2009-02-12
برای نسل تازه ای که در روزهای انقلاب متولد شدند، مانند خود من همواره یک سوال بزرگ مطرح بود که چه شد که در ایران انقلاب شد؟ آیا اصولا انقلاب کردن کار درستی است؟ آیا انقلاب کوبا و روسیه موفق بودند؟ آِا غیر انقلاب کوبا و روسیه غیر از تقسیم عادلانه فقر و سرکوب مردم کار دیگری انجام داد؟ برای ما که هر سال تولدمان یک عدد به عمر حکومت اسلامی هم اضافه می شود، انقلاب ایران تاثیر منفی زیادی بر زندگی ما بر جای گذاشته است. در آستانه سی ساله شدن انقلاب ایران در این مقاله از زبان نسل اول انقلاب نگاهی می کنیم به نتیجه این انقلاب.
چپ ها مقصر هستند
قبل از شروع فعالیت های نیروهای چپ، اصولا نیروهای مذهبی در ایران تحرک کمی داستند. کم کم نیروهای چپ واگن مذهبی ها را هم حرکت داد و به دنبال خود کشید. ائتلاف چپ و مذهبی ها تحت عنوان مبارز نیرویی را در جامعه آن روز ایران ایجاد کرد که حکومت شاه توان مقابله با ان نداشت.
برای ما نسل اول انقلاب نیروهای چپ خصوصا فداییان خلق که فتیله مبارزات مسلحانه را آتش زدند که بعدا بصورت کاتالیزوری حرکت های ملیونی را سرعت داد، غیر قابل بخشش است. آنان برای آینده ما برنامه ریزی می کردند بدون اینکه نظر ما را بخواند. بدون اینکه حساب کنند که فردا که این توده های ملیونی به حرکت افتاد اولین قربنیان خود انان خواهند بود و زیر این بهمن سنگین همه چیز دفن خواهد شد.
نتیجه کار البته بسیار بدتر از هر پیش بینی دیگر بود.
نتیجه انقلاب افتضاح بود: خمینی
ملاهای ایران مانند دیوی در یک بطری حبس بودند. در این بطری که باز شد و این دیو که بیرون آمد، دیگر بازگرداندش به بطری امکان پذیر نیست.
نتیجه انقلاب تاسیس یک حکومت اسلامی قرون وسطایی به ریاست یک پیرمرد دیکتاتور به نام خمینی شد. حکومتی که تمام فکرش توسعه فرهنگ شیعه در منطقه، استفاده ترور و خشونت در هرجای جهان و به هر شکل ممکن، سرکوب بی نهایت ملت های ایران.
مقایسه زمان شاه با زمان خمینی در الاهواز
مقایسه اجمالی نشان می دهد که حکومت شاه صدها برابر بهتر از حکومت فعلی ایران است.
درست است که عرب های اهواز در شرایط بدی بسر می بردند و حقوق سیاسی وجود نداشت و شکنجه و اعدام هم موجود بود، ولی حداقل حقوق اقتصادی وجود داشت و برای مثال شرکت نفت بزرگترین پیمانکار منطقه در استخدامهای خود نگاه نمی کرد که شما عرب هستید و یا نه. من بسیاری از کارمندان عرب ارشد شرکت نفت را که اکنون بازنشست شده اند را می شناسم که در رتبه های بالا و در قسمت های مختلف پالایش، بهره برداری، حفاری، خدمات و غیره کار کرده اند.
از لحاظ شکنجه و اعدام و شدت سرکوب، اصولا حکومت شاه قابل مقایسه با حکومت اسلامی ایران نیست. حجم و شدت سرکوب ها در ایران دوران خمینی و خامنه ای فقط قابل مقایسه با معدود کشورهایی در تاریخ می باشد.
بعد از انقلاب چه شد
آزادی منتظر بود تا ببیند کدامیک از نیروهای عقب مانده به قدرت خواهند رسید و آزادی را سرکوب
خواهند کرد.
آیا نیروهای عقب مانده کمونیستی چریک های فدایی خلق که یکی از اعضایشان را بخاطر داشتن دوست دختر، اعدام انقلابی کردند!! به قدرت خواهد رسید تا بقیه را اعدام کنند و یا نیروهای مذهبی عقب مانده مذهبی- مارکسیستی مجاهدین که حتی رستوران های ایتالیایی را هم منفجر می کردند و یا نیروهای ارتجاعی ملاها که یکی از مخالفت هایشان با غرب تاکنون این بوده که غرب به ما اجازه نمی دهد سنگسار کنیم؟ اصولا چنین سازمان و گروه هایی که اعضای خود را سر به نیست می کنند، آیا ممکن است برای یک جامعه آزادی بیاورند؟
بهرحال همان طور که همه می دانیم ملاهای ارتجاعی به قدرت رسیدند ولی نباید از خاطر دور داشت که هر کدام از دیگر گروه ها هم به قدرت می رسیدند وضعیت بهتری ایجاد نمی شد. شاید حتی اگر کمونیست ها به قدرت می رسیدند هزاران اعدام تبدیل به عددهای شش رقمی می شد.
خاورمیانه دوران شاه
دوران شاه نه حماس وجود داشت و نه حزب الله و نه جنگ ایران عراق شکل گرفت و وضعیت منطقه آرامش داشت. القاعده را هم اگر ثمره تاثیر انقلاب ایران بدانیم، می توان به این لیست اضافه کرد.
سرکوب شاه همانطور که در بالا گفته شد اصولا قابل مقایسه با حکومت ایران نیست. انبوهی از زندانیان چپ و مذهبی که زندان های هر دو دوره را تجربه کرده اند بر این مطلب گواهی می دهند.
سلطنت طلبان دیگر در ایران جایی ندارند
بهرحال دوران شاه تمام شد و دیگر باز نخواهد گشت. نیروهای سلطنت طلب که انبوهی ثروت غارت شده با خود از ایران خارج کردند و الان ثروتمندترین قسمت اپوزیسیون ایران هستند بجای اینکه به دموکراسی و حقوق بشر واقعی توجه کنند به دموکراسی و حقوق بشر فارس ها توجه می کنند. بشر برای آنان یک فارس است. دموکراسی فقط برای فارس هاست. وجود ملت های مختلف در ایران را انکار می کنند و ملت های درون ایران را فقط یک مشت ایل و طایفه و قوم می بینند. یک بار از حقوق عرب ها در اهواز صحبت نکردند و هنوز سرکوب رضا شاه را افسانه بافی می کنند.
باید گفت که دیگر سلطنت طلبان در ایران جایی ندارند و بازگشت شان به قدرت بر اساس اصل ساده: تحولات اجتماعی یک طرفه هستند و بدون بازگشت، محال است.
اتهام بی خودی نزنید
من جلو جلو بگویم از این عادت بد که هر کس اگر گفت دوران شاه از دوران خمینی بهتر بود، حتما سلطنت طلب است، به آن دسته که به این جور اتهامات علاقه دارند باید گفت که بنابر منطق خود شما، هم هر کس هم که از انقلاب طرفداری می کند طرفدار رژیم خمینی است. پس این به خودتان بر می گردد. تهمت نزنید.
این یک واقعیت است که انقلاب ایران یک اشتباه بزرگ بود و دوران شاه با همه سرکوب هایش در کل، بهتر از نظام امروز ایران است
اشتباه بزرگ ملت های ایران
اشتباه بزرگ ملت های ایران این بود که با انقلاب بدون دانستن اینکه بعد از حکومت شاه چه حکوکتی بر سر کار خواهد آمد ائتلاف کرده و همراهی کردند. این درست است که در زمان شاه هم ملت های موجود در ایران سرکوب می دند و از حقوق سیاسی و فرهنگی بهره مند نبودند ولی مقیاس سرکوب به شکل بعد از انقلاب نبود و حداقل حقوق اقتصادی وجود داشت.
ملت ها در ایران و خصوصا ما عرب های احواز که شیرهای نفت را بستیم و واقعا بدون اعتصاب کارکنان شرکت نفت، انقلاب پیروز نمی شد، می بایست دوباره به این دام نیافیتم.
اتحاد نامیمون بدون داشتن طرحی برای پس از سقوط اشتباه بزرگی خواهد بود. متاسفانه بعضی احزاب احوازی مانند حزب همبستگی الاهواز بیانیه صادر کرده اند و از ملت ایران خواسته اند که دوباره همین ماجرا تکرار شود. این درست نیست و ما می بایست از گذشته درس بگیریم. اتحاد به صرف سرنگونی پاسخ مشکل ما نیست.
کمونیست ها مقصر هستند
کمونیست ها به رهبری مسکو عامل نابودی آرامش در منطقه خاومیانه هستند. مشکلات افغانستان هم بعد از ورود ارتش کمونیستی شوروی شروع شد و در سالهای بعد، اسلام گرایی افراطی رشد نمود که امروزه ابعاد جهانی پیدا کرده است.
با اینکه خوشبختانه نظام کمونیستی اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید و حکومت برده داری جهانی موفق نشد که به قدرت برسد و شکل بگیرد، ولی افکار کمونیستی متاسفانه تاثیرات بسیار بد خود را در افکار منطقه، تحلیل ها، به شکل میراثی شوم بر جای گذاشته اند.
اصولا همین افکار مارکسیستی بود که عامل این شد که ملت های ایران در تغییر حکومت شاه دخالت کنند و بدون حضور آنان این میسر نمی شد. همین افکار کمونیستی بود که موجب شد که کردها در کردستان به جان هم بیاقتند و برادر کشی کنند.
این میراث شوم کمونیستی متاسفانه گریبانگیر قضیه اهواز هم هست. و بسیاری دانسته و یا نادانسته از این ادبیات سیاسی چپ استفاده می کنند. شما کافی است بیانیه های گروه های حتی مذهبی را نگاه کنید و این مساله را خواهید دید.
امیداوارم که چپ های اهوازی ما هم مانند بسیاری دیگر چپ ها در جاهای مختلف دنیا، با صداقت اشتباه نامه های خود را منتشر کنند و صادقانه اعتراف کنند که قومی را به ظلمت می کشاندند و اشتباه می کردند و حداقل نسل جدید را از به بیراهه رفتن و جذب افکار پوسیده کمونیستی شدن، که فقط باعث تحریک و ایجاد افکار مذهبی افراطی می شود، بر حذر دارند.
البته این امر نیازمند شجاعت است.
No comments:
Post a Comment