اولین اعلامیهی دفاع از حقوق زنان در ایالات متحدهی آمریکا، سال ۱۸٤۸
الیزابت کیدی استنتون
الیزابت کیدی استنتون
در روزهای ۱۹ و ٢۰ ژوئیهی سال ۱۸٤۸، حدود ٢۰۰ زن و ٤۰ مرد در شهر سنکافالز ایالت نيويورک گردهم آمده تا پيش نويس
«لايحهی حقوق» اجتماعى، مدنى و مذهبى زنان را در همایشی عرضه کنند. این اصلاحخواهان که در جنبش الغای بردهداری در آمریکا فعال بودند، خواستار برابری با مردان، از جمله حق رأی شده بودند
«همایش سنکافالز» از سوی گروهی از زنان مشهور اصلاحطلب آمریکایی همچون الیزابت کیدی استنتون (Elizabeth Cady Stanton) و لوکاشیا موت (Lucretia Mott) اداره و برگزار شد و در آن اعلامیهی فیمنیستی با نام «تمایلات» (Declaration of Sentiments) و سپس قطعنامهای تکمیلی آن منتشر گردید. اليزابت کيدى استنتونو لوکاشیا موت، پیش از آن، در يک جلسهی ضد بردهدارى در لندن شرکت جسته بودند ولى چون زن بودند، از آنجا اخراج شده بودند. خشم آنها از اين رفتار منجر به «گردهمايى سنکافالز» شد که صدور «بيانيهی حقوق زنان» یا همان «اعلامیهی تمایلات» به همراه داشت. این بیانیه که با استفاده از ادبیات و ساختار اعلامیهی استقلال آمریکا (که در سال ۱٧٧٦ توسط پنجاه و شش نماینده امضا شده بود) نوشته شده بود، شامل تبصرهاى مىشد که به زنان حق راى مىداد، اما بيشتر نمايندگان از تصويب چنين لايحهاى اکراه داشتند و فقط پس از آن که فردريک داگلاس براى حاضران سخن گفت، مورد قبول اعضا قرار گرفت و تصويب شد
«همایش سنکافالز» از سوی گروهی از زنان مشهور اصلاحطلب آمریکایی همچون الیزابت کیدی استنتون (Elizabeth Cady Stanton) و لوکاشیا موت (Lucretia Mott) اداره و برگزار شد و در آن اعلامیهی فیمنیستی با نام «تمایلات» (Declaration of Sentiments) و سپس قطعنامهای تکمیلی آن منتشر گردید. اليزابت کيدى استنتونو لوکاشیا موت، پیش از آن، در يک جلسهی ضد بردهدارى در لندن شرکت جسته بودند ولى چون زن بودند، از آنجا اخراج شده بودند. خشم آنها از اين رفتار منجر به «گردهمايى سنکافالز» شد که صدور «بيانيهی حقوق زنان» یا همان «اعلامیهی تمایلات» به همراه داشت. این بیانیه که با استفاده از ادبیات و ساختار اعلامیهی استقلال آمریکا (که در سال ۱٧٧٦ توسط پنجاه و شش نماینده امضا شده بود) نوشته شده بود، شامل تبصرهاى مىشد که به زنان حق راى مىداد، اما بيشتر نمايندگان از تصويب چنين لايحهاى اکراه داشتند و فقط پس از آن که فردريک داگلاس براى حاضران سخن گفت، مورد قبول اعضا قرار گرفت و تصويب شد
از اين لحظه به بعد، داشتن حق خواست هر گردهمایی حقوق زنان بود. به تدريج، به زنان اجازه داده شد تا در ملأ عام سخن گويند و برخى ايالات قوانينى را وضع کردند که به زنان حق مىداد تا زمين و املاکى به نام خود داشته، درآمد خود را براى خود نگه داشته و در صورت طلاق، نگهدارى فرزندانشان را بهعهده گيرند
«اعلامیهی تمایلات» یا «سنکافالز»، نه تنها اولین اعلامیهی دفاع از حقوق زنان در ایالات متحدهی آمریکاست بلکه در دنیا نیز نخستین بار بود که زنان برای برابری صداهای خود را بلند کردند. به همین دلیل، و نیز از جنبهی تاریخی، یکی از پراهمیتترین و قدیمیترین اسناد جنبش حقوق زنان در جهان به شمار میرود. با الهام از این همایش زنانه بود که نهضتهای فیمنیستی در سراسر اروپا، پا به عرصهی وجود گذاشتند و دستآوردهای بسیاری را به همراه داشتند. بیشک، «همایش سنکافالز» را باید سرآغاز جنبش برابریخواهی زنان در جهان دانست. نظر به اهمیت این سند تاریخی، گذار متن این اعلامیه و قطعنامهی تکمیلی آن را به فارسی برگردانده و در اختیار علاقهمندان و خوانندگان قرار میدهد.
اعلامیهی سنهکافالز (Seneca Falls)
الیزابت کیدی استنتون (Elizabeth Cady Stanton)
مصوب کنوانسیون سال ١٨٤٨
١. اعلام دیدگاهها
آن زمان که در جریان رویدادهای زندگی لازم شود که یک بخش از خانوادهی بزرگ بشری نقشی متفاوت از آنچه تا آن زمان داشته است را در میان ساکنین زمین بهعهده بگیرد، نقشی که قوانین طبیعی و خدای طبیعت از ابتدا برایش رقم زده است، احترام به عقاید عمومی اقتضا میکند که این گروه دلایل خود را برای چنین اقدامی اعلام کند.
١. اعلام دیدگاهها
آن زمان که در جریان رویدادهای زندگی لازم شود که یک بخش از خانوادهی بزرگ بشری نقشی متفاوت از آنچه تا آن زمان داشته است را در میان ساکنین زمین بهعهده بگیرد، نقشی که قوانین طبیعی و خدای طبیعت از ابتدا برایش رقم زده است، احترام به عقاید عمومی اقتضا میکند که این گروه دلایل خود را برای چنین اقدامی اعلام کند.
ما حقایقی را که در اینجا بیان میشود از بدیهیات میدانیم: این که مردان و زنان برابر آفریده شدهاند؛ این که آفریدگارشان حقوقی مسلم به آنها عطا کرده است؛ حقوقی که شامل حق زندگی، آزادی، و جستجوی خوشبختی است؛ این که برای تضمین این حقوق حکومتهایی بوجود میآیند، حکومتهایی که قدرتهای لازم را بر پایهی رضایت افراد ملت به دست میآورند. آن زمان که حکومتی خود ویرانگر چنین آرمانهایی میشود، زیاندیدگان حق دارند که از پیروی چنین حکومتی سر باز زنند و خواستار برقراری حکومت جدیدی شوند. حکومتی که اصول بنیادی و نحوهی اعمال قدرتش امکان حفظ امنیت و خوشبختی گروه زیاندیده را فراهم آورد.
بدون تردید، جایز نیست حکومتی که مدتها از استقرارش گذشته است به بهانههایی خرد و گذرا تعویض شود؛ چون تجربه نشان داده است که اگر تحمل رنج و عذاب مقدور باشد، انسان بیشتر به قبول صبورانهی رنج تمایل دارد تا احقاق حقش از طریق برانداختن روشهای مرسوم. اما وقتی رشتهی دراز سوء استفاده و تجاوز نسبت به یک گروه واحد، هدف و طرح کلی تضعیف آن گروه را زیر فشار استبداد آشکار میکند، وظیفهی آنهاست که چنین حکومتی را براندازند و موجبات تأمین امنیت خود را در آینده فراهم آورند. این، داستان رنج صبورانهی زنان زیر سلطهی حکومت فعلی است، و از این روست که زنان لازم میبینند در این برهه از زمان مصرانه خواستار استقرار مقام و موقع راستین خود در اجتماع شوند. تاریخ بشر که سراسر از لطمات و تجاوزات مکرر مردان نسبت به زنان است، حکایت میکند که در آن هدف نهایی برقراری حکومت ستمگرایانهی مرد بر زن بوده است. برای اثبات این امر حقایق زیر را به جهانیان عرضه میکنیم:
مرد هرگز به زن اجازه نداده است که حق طبیعی خود را در امر انتخابات اعمال کند.
او زن را مجبور کرده است از قوانینی که خود در تنظیم و تصویب آن نقشی نداشته است تمکین کند.
از او حقوقی را که حتی به نادانترین و دونپایهترین مردان – اعم از تبعه و بیگانه – داده شده است دریغ کرده است.
او زن را مجبور کرده است از قوانینی که خود در تنظیم و تصویب آن نقشی نداشته است تمکین کند.
از او حقوقی را که حتی به نادانترین و دونپایهترین مردان – اعم از تبعه و بیگانه – داده شده است دریغ کرده است.
مرد با دریغ کردن نخستین حق یک تبعه از زن، یعنی حق رأی دادن، و در نتیجه محروم کردن او از داشتن نماینده در مجالس قانونگذاری کشورش او را زیر بار اختناقی همهجانبه قرار داده است.
مرد باعث شده است که زن از نظر حقوق مدنی پس از ازدواج، در چشم قانون معادل یک مرده باشد. او از زن حق مالکیت را حتی در مورد دستمزدی که خود به دست میآورد گرفته است.
او زن را از نظر اخلاقی به یک انسان بیمسئولیت تبدیل کرده است، زیرا زن میتواند به جرمهای زیادی دست بزند بدون آن که مجازات شود، به شرط آن که در حضور همسرش مرتکب آنها شود.
در قرارداد ازدواج زن ناگزیر است به شوهرش قول اطاعت بدهد، اجازه دهد که شوهر در تمام جوانب و موارد ارباب او باشد – زیر پوشش قانونی که به شوهر اجازهی غصب آزادی زن، تنبیه و مجازات او را میدهد.
مرد قوانین طلاق را بهترتیبی مدون کرده است که در آن دلایل قابل قبول برای طلاق و حق نگهداری از فرزندان را در هنگام جدایی خود تعیین کند، بدون آن که رضایت و خوشبختی زن در آن کمترین نقشی داشته باشد – این قانون، در تمام جوانب، بر این فرض نادرست استوار است که مرد بر زن ارجح است و تمام قدرتها متعلق به اوست.
مرد بعد از مضایقهی تمام حقوق از زن به هنگام تأهل، در صورت مجرد بودن وی و داشتن املاک از او طلب مالیات میکند، برای دولتی که.فقط در صورت سودآور بودن املاک زن، او را به رسمیت میشناسد.
مرد تمام اشتغالات سودآور را در انحصار خود دارد، و در مشاغلی که زن اجازه انجام آن را دارد، دستمزد ناچیزی دریافت میکنند.
مرد تمام راههای کسب ثروت و موقعیت را که برای مرد افتخارآفرین است بر زن بسته است. چهرهی زن در دنیای تدریس امور مذهبی، پزشکی و حقوق بهکلی ناشناخته مانده است.
مرد امکان تحصیلات را بر زن سد کرده است، درهای دانشگاهها را به روی زنان بسته است.
مرد به زن اجازهی حضور در کلیسا و امور ایالتی را میدهد، اما به عنوان مرئوس و زیردست، و با ادعای داشتن رسالت مذهبی او را از کشیش شدن، و به استثنای موارد بسیار محدود از هر نوع مشارکت عمومی در امور کلیسا محروم کرده است.
مرد با عرضهی استانداردهای اخلاقی متقاوت برای مرد و زن به جهانیان، احساسات عمومی نادرستی را در جامعه ایجاد کرده است، که تحت آن نه تنها طرد زن از جامعه به خاطر کوتاهیهای اخلاقی بهراحتی تحمل میشود، بلکه در همان حال لغزشهای مشابهی توسط مرد نادیده گرفته میشود.
مرد امتیاز ویژهای را که فقط به یهو(خدای بنی اسراییل) تعلق دارد غصب کرده است و زیر لوای آن، حق خود میداند تا حوزهی کردارهای زن را تعیین کند، امری که فقط به وجدان و به خدای زن مربوط است.
مرد به هر کوششی دست زده است تا اعتماد زن را به تواناییهای خود نابود کند، احترام به نفسش را از او بگیرد، تا زن به یک زندگی متکی و فرومایه تن در دهد.
حال، با توجه به این همه محرومیت که بر نیمی از جمعیت این کشور وارد آمده است، این همه تحقیر مذهبی و اجتماعی – با در نظر گرفتن قوانین ناعادلانهای که در بالا به آنها اشاره شد، و این که زنان خود را در معرض ظلم و ستم میبینند، و معتقدند که فریبکارانه از مقدسترین حقوق خود محروم ماندهاند، ما مصرانه میخواهیم که تمام حقوق و امتیازاتی که متعلق به اتباع ایالات متحده است به زنان باز پس داده شود.
در کار خطیری که پیش روی ماست، میدانیم که میزان سوءتفاهم، تعبیرهای نادرست، و استهزاء کم نخواهد بود، اما ما بر آنیم که از تمام امکاناتی که در دسترس ماست برای رسیدن به اهداف خود استفاده کنیم. ما نمایندگانی را بکار خواهیم گرفت، به توزیع مقالاتی خواهیم پرداخت، به قانونگذاران ایالتی و ملی دادخواست خواهیم فرستاد، و منابر و مطبوعات را به همراهی دعوت خواهیم کرد. امید ما این است که کنوانسیونهای دیگری به دنبال ما این اهداف را در سراسر کشور دنبال کنند
٢. نتیجهگیری
از آنجایی که در قانون طبیعت فرض مسلم این است که "انسان باید به دنبال خوشبختی اساسی و واقعی خود باشد"، آنچنان که بلک استون (Blackstone) در تفاسیرخود اشاره کرده است، این قانون طبیعی که همزمان با خلقت بشر بوجود آمده و از طرف خدا صادرشده است، بر قوانین دیگر ارجح است، اجرای این قانون جهانی در تمام کشورها و در تمام برهههای تاریخ اجباری است، هیچ قانون مخالفی که توسط بشر وضع شده است بر این قانون ارجحیت ندارد، و تمام قوانین موافق قدرت، اعتبار، و اهمیت خود را، به طور مستقیم و یا غیرمستقیم، از این قانون اولیه میگیرند؛ بنابراین،
قراربر این است که، قوانینی که مخالف خوشبختی واقعی و بنیادی زن هستند، با قانون طبیعت متناقضند، و به این خاطر بیاعتبارند، زیرا که قانون طبیعت "واجبتر از همهی قوانین دیگر است."
قرار بر این است که، قوانینی که زن را ازداشتن پست هایی در اجتماع که ذاتا قادربه انجام آن است محروم میکنند، یا او را در شغلی پست تر ازشغل مرد قرار میدهند، مخالف قانون طبیعت هستند و بنابراین باید فاقد اعتبار و قدرت باشند.
قرار بر این است که، زن مقامی مساوی با مرد داشته باشد – آن چنان که نیت آفریدگارش بوده است، و خیر نهایی نژاد انسان در این است که این برابری برقرار شود.
قرار بر این است که، زنان این کشور باید از قوانینی که تحت پوشش آن زندگی میکنند آگاهی کافی پیدا کنند، هرگزمجبور نشوند با اعلام رضایت خود از وضعیت فعلی به فرومایگی خود، و یا با قبول این که تمام حقوق حقهی خود را در اختیار دارند به نادانی خود، اذعان کنند.
قرار بر این است که، تا زمانی که مرد ادعای برتری شعوری بر زن میکند، باید خواستار برتری اخلاقی زن باشد. پس وظیفهی مسلم اوست که در موقعیتهای مناسب زن را تشویق به صحبت و تدریس در اجتماعات مذهبی کند.
قرار بر این است که، به همان اندازه که از زن در محیطهای اجتماعی انتظار میرود که نجیبانه، با ملایمت، و با ظرافت رفتار کند، از مرد هم توقعاتی مشابه وجود داشته باشد، ودرموردهر تخلفی از جانب مرد و زن بصورت یکسان سخت گیرانه برخورد شود.
قرار بر این است که، ایرادهایی مانند عدم ظرافت و ناشایستگی نسبت به زنانی که گروهی از شنوندگان را مورد خطاب قرار میدهد، ریشه در بی ملاحظگی آنهایی دارد که با شرکت خود حضور زن را در صحنه، در کنسرت و یا در مجامع عمومی تشویق میکنند.
قرار بر این است که، حال که زن مدت مدیدی بر محدودیتهایی که رسوم فاسد و اجرای گمراهانهی کتاب مقدس بر او تحمیل کرده است با رضایت گردن نهاده است، باید اکنون به عرصهی بزرگتری که آفریدگار برایش تعیین کرده است قدم گذارد.
قرار بر این است که، زنان این کشور وظیفهی خود بدانند که حق مقدس رأی دادن را به دست آورند.
قرار بر این است که، تساوی حقوق بشر از نتایج بارز یکسان بودن آحاد یک نژاد در قابلیتها و مسئولیتهایشان باشد.
بنابراین، قرار بر این است که، حال که خدا به زن قابلیتهایی یکسان داده است، و او را بهطور یکسان از مسئولیت خود در بکارگرفتن آن قابلیتها آگاه کرده است؛ زن هم به مانند مرد محّق و موظف باشد که از هر وسیلهی مناسب برای پیشبرد مقاصد شریف خود یاری گیرد؛ و بهویژه در زمینهی مسایل اخلاقی و مذهبی حق داشته باشد که با برادرش در آموزش این مسائل بهطور خصوصی و یا عمومی، با نوشتن و یا با صحبت کردن، به هر وسیلهای که کاربرد آن مناسب باشد، و در هر اجتماعی که تجمع آن لازم باشد، شریک شود؛ و چون این حقیقتی است بدیهی که ریشه در اصول الهی نهفته در طبیعت بشر دارد، هر عرف و یا قدرتی که مخالف آن باشد، چه جدید و چه آن که مهر کهنهی عهد باستان را بر خود میکشد، باید دروغی بارز تلقی شود، دروغی که مغایر بشریت است.
بنابراین، قرار بر این است که، حال که خدا به زن قابلیتهایی یکسان داده است، و او را بهطور یکسان از مسئولیت خود در بکارگرفتن آن قابلیتها آگاه کرده است؛ زن هم به مانند مرد محّق و موظف باشد که از هر وسیلهی مناسب برای پیشبرد مقاصد شریف خود یاری گیرد؛ و بهویژه در زمینهی مسایل اخلاقی و مذهبی حق داشته باشد که با برادرش در آموزش این مسائل بهطور خصوصی و یا عمومی، با نوشتن و یا با صحبت کردن، به هر وسیلهای که کاربرد آن مناسب باشد، و در هر اجتماعی که تجمع آن لازم باشد، شریک شود؛ و چون این حقیقتی است بدیهی که ریشه در اصول الهی نهفته در طبیعت بشر دارد، هر عرف و یا قدرتی که مخالف آن باشد، چه جدید و چه آن که مهر کهنهی عهد باستان را بر خود میکشد، باید دروغی بارز تلقی شود، دروغی که مغایر بشریت است.
قرار بر این است که، موفقیت سریع این جنبش برای سرنگونی موضع انحصاری مرد، و امکان شرکت مساوی زنان با مردان در تمام شئونات تجاری، حرفهای و بازرگانی، مبتنی بر کوششهای شدید و خستگیناپذیرهم مردان و هم زنان باشد
No comments:
Post a Comment