بسیاری از بمب گذاری ها و ترور ها از زمان شاه تاکنون، شامل ترور بسیاری آمریکایی ها در ایران بوده اند هم شکی نیست.

نکته مهم اینجاست که صرف مشکل داشتن با حکومت ایران، سازمانی را با ما هم پیمان نمی کند. خب سلطنت طلبان هم با حکومت ایران مشکل دارند. کمونیست ها ( بخوانید داس و چکش ها) هم مشکل دارند. گروه های اسلامی جهادی( ریش بلند دارند و کروات نمی زنند) هم هستند که با حکومت ایران مشکل دارند. برای مثال حزب فرقان هم مشکل داشت.

منظورم این است که در طول سالها بسیاری از جوانان ما وارد سازمانهایی شدند که نتیجه اش معلوم نبود. نمی دانستند که روزی در کمپ هایی در عراق قرار گرفته و مورد هجوم نیروهای شیعه تحت فرمان تهران قرار خواهند گرفت در حالی که مسئولین عالی رتبه مجاهدین از مدتها پیش در اروپا ساکن شده بودند.

سازمان مارکسیستی – اسلامی مجاهدین هیچگاه مدافع حقوق ملیت ها در ایران نبوده است. پرچمشان همان پرچم شیر و خورشید است که خودش گویای همه چیز است. همان داستان شوینیستی قدیمی است که از صادق هدایت تا احمد شاملو و از احمد شاملو تا خاتمی تکرار شده است.

کشورهای غربی تنها زمانی به آنان نزدیک شدند که زمان جنگ ایران و عراق بود و یا گاه گاهی اطلاعاتی از ایران بیرون می آورند. غیر از این غربی ها به خوبی سازمان مجاهدین خلق را می شناسند. و در نتیجه مجاهدین خلق در لیست تروریستی قرار گرفته اند.

صحبت اینجاست که چرا بعضی احزاب اهوازی با چنین سازمانی یا سازمان های وابسته به آن مثل شورای مقاومت ملی رابطه دارند؟ چه سودی است با سازمانی که حتی اجازه نمی دهد اعضای زن اش روسری بر ندارند و اعضای خود را شکنجه و اعدام کرده است رابطه داشته باشیم؟

سازمانی که در واقع یک فرقه خشن مذهبی است و ایدوئولوژیک و بسته است نه برای اهواز آزادی می آورد و نه برای خودش. اگر دنبال آزادی است اول بروند و اعضای عضو خودشان را از قید و بندهای ایدئولوژیک آزاد کنند. سازمانی که اعضای خود را آموزش خودسوزی می دهد، سازمانی بسیار خطرناک است.

متاسفانه عده ای که هنوز به ورق پاره های رنگ و رو رفته مارکسیستی باور دارند، این باورها و ایدئولوژی زدگی ها آنان را به همکاری با چنین سازمان هایی نزدیک می کند. خب این مشکل همیشه گی مارکسیست ها است. خوب را از بد تشخیص نمی دهند و همیشه از بین شکست خورده ترین گروه ها همپیمان بر می گزینند.

نیاز به احزاب مدرن

جوانهای اهوازی ما نباید وارد این سازمان های به اصطلاح سراسری بشوند که چهره واقعی آنان فقط شوینیست است. می بایست احزاب احوازی مدرن و ملی گرای واقعی تشکیل شود تا جوانان ما بجای سردرگرمی و به خطا رفتن راه درست را از همان ابتدا در پیش بگیرند.

بسیاری از جوانان با استعداد ما در دوران های قبل به علت نبودن سازمان ها و احزاب احوازی که بتواند آنان را جذب کند و به نیازهای جامعه پاسخ دهد، رو به سازمان هایی مثل مجاهدین و چریک های فدایی خلق که به ظاهر شعارهای جذابی می دادند، آوردند. غافل از اینکه این احزاب و سازمان ها خود روی دیگرشان همان شوینیست منحوس فارس و ضد عرب بود. ما این خلا را می بایست پر کنیم.

تاریخ را باید خواند. نباید از یاد برد این مجاهدین خلق بودند که لقب امام را به خمینی دادند. و امام امام راه انداختند. بعد که ملا ها سهم شان را در انقلاب (بخوانید سهم در سرکوب نسل ما) را ندادند، اسلحه کشیدند و درگیر شدند. ولی در واقع فرقی بین بسیجی و سپاهی و برادر مجاهد نیست. مجاهدین در رستوران های ایتالیایی و سینما ها هم بمب گذاری می کردند.

مجاهدین خلق البته برای ماهی گیری آنقدر آب را گل آلود کرده اند که نگو و نپرس. هر گونه انتقاد کننده و مخالف خود را همواره خدمت کار رژیم تهران معرفی کرده اند. غافل از اینکه به صرف مخالف حکومت ایران بودن اجازه سرکوب منتقدین را به کسی نمی دهد. اصولا شما از همین اتهام زدن های بی خودی همیشه می توانید بفهمید که کدام حزب و سازمان دیکتاتور است و یا نه. هر حزبی که عادت اتهام زدن بی خودی داشته باشد و بجای گفتگو رودر رو و پاسخ شفاف به انتقادات از تاکتیک های اتهام وشایعه سازی استفاده کند، دموکراتیک نیست.

بهترین توصیف مجاهدین البته همان است که مرحوم قاسملو دبیرکل حزب دموکرات کردستان در خطاب به آنان گفت" شما نیروهای مدافع روزهای آخر رژیم هستید"